کریستن آلوانسون هنرمند آمریکایی مقیم ایران ساکن شیراز، نخستین نمایشگاه آثارش را درتهران برگزار کرد. او درخرداد ماه امسال درنمایشگاهی به نام “نه تا” (nonad) به عنوان هنرمندی غربی تجربیات خود را درحوزه هنرهای تجسمی با گستره ای کاملا جدید ازمنابع مفهومی (conceptual) عرضه کرد. کریستن آلوانسون (متولد 1348، مینیاپولیس) فارغ التحصیل دررشته علم وهنر و نیز تحصیل کرده کالج هنر نیویورک است. او آثارش را در نمایشگاه هایی در ایالت متحده آمریکا و خاورمیانه به نمایش گذاشته است. او همچنین به پژوهش هنری و عکاسی نیز اشتغال دارد. برای اطلاعات بیشتر می توانید به سایت این هنرمند http://www.kristenalvanson.com رجوع کنید.
نمایشگاه کریستن در سه فرم ارائه شد. بخش اول شامل حجاب و چادرهای زنان هستند که در ساخت آنها از پارچه های عشایری استفاده شده است. تعداد 9 چادر رنگارنگ که در فضای نگارخانه آویخته شده بود و به صورت مجسمه هایی از پارچه تجسم یافتند. هرچادر از 9 تکه به هم دوخته شده ترکیب شده که شش پانل از 9 تا از پارچه های عشایری است وبرای بقیه از پارچه سنتی چادرمشکی استفاده شده است. آلوانسون دراین کار تاثیرمتقابل میان پارچه های عشایری و پارچه های مشکی را کاوش می کند.
بخش دوم طراحی های ابجد که شامل 9 تابلو است که شکلهای مبهم و به هم پیوسته ای است که شبیه الگوهای هنرهای اسلامی می باشند که نمایانگر ساختارهای جمعی زنان در پوشش چادر هستند.
بخش سوم شامل 9 پویا نمایی (animation) درارتباط با سایر آثار ارائه شده درنمایشگاه است.
آنچه که موجب شد تا مدرسه فمینیستی پای صحبت کریستن بنشیند پیش از هرچیز ترکیب چادر سیاه سنتی و پارچه های رنگین و توری عشایری است که درصورت و شکل واقع هرگز درکنارهم قرار نگرفته وحتی در تقابل نیز بوده است واینکه چگونه از نگاه یک زن هنرمند غربی این همنشینی ممکن شده است. و از زاویه دیگرنیز نگاه به ارزش های هنری و زیبایی شناختی کارهای او این گفتگورا فراهم آورد.
شرکت کنندگان این میزگرد شهناز زهتاب، منصوره شجاعی، آزیتا شرف جهان و رضا نگارستانی (همسر کریستن و مترجم میزگرد) بودند.
پرسش اول این است که چرا موضوع چادر مورد توجه شما بوده و آیا مسائل مربوط به حجاب زنان در ایران سبب این انتخاب شده است؟
مسائل زنان همیشه و از هنگامی که در امریکا بودم برایم مطرح بوده است و به این موضوع حساس بودم. وقتی دربازار شیراز برای اولین بار مشاهده کردم که زنان عشایر با لباس های رنگین وارد مغازه های چادرفروشی می شوند و چادرسیاه می خرند فکر کردم که این ارتباط بیشتریک مفهوم اجتماعی سیاسی است.
اما عموما دیده نشده که زنان عشایر از چادرسیاه استفاده کنند و حتی تقابلی ناگفته والبته گاه نیز گفته ، میان رنگین پوشی بومی و پذیرش چادرسیاه سنتی وجودداشته است. اما درکارهای شما این دو درکنار هم قرار گرفته آیااین همزیستی و همسایگی برگرفته ازنگاه زیبایی شناختی شماست یا نوع رویکردتان به مسائل زنان؟
از نکاه من این دومسئله از یکدیگرجدایی ناپذیرند به این دلیل که به نظرمن ازپرسپکتیو پارچه است که چادر بیرون می آید. و این دونوع پوشش ازدونوع نظام اجتماعی عبور می کنند که این دونظام دربنیادهای زیرساختی گاه درکنارهم منطبق می شوند وگاه با یکدیگر برخوردمیکنند. و این بدان معناست که تاریخ پارچه با تاریخ زندگی زن درخاورمیانه عجین شده و جدایی ناپذیرند چون درواقع زن است که آن پارچه ویاچادررامی پوشد. وبه نظرمن دراین آثار زیبایی شناسی و یا دیدگاه سیاسی اجتماعی هیچگدام به طورمحض لحاظ نشده اند. ساختار چادرمشکی یک یونیفورم است که تیرگی نهفته درآن سبب میشود که هیچ چیز در پس آن دیده نشود اما وقتی در کناربافت های رنگین عشایری قرارمی گیرد معنای هریک دربعدی هنری دیده میشود به تعبیری رنگ ها و سیالیت هنرعشایری سکون و تیرگی این یک را می نمایاند.
پس به تعبیری آیا میتوان گفت که این همنشینی هنری در ترکیب هایی که شما آفریده اید به طور کلی نمادی است از رهایی و تنوع کوچندگی در مقابل سکون تحمیلی و گاه نیز در کنارآن؟
بله در حقیقت همنشینی پارچه های عشایری و پارچه مشکی نمودار چین خوردگیها یا همزیستی های بین هنر و نظام مرکزمحور از یک سو و هنر یا منطق کوچگرا (nomadic) از سویی دیگر است. ساختارهای سیاسی اجتماعی خاورمیانه مملو از این چین خوردگیها و ساختارهای جمعی پنهان است که نه تنها کدهای پوشش را تعریف می کنند بلکه صورت بندیهای گوناگون خاورمیانه را شکل می دهند.
استفاده شما از حروف ابجد و پیوندی که با آن حس می کنید از چیست؟
تعامل و صورت بندیهایی که میان هنر مرکز محور وسیال است مانند مفاهیم میان حروف ابجد مخفی و خودجوش هستند. دراصل ابجدها نماد تاثر پذیری و تاثیرگذاری زنان با پوشش چادر می باشند. این روابط وقتی به حیطه جمعی نفوذ کنند، قالبهای مرکزمحور را برهم می زنند و به صورتها یا فرمهایی که از دید چنین ساختارهای سیاسی اجتماعی پنهان است، در می آیند. ابجد نمایانگر اینگونه روابط است که منطق کوچگرا را از درون نظام مرکزمحور فعال می سازند و به حرکت در می آورند. اشکال نیمه بیضی در این طرحها معرف زنان با پوشش چادر که دارای فرمی نیمه بیضی است می باشند. این عناصر نیمه بیضی روابطی را می سازند که منطق مرکز محور نمی تواند آنها را به قالبهای دلخواه خود در آورد. درواقع فرم ها دراین جا از مفاهیم جدایی ناپذیرند.
یک تفسیرازهنرفمینیستی هنری است که درآن هنرمند ازابزار زنانه مانند بافتن و دوختن بهره می گیرد درعین اینکه اثر خلق شده نیز گاه خود پوششی زنانه است از این نقطه نظر آیا چادرهای شمارا می توان درحوزه هنر فمینیستی گنجاند؟
ممکن است که لزوما این کارها درحیطه هنر فمینیستی نگنجد ولی اطلاعاتی در آنهاست که همگی به “زن ” ختم میشود. این آثار نهایتا آثاری نمودارگونه (diagrammatic) و نمادین هستند و مهم این است که یک هنرمند از این وجه زیبایی شناختی چادربه عنوان یک ابزارقدرت استفاده کند یا ابزاری برای نمایاندن منطق ساختارهای سیاسی اجتماعی وروابط و شکل های قدرت
منبع: مدرسه فمینیستی