گزارش

حامد احمدی
حامد احمدی

رونمایی از اداره‌ سانسور حوزه‌ هنری

سکس و سانسور در سینمای جمهوری اسلامی

تشکیلات تو در تو و موازی، یکی از نشانه‌های بررسی ساختار حکومت اسلامی ایران است. تشکیلاتی که مانند جزیره‌های کوچک کوچک در تمام زمینه‌های اقتصادی،سیاسی، ورزشی و فرهنگی حیات پنهان و گاه آشکار دارند و بعضی مواقع برش و قدرتشان از نهاد اصلی و عظیم هم بیش‌تر است. خط و نشان حوزه‌ هنری برای آثار تولید شده سینمایی زیر سایه‌ی نهاد رسمی و سخت‌گیری مثل معاونت سینمایی وزارت ارشاد، آشکار شدن یکی از همان جزیره‌های پنهان و زیرآبیست. نهادی که پیش‌تر از قدرت عجیبی در حوزه‌ی موسیقی و سینما برخوردار بود و می‌توانست به سراغ موضوعات ممنوعه و نواهای قدغن برود، امروز خود تبدیل به یک فیلتر دیگر در کنار سد سانسور وزارت ارشاد شده است. حوزه که با مالکیت مهم‌ترین سینماهای تهران و شهرستان بخش بزرگی از چرخه‌ی اقتصادی سینما را در دست دارد با برپا کردن یک شورای پنهان و نامرئی، فیلم‌های تولیدی سینمای ایران را رصد و بررسی می‌کند و رای به مشکلات‌دار بودنشان و در پی آن عدم اکران در سینماهای تحت سرپرستی خودش می‌دهد. شاید این اولین‌بار است که سانسور سینمادارها به کیفیت تجازی و گیشه‌ای فیلم ربطی ندارد و یکسره مربوط به موارد ارزشی و منکراتی می‌شود. مرور فیلم‌های تحریم شده توسط حوزه که لیست‌شان بعد از هیاهوی بسیار منتشر شد، نشان می‌دهد که از دید محدودتر و بسته‌تر این نهاد چه مضامین و قصه‌هایی در حوزه‌ی نبایدها و ممنوعه‌ها قرار می‌گیرند.

 

1- برف روی کاج‌ها- پیمان معادی

 

 

ابتدا تیم فکری روزنامه‌ی کیهان و سایت‌های نظیر رجانیوز بودند که زنگ خطر ابتذال را با محوریت مضمون خیانت در سینمای ایران به صدا در آوردند و با ارائه‌ آماری سعی کردند نشان بدهند بخش زیادی از آثار تولیدی سینمای ایران با این موضوع سر و کار دارد. برف روی کاج‌ها که آشکارا پیرو الگو و مد سینمای فرهادی ساخته شده است، داستان مردی‌ست که با شاگرد هم‌سرش که مدرس پیانوست رابطه دارد و افشای این موضوع باعث می‌شود زن هم تحریک بشود تا رابطه‌ی جدیدی را با پسر هم‌محلشان برقرار کند. فیلم با همان تفکر وصل به نسبیت، سعی می‌کند به تمام شخصیت‌هایش حق بدهد و رفتارهایشان را توجیه کند. این‌جا برخلاف مدل کلیشه‌ شده‌ی سینمای هالیوود که خیانت منجر به فاجعه می‌شود، با حوادث ضربه‌زننده به شخصیت‌ها مواجه نیستیم. شخصیت زن بعد از پی بردن به خیانت شوهر، با کمی دل‌دل و مکث، آغوشش را برای رابطه با پسری جوان باز می‌کند و به پیش‌نهاد کنسرت رفتن‌ش پاسخ مثبت می‌دهد. فیلم با چنین دیدگاهی از طرف حوزه، ممنوع و مضر تشخیص داده شده. مضمونی که به نظر می‌رسد راست و مستقیم از جامعه‌ی ایرانی فعلی که حاصل شکل زندگی تبلیغ شده توسط نظام اسلامیست، می‌آید. جامعه‌ای سنتی که در میان انواع تابوهای ذهنی، گویا با یک زنده‌گی زیرپوستی و ممنوعه و روابط متعدد و خیانت کنار آمده است و هرچند ظاهرا آن را طرد و تقبیح می‌کند اما دنبال‌رو چنین سیاقی است.

 

2- من هم‌سرش هستم- مصطفی شایسته

 

 

لایه‌ی اولیه‌ی فیلم را که کنار بزنید، متوجه خواهید شد با گونه فیلمفارسی‌وار و اسلامی شده‌ی آخرین فیلم استنلی کوبریک یعنی چشمان بازبسته روبه‌رو هستید. جای شخصیت زن و مرد عوض شده و در این ورژن که طبق قوانین جمهوری‌اسلامی شامل هیچ صحنه‌ی برهنه‌گی یا دیالوگ‌ مستقیم درباره‌ی وجه روان‌شناختی سکس نیست، مرد تمایل به منشی شرکت‌ش دارد و هم‌سرش که متوجه می‌شود، دست به بازی‌ای می‌زند تا شک و حسادت مرد را تحریک کند. جالب این‌که اگر در فیلم کوبریک در انتهای بازی جنسی‌محور بیل و آلیس، زن و شوهر دوباره به سوی هم برمی‌گردند و راه‌حل گرم شدن دوباره‌ی رابطه‌شان را در یک کلمه یعنی آمیزش پیدا می‌کنند، این‌جا خشونت مرد و کتک خوردن زن است که همه‌چیز را به حالت اولیه و نرمال برمی‌گرداند و زنده‌گی وخیم زناشویی را به آرامش می‌رساند.مرد بعد از این‌که زن را مفصل کتک می‌زند از رفتار خود پشیمان می‌شود، منشی را بیرون می‌کند و زن هم از بازی ایجاد شک و حسادت‌ش دست برمی‌دارد و کانون خانواده دوباره گرم می‌شود. نتیجه‌ی نهایی فیلم اتفاقا تعارضی با نگاه حکومت اسلامی به زن و زنده‌گی مشترک ندارد اما حواشی مضمون و نوع روایت قصه باعث شده که ممیزان حوزه حساس بشوند و نکته‌ی نهایی و نتیجه‌ی فیلم را نگیرند. هرچند منتقد محبوب جمهوری‌اسلامی یعنی مسعود فراستی که دوست دارد نقش تئوریسن سینمای ملی ایران را بازی کند، در برنامه‌ی اخیر هفت فیلم را تایید کرد و به تصمیم حوزه‌ی هنری مبنی بر تحریم فیلم تاخت.

 

3- پل چوبی- مهدی کرم‌پور

 

 

ظاهر فریبنده‌ فیلم با فوجی از ستاره‌گان شاید به مخاطب آدرس اشتباهی بدهد. بالاخره فیلم در حاشیه‌های قصه‌اش به جریانات سیاسی اجتماعی سال ۸۸ می‌پردازد و شاید به نظر برسد که ساختن فیلم با مصالح سیاسی هم از خط قرمزهای حوزه است. اما در این بخش خود معاونت سینمایی و بخش‌های فرهنگی اطلاعات و اطلاعات‌سپاه به اندازه‌ کافی حواس‌جمع و سخت‌گیر هستند و برای همین پل چوبی در این بخش چیزی جز ستایش وزارت اطلاعات و کوبیدن اطلاعات‌سپاه ندارد. به نطر می‌رسد مشکل پل چوبی از پشت عینک سانسورچیان حوزه باز مربوط به مضمون خیانت می‌شود. چون این‌جا هم باز شک به خیانت و نه خود خیانت، رابطه‌ زن و شوهر جوان فیلم را بحرانی می‌کند. زن و مرد که هوای مهاجرت دارند به مشکل برمی‌خورند و این باعث می‌شود زن به دوبی سفر کند و از آن‌جا خبرهایی به مرد می‌رسد که همسرش با مردی صاحب نفوذ و مرموز ارتباط دارد. خود مرد هم پس از سال‌ها با عشق ایام جوانی‌اش مواجه می‌شود که البته طبق چارچوب جمهوری‌اسلامی این دیدار ممنوعه بیش‌تر از غذا خوردن در کافه و کوه رفتن و عکاسی پیش نمی‌رود و عشق قدیمی بعد از آزاد کردن دوست‌پسر جدیدش از زندان‌های قانونی وزارت اطلاعات رئوف، دوباره به خارج کشور سفر می‌کند و زن و شوهر با عبور از شک‌ها و سوظن‌ها دوباره زنده‌گی‌شان را از سر می‌گیرند.

 

4- پذیرایی ساده- مانی حقیقی

 

 

طیف منتقدانی که بعنوان اصول‌گرا و اسلامی در رسانه‌های جمهوری اسلامی فعالیت دارند، از همان ابتدا فیلم را به دلیل توهین به مردم رد و طرد کردند. فیلم داستان زن و مردیست که پول زیادی در اختیار دارند و در جاده و ده دنبال افراد مختلف می‌گردند تا در ازای انجام کاری این پول را به آن‌ها بدهند. فیلم به نوعی پول و انسانیت را رو در روی هم قرار می‌دهد و حد پای‌بندی انسان‌ها به اصول‌شان را در مقابل پول امتحان می‌کند. مردی که کودک مرده‌اش را چال می‌کند، در مقابل درخواست رها کردن جسد فرزندش و گرفتن مقدار زیادی پول بر سر یک دوراهی و انتخاب قرار می‌گیرد. فیلم راه‌های بسیار را برای تفسیر و تاویل جلو مخاطب می‌گذارد و به نظر می‌رسد بررس‌های حوزه، تفسیر سیاسی فیلم برای‌شان از همه‌ نگاه‌های دیگر جذاب‌تر بوده است. چون از این مسیر می‌شود مرد و زن فیلم را نماد دولت خدمت‌گزار و احمدی‌نژاد دانست که با کپه‌ای پول در دهات و میان محرومان می‌روند و پول پخش می‌کنند و آخر خودشان در دایره‌ غارت‌گران موتورسوار به دام می‌افتند و تمام سرمایه اشان را از دست می‌دهند. اما فیلم کاملا آشکارا از این تعبیرهای دم‌دستی‌ فراتر می‌رود و ابتدا به زنده ماندن یک قاطر زخمی در میان کوه و دره وجهی تقدس‌گونه و معجزه‌وار می‌دهد تا شخصیت اصلی فیلم با بازی مانی حقیقی در نهایت برای باز کردن راه و بیرون رفتن از مدار بسته‌ای که داخل‌ش گیر کرده‌اند، با شلیک گلوله‌ای قاطر زخمی را می‌کشد و خلاص می‌کند. تیتراژ ابتدایی فیلم با آیه‌ای از قرآن آغاز می‌شود و همین بررسی کردن فیلم را برای ممیزان دشوارتر می‌کند اما همان برچسب منتقدان اصول‌گرا به نام “توهین به مردم” به نطر می‌رسد دلیل محکمه‌پسندی برای سران حوزه بوده تا فیلم در سینماهای‌شان نمایش ندهند.

 

5- بی‌خود و بی‌جهت- عبدالرضا کاهانی

 

 

مشکلی که فیلم جدید کاهانی برای مسئولان سینمایی ایجاد کرده است و صدور مجوز نمایشش توسط معاونت سینمایی هم منوط به آن شده، مربوط می‌شود به یکی از شخصیت‌های فیلم که کاراکتری فرعی اما تاثیرگذار است. فیلم دو زوج را نشان می‌دهد که می‌خواهد اسباب‌کشی کنند. روایت بر بستری چنین معمولی‌ شکل می‌گیرد و فیلم نه با گره گشائی قصه‌ که با کنش‌های روزمره‌ شخصیت‌ها پیش می‌رود. شاید همین شکل از روایت، باعث شده که شخصیت‌ها و تاثیرشان بر روی زنده‌گی و سرنوشت هم، برجسته‌تر به نظر برسد. شخصیتی که معاونت سینمایی و احتمالا ممیزان حوزه با آن مشکل دارند، یک زن میان‌سال و مذهبی‌ست که مادر یکی از شخصیت‌های فیلم است. مادری سخت‌گیر و مذهبی و به اصطلاح هیاتی که سعی کرده دخترش را با معیارهای خودش بزرگ کند اما دختربا حفظ ظاهر،شخصیتی دیگر دارد. دختری که طبق کدهای محو و مبهم فیلم قبل از ازدواج باردار شده، همسرش نمایشگر و به اصطلاح مذهبی‌ها مطرب است و در خانه‌شان نشانه‌هایی ممنوعه نظیر ماهواره پیدا می‌شود. مادر مذهبی هرچند دقایق کمی در فیلم حضور دارد اما بخش عمده‌ای از کنش‌ شخصیت‌ها و اضطراب‌شان مربوط می‌شود به آمدن قریب‌الوقوع او. شخصیتی که تقریبا در نیمه‌ پایانی فیلم سر و کله‌ش پیدا می‌شود و با پی بردن به بعضی از حقایق زندگی دخترش، او را تهدید به طرد و عاق شدن می‌کند. معاونت سینمایی از کارگردان فیلم خواسته این شخصیت از فیلم حذف بشود تا پروانه‌ نمایش صادر بشود.خواستی که گویا با موافقت نصفه‌ونیمه کارگردان همراه بود و مجوز فیلم صادر شد.اما حوزه کماکان به عدم اکران فیلم در سینماهایش اصرار کرد تا کاهانی ظاهرا از نمایش عمومی فیلم به طور کامل صرف نظر کند.

 

6- من مادر هستم- فریدون جیرانی

 

 

فریدون جیرانی که با ساخت سریال مرگ تدریجی یک رویا که خودش با افتخار آن را اثری ضدروشن‌فکری معرفی می‌کند، تبدیل به کارگردان محبوب سینما و تلویزیون حکومت ایران شد، دوباره سراغ یکی از همان ملودرام‌های مورد علاقه‌اش رفته است. فیلم در جشنواره فجر نمایش نداشت و فقط در جمع‌های خصوصی نشان داده شد تا بتواند با به دست آوردن حمایت بعضی از اهالی سینمای ایران راهی برای اکران عمومی پیدا کند. مسعود فراستی دوست و هم‌کار جیرانی در برنامه‌ هفت هم در اقدامی عجیب، بدون این‌که فیلم اکرانی داشته باشد، به ستایش از این فیلم پرداخت و از مسئولان خواست که پروانه‌ نمایشش را صادر کنند. در حالی که هنوز خبری از نرمش معاونت سینمایی در مقابل ساخته‌ جیرانی نیست و او هم درگیر ساخت مجموعه‌ای علیه مجاهدین خلق است، حوزه پیشاپیش اسم فیلم را در لیست ممنوعه‌های خودش قرار دارد تا فهرستش را با افزودن یک ملودرام خانوادگی کامل کند.

فهرستی که طولانی تر است و کمدی‌های نازل کپی هالیوود هم وجود دارد. و باین ترتیب یک مانع جدید برای فیلم‌سازان ایرانی‌ بوجود آمده است. ازاین پس دیگر مجوزهای متعدد وزارت ارشاد اسلامی هم تضمینی برای اکران فیلم‌ها نیست.