قربانی ایده درعمل…
“داستان یک پلکان”نمایشی است به کارگردانی رضا گوران که این روزها در مجموعه تئاترشهر تهران بر صحنه است.نمایشی که با نگاهی جدی به تاثیرات مبهم روابط میان افراد یک خانواده سوالاتی بنیادین را در ذهن تماشاگر خود باقی می گذارد که برای حل و فصل آن نیاز به چیدمان دقیق پازل هایی است که نویسنده به شکل نمادین درمتن و گروه کارگردانی با نشانه های موجود درصحنه برای تماشاگران قرار داده اند.
در این نمایش سقوط یک بنیادی یک جمع خانوادگی که ریشه در ارتباطات عاشقانه آن دارد، به چالش کشیده شده است. البته علتها و معلولها در زوایایی به هم پیوسته قرار نگرفته است که از وجود این خدشه آشکار پیشگیری کند.
خانواده دراین نمایش یک رکن پایهای به شمار میآید که اعضای آن در حال روان پریشی، جنون، فرار از وطن، بیقراری و ترک خانواده به سر میبرند. البته متن در وهله ایده ی اولیه حتماً دلایلی منطقی و بزرگ در ایجاد این از هم پاشیدگی و سقوط داشته که جای خالی آن در نمایشنامه فعلی پذیرش آن را با خدشه علنی روبهرو میکند. وگرنه کلیت اثر چه در متن و چه در اجرا قابلیت زیادی برای به چالش کشیدن افکار مخاطبان خود دارد و مخاطب در مجموع با یک اثر جدی سیاسی و اجتماعی روبهرو میشود. همین خود ابعاد رئالیستی”داستان یک پلکان” را با پررنگ ترمطرح میکند که نگارنده اثر با حوصله به شکار سوژهای ریشهدار رفته اما سانسورهای شخصی مانع از بروز دلایل ریشهدار یک سقوط خانوادگی شده است.
در عین حال او میدانسته که لحظات دراماتیک باعث ارتباط منطقی و شفاف با تماشاگر میشود، برای همین در جزئینگری و پردازش لحظات دراماتیک چه در دیالوگنویسی و چه در پردازش موقعیت تا حد زیادی موفق بوده است. معرفی شخصیت ها وداده های موقعیت در آن هم بدون مقدمات طولانی رایج در نمایشنامه های ایرانی، خود یک آغاز دراماتیک به شمار میآید. همین وضعیت به دیگر لحظات نیز رسوخ میکند و ما با یک وضعیت کاملاً تراژیک در دنیای امروز مواجه میشویم که ریشههای آن عمیق و دراز است که به همین راحتیها نیز نمیتوان از چنگ آن رها شد. بنابراین در این لحظات ما با پایان راهی که بیانگر اضمحلال یک درام است، روبهرو میشویم. با این تعابیر گره های ساده و ساکنی که علیرغم ایده اولیه مناسب ،بسترسازی محکمی را ندارد، نمیتوانددلیل محکمی برای این سقوط تراژیک باشد، مگر آن که دلایلی منطقی و واقعگرا این انحراف از یک شیوه را بر ما معلوم و آشکار سازد، وگرنه سطحینگری و جزم اندیشی مبنای پردازش یک وضعیت شعارگونه خواهد شد.
به طور یقین دلایل متنوعی می تواند به عنوان نمونه وسرمشق برای ایجاد کنش و در نتیجه کشش مخاطب وجود داشته باشد اما فراتر از این باید دلایل زنجیرهای و مستحکم در برقراری این برهم ریختگی حضور داشته باشد. یعنی این کار خود نویسنده بوده است که فقط به رویه روابط و حالا گسست آن در بین هریک از کاراکترها بسنده نکند و زیرکانه وظریف تر از این از هم پاره گی را تا به درازای ریشههای حقیقی آن مرور و دنبال کند. به نظر می رسد شروع و پرداخت به هجویات ، متن را به ظرفیت های بیشتری مواجه میساخت که در آن صورت ما با یک چیدمان قابل قبول تری دست می یافتیم. نویسنده از هراس عقیم ماندن روابط آدم ها و ایده های مذکورش، تلاش می کند تا نشانه هایی از قلم وادبیات مخصوص به خود را در اثر تزریق کند و همین مداخلهجوییها مانع از تحقق آرمانهای حقیقی شده و چنین است که به جای ارائه موقعیتها، به بیان رفتارهای حساس و شکننده کاراکترهای خود پرداخته و در ارائه درام از شکل حقیقیاش غافل مانده است. مخاطب در مواجه با متن با اینکه ایده های زیادی رادیده و درلحظاتی تصور می کند اما به دلیل عدم یکدستی فکراصلی گاهی اوقات به بیراهه رفته وبه اصطلاح تمرکز خود را به داستانک های فرعی می سپارد.
زبانی که برای تک تک کاراکترها طراحی شده و در هر صحنه با توجه به ویژگیهای کاراکترها و نیز اتمسفر حاکم بر آن صحنه پیش میرود تا جایی مسحور کننده است که مخاطب نمایش لحظهای نیز به نامفهوم بودن یا غیر دراماتیک بودن و یا کسل کننده بودن زبان نمیاندیشد. آنچه پایه داستان را میآفریند، اتفاقی نامتعارف است. اتفاقی که در حکایت اصلی نیز به عنوان نقطه شروع داستانی چرخشی در نظر گرفته شده است.
اما گوران در مقام کارگردان در طراحی میزانسن های خود با نمودار منظمی عمل می کند و قرار دادن بازیگران و اشیاء رادرحجم صحنه با زیرکی قابل توصیفی انجام می دهد.این پحتگی میزانسن ها دربرخی لحظات به کمک ضعف های نمایشنامه می آید.ارائه میزانسن های منحنی وار بر صحنه ای که خطوط تخت و سرشار از شکستگی را به دیده می آورد نمایش رابه ترکیب مطلوبی از فکر و اجرا درآورده است.ریتم نمایش درخدمت اثر می باشد و کندی و تندی اعمال صحنه با نظم بخصوصی شکل گرفته و اجرا می شود.
کارگردان باتوجه به دادههای متن و همان تبعیت عمومی از شیوه ناتورالیستی بر آن است در هدایت بازیگران تمام تلاش خود را ارائه می کند. هر چند در برخی موارد ناموفق است.
طراحی صحنه و نور همگونی مناسبی با یکدیگر دارند و تا آنجا پیش می روند که دربرخی اوقات با ترکیب یکدیگر حس موجود بر روی صحنه را دوچندان جلوه می سازند.