ولید فارس
درحالی که باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا و مشاورانش طرح خود برای خروج ازعراق تا آخر ماه اوت 2010 را اعلام کرده اند، باید به تصمیماتی که نیروهای ضد ائتلاف و دولت عراق در سر دارند نیز توجه کرد. ایران و سوریه از یک سو، و القاعده و گروه های جهادی از سوی دیگر، همگی می توانند بر طرح خروج نیروهای آمریکا تأثیرگذار باشند.
اگر تمام تلاش دولت به خارج کردن نیروها از ترس مقابله با گروه های جهادی باشد، در اینصورت طرح اعلام شده چیزی بیشتر از آغاز مجدد تهدیدها نخواهد بود. امیدوارم دیدگاه موجود در کاخ سفید، از عهده روبرو شدن با واقعیت های جهان امروز برآید.
جنگ عراق برای مقامات ارشد ایالات متحده در آخر ماه اوت به پایان خواهد رسید، مگرآنکه تحولات خاص به پیامدهای دیگری منجر شود. همانطور که جورج بوش در سال 2003 با سرنگون شدن صدام، «عملیات را پایان یافته» خواند، باراک اوباما نیز «عملیات ضد ستیزه جویان» را تا پایان سال 2010 پایان یافته می خواند. پس از این تاریخ، از 142000 هزار نیروی مستقر در عراق، بین 35 تا 50 هزار نیرو برای اجرای عملیات ضد تروریستی در محل باقی خواهند ماند. تمام نیروهای آمریکائی تحت «موافقتنامه وضعیت نیروها» با دولت عراق باید خاک آن کشور را تا 31 دسامبر 2011 ترک کنند.
پس از اوت 2010، مأموریت نیروهای باقیمانده آمریکائی و احتمالاً نیروهای ائتلاف از قرار زیر است:
1- آموزش، تجهیز و ارائه مشاوره به نیروهای امنیتی عراق
2- پشتیبانی از مأموریت های غیرنظامی در عراق در راستای بازسازی، توسعه و اصلاحات سیاسی کشور
3- اجرای مأموریت های ضد تروریستی هدفمند
در نگاه اول، این طرح پاسخگوی تمام نیازمندی های استراتژیک آمریکاست: استقرار وزنه سیاسی در عراق و پیگیری نبرد علیه القاعده و سایر گروه های تروریستی در عراق.
با اینحال، سیاستگزاران و قانونگذاران باید درک کنند برای دستیابی به موفقیت در گام بعدی، عراق باید توان ایستادگی دربرابر فشارهای جدید وارد شده از سوی «دشمن» را داشته باشد.
اگر قرارباشد نیروهای تروریستی فعال علیه ائتلاف و دولت عراق بلافاصله پس از خروج نظامی آمریکا پاکسازی شوند، دراینصورت طرح خروج می تواند موفقیت آمیز باشد. هرچند، تدارک چنین امری با تردید مواجه است.
به هرحال، با اتخاذ هرگونه استراتژی، این سؤال نیز مطرح می شود: اگر بقیه طرف ها همکاری نکنند، آنوقت چه؟ اگر تصمیم القاعده، سپاه پاسداران، نیروی قدس، حزب الله، سرویس های امنیتی تهران و دمشق در جهت دیگری گام بردارند، آنوقت تکلیف چیست؟ اگر آنها به عملیات و خرابکاری های خود تا سال 2010، پس از آن و شاید تا همیشه ادامه دهند، آنوقت تکلیف چیست؟
پاسخ منطقی آمریکا باید بر توانمند کردن عراقی ها به نبرد علیه ستیزه جوئی های «دشمنان» و رشد قابلیت های خود تا زمان خروج نیروها متمرکز شود که از همین حالا، 18 ماه فرصت در اختیار آنها می گذارد. نیروهای عراقی باید تا 31 دسامبر 2010، قادر به کنترل کشورشان باشند.
پیش بینی طرح های ایران برای زمان پس از خروج نیروهای آمریکائی سخت و دشوار است. بسیاری در واشنگتن هیجان زده شده اند که اگر دولت اوباما با ملاها گفتگو کند، تهران به واقع گرائی می پردازد؛ برخی ها معتقدند حتی حرف شنوی هم پیدا می کند. این گروه به طور خلاصه معتقد است طرح خروج هیچ ضدیتی از سوی ایران به دنبال نمی آورد. همه چیز آرام پیش می رود و عراق قادر به کنترل مرزهای شرقی خود خواهد بود.
اعتقاد من چیز دیگری است. رهبری ایران مذاکره خواهد کرد و گاهی به حرف های زده شده گوش می کند، اما در همان زمان به اقدامات خود ادامه می دهد تا مأموریت خود را به پایان برساند. اما کدام مأموریت؟ نفوذ ، کنترل و در اختیار گرفتن 60 درصد از عراق- از بغداد تا بصره- آن هم همزمان با خروج نیروهای آمریکائی و البته پس از خارج شدن آنها! آنها برای رسیدن به این مقصود از همه عناصر قدرت خود استفاده خواهند کرد: ارتش مهدی، ترور، نفوذ در دولت و غیره.
بدترین کار ممکن، تضعیف نیروهای عراقی در «برعهده گرفتن مسؤولیت های» خویش است که در عین حال با تشویق مستقیم یا غیر مستقیم ایران و سوریه معادل می شود. از دید تاریخدان ها، این یک خودکشی محسوب می شود. دست آخر اینکه، اختیار همه چیز در دستان باراک اوباما است. اگر او یک طرح جهانی برای مبارزه پایان ناپذیر با قدرت های جهادی در سراسر دنیا و پیروزی در جنگ عقیده ها داشته باشد، طرح خروج نیروها از عراق در سال 2010 یک اقدام فوق العاده خواهد بود. اما اگر تمام تلاش های دولت فعلی تنها برای اجتناب از رویاروئی با نیروهای جهادی و دنباله روی از خط مشی شکست خورده قبلی باشد، طرح یاد شده تنها به از سر گیری تهدیدها منجر خواهد شد. واقعاً امیدوارم دیدگاه موجود در کاخ سفید، واقعیت های جهان حاضر را درنظر گرفته باشد.