هدف، نابودی فرهنگ…
گمانه زنی ها باب وزیر آتی فرهنگ؛ ( شما بخوانید وزیر ارشاد اسلامی ) همچنان ادامه دارد. پس از مطرح شدن نام های فراوان و رد و تایید هر کدام؛ این بار نوبت به “ علی جنتی ” فرزند رئیس دائمی شورای نگهبان رسیده تا نام خودش را به عنوان جدی ترین گزینه ی مد نظر حکومت برای تصدی ورازت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مطرح کند. فردی که علاوه بر روابط خونی اش با یکی از بزرگترین دشمنان آزادی در سالهای اخیر، پرونده ی همچنان گشوده اش در جریان فعالیت های جاسوسی جمهوری اسلامی در کویت را هم بر دوش می کشد. با این همه اما حرف این مقال؛ نه در رد و تایید یک فرد که در شرح اهداف وزارتخانه ایست که عملا برای نابودی فرهنگ تاسیس شده نه در جهت مدد رسانیدن به اعتلای آن.
روال مرسوم حکومت داری در دنیا؛ وزارت فرهنگ را به مثابه حافظ و پاسدار روح و روان جامعه؛ بس گران می شمارد. عرف روزگار هم، چنین است که برترین چهره های فرهنگی و داناترین افراد برای این مقام انتخاب می شوند تا امور فرهنگی کشور که در بیشینه ی ممالک با رسانه و ورزش سنجاق شده را پیش ببرند.
در سیستم جمهوری اسلامی اما، از همان روزهای نخست حیات، جملگی رسانه های آزاد از میان برداشته شد تا عملا رسانه ای نباشد که اموراتش به دست این وزارتخانه سپرده بشود یا نشود. تنها رسانه ی رسمی کشور هم در سیستم مدیریتی ایران تحت نظر مستقیم رهبری ست و از جمله ی اختیارات رئیس جمهور و مردم شناخته نمی شود. مدیریت ورزش هم از پس تجربه ی دوره ی سی ساله ی بی سرپرستی؛ به تازگی به دست وزارتخانه ای سوا سپرده شده و عملا نه امروز و نه پیش تر در حیطه ی اختیارات وزارت فرهنگ به شمار نمی رفت.
جالب اینجا که همین فرهنگ بی رسانه و ورزش هم در ایران دوره ی جمهوری اسلامی؛ از معنای راستین “ فرهنگ ” فاصله ای شگرف گرفته و در نام و عمل با “ ارشاد اسلامی ” عجین شده.
ناگفته پیداست که در جملگی ممالک دنیا، امور فرهنگی خواهی نخواهی با سیاست های کلی سیستم در می آمیزند؛ با این همه اما استقلال این وزارت خانه در تمام دنیا یک فرض ابتدایی ست و خواستی مردمی. در ایران اما، آن طور که از شنیده ها و شواهد بر می آید؛ شخص وزیر ارشاد با نظر مستقیم رهبری انتخاب می شود تا او و وزارتخانه ی تحت امرش در عمل تنها ابزاری باشند برای پیشبرد خواسته های کلان حکومت. نگاهی به تاریخچه ی این سی و خردی سال هم گواه این ادعاست. در این سالها ( حتی در دوران اصلاحات) شاهد حضور چهره هایی در این وزارت خانه بوده ایم که جملگی شان در خدمت “ سیاست ” بوده اند تا “ فرهنگ “.
جالب تر اینکه خط مشی این وزارتخانه از همان ابتدا هم مشخص شده بوده و هرگز موضوع تازه یافته ای به حساب نمی آید. نگاهی به نص قانون جمهوری اسلامی معلوم مان می کند که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با اهدافی تاسیس شده که شوربختانه هیچکدامشان از “ فرهنگ ” به معنای راستین تعالی اجتماعی نشانی ندارند.
در چارت رسمی این وزارتخانه باب اهداف و معانی “ فرهنگ و ارشاد اسلامی “، از جمله این طور آمده است:
” رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی
استقلال فرهنگی و مصونیت جامعه از نفوذ فرهنگ اجانب
رواج فرهنگ و هنر اسلامی
آگاهی جهانیان نسبت به مبانی و مظاهر و اهداف انقلاب اسلامی
گسترش مناسبات فرهنگی با ملل و اقوام مختلف بخصوص مسلمانان و مستضعفان جهان
فراهم آمدن زمینههای وحدت میان مسلمین… “
همان طور که پیداست این وزارت خانه از بدو پیدایش اش به منظور پیشبرد سیاست های اسلامی حکومت تاسیس شده و در غریب ترین کلام سعی دارد تا فرهنگ اسلامی را از حمله ی فرهنگ های بیگانه “مصون” نگه دارد. این طور به نظر می آید که دغدغه ی هنر و فرهنگ فاخر و انتظار برآورده شدن نیازهای روحانی جامعه از طریق این وزارتخانه در افق ناممکن باشد و عملا “ناشدنی”.
همین است که امور این وزارتخانه عملا با آمدن یک وزیر و رفتن دیگری؛ سامان نخواهد گرفت و در عمل فرق شایانی میان آیت االله زم و عطاالله مهاجرانی و علی جنتی و علی مطهری و… وجود ندارد.
و این موضوع البته که در میان کلام مردم هم تلویحا تایید می شود؛ چه نام این وزارتخانه در میان مردم کوچه و بازار بیشتر با عنوان “ وزارت ارشاد ” آشناست و “ وزارت فرهنگ ” عنوانی ست که مخاطب را به یاد روزهای دور می اندازد؛ زمانی که وزراتی با نام “ فرهنگ و هنر” سعی در اعتلای فرهنگ و اخلاق جامعه داشت.
نکوتر آنکه آقایان پیشبند “ فرهنگ ” را از سردر این وزارتخانه بردارند تا وزارت “ ارشاد اسلامی ” با سابقه ی شیرین فعالیت سی و خردی ساله اش یکی از همان مفاخر جمهوری اسلامی باقی بماند. وزارتخانه ای با تاثیرات فراوان بر اخلاق و درک عمومی جامعه. وزارتخانه ای که زدوده شدن اخلاق انسانی و افزایش روسپیگری در مفهوم عمومی کلمه از جمله ی کمترین دستاوردهایش است و نابودی سینما و موسیقی مردمی و حذف کامل رقص و نمایش هم بی گمان بزرگترین فعالیت بنیادینش.