حرف اول

نویسنده
پریا سامان پور

“روزگار غریبی است” که غرابت آن، کم کم در پوشش عادات از نظرها محو می شود. از جمله غرایب این روزگار نبردی است که در طی سالیان متمادی بر فرهنگ و هنر این مرز و بوم تحمیل شده است. ستیز خنجر سانسور با قلم، در شرایطی ادامه دارد که سینه ی شرحه شرحه ی اهل قلم در این جدال نابرابر هنوز به دنبال راهی برای تپیدن و تکاپوست. قلمهایی که گاه فریادشان چون آتشی شعله ور زبانه می کشد، ولی گویی لهیب های این خروش، شمشیر آهنین سانسور را گداخته و برنده تر می کند.

با نگاهی سریع بر آنچه در سالهای اخیر بر کتاب و اهالی قلم رفته است، معنای آنچه دولت آبادی از درد و رنج نوشتن می گوید، قریب و قریب تر می شود.

جایی که چکامه های “ سیمین بهبهانی” را بر نمی تابند، آهنگ روایت “علی اشرف درویشیان” از “سالهای ابری” را مسکوت می کنند، نام “ فروغ” شعر ایران را از کتاب شعرا خط می زنند و نوسروده هایش را به تیغ سانسور می سپارند، جایی که “ نون نوشتن” دولت آبادی پر از بغض و حسرت است و جایی که در پس “ زمزمه های رنگی”، به محمدعلی سپانلو، بهمن فرزانه، ﻋﺒﺎس ﻣﯿﻼﻧﯽ، اﺑـﺮاﻫﯿﻢ ﮔﻠﺴﺘﺎن، اﯾـﺮج اﻓـﺸﺎر، رﺿﺎ ﻗﺎﺳﻤﯽ و….. بر چسب “ بر انداز” زده می شود، درک معنای حرف “ احمد شاکری”، عضو هیئت نظارت بر کتاب، چندان دشوار نیست.

او در اعترافی راستین و درعین حال جسورانه، اذعان می کند که :” ممیزی، عصاره ی آرمانهای انقلاب است.” او ندانسته از زبان نویسندگانی سخن می گوید که سالهاست نخل قامتشان در پی دست اندازی حاکمیت به شاخه های پهناور اندیشه و قلمشان، خمیده شده است. اینجاست که به این باور می رسیم که قطع ریشه ی درخت اعتلای فرهنگی، نه به عنوان یک بازیچه حاشیه ای، بلکه به مثابه ی پی گیری هدفی دراز مدت و بنیادین در دستور کار حاکمیت دنبال می شود. استراتژیی که شاید بیش از همه در صدد دلسرد کردن و محو انگیزه از نویسندگان “ نوقلم” باشد، تا شاید به این شیوه پویندگان شالوده ی نویسندگی را ازهم بگسلانند و در سایه ی بی خبری و غفلت مردمان، بقای خود را رقم سرنوشت بزنند. حربه هایی نظیر برچیدن آثار نویسندگانی چون “ هدایت ” و” ساعدی” اقداماتی است که با هدف مایوس کردن نسل نوپا و پوینده ی راه آنها در دستور کارهیات نظارت بر کتاب قرار دارد.

احمد شاکری، این “نویسنده ی بسیجی”، به روشنی ماهیت فرهنگ ستیز و قلم شکن حکومتی را افشا می کند که حتی از اندیشیدن و به چالش کشیده شدن اذهان مردم هم هراس دارد، غافل از آنکه نگرانی ها و دلمشغولیهای اهالی فرهنگ و ادب را پایانی نیست، اینان پر ثبات و راسخ در راه گشودن دریچه های اندیشه و پویایی، قلمهای متعهدشان را درفضای اختناق، هنرمندانه می چرخانند تا با گسترش اندیشه ورزی، مجالی برای عرض اندام شمشیر سانسور باقی نماند، چنان که احمدرضا احمدی شاعرانه گفته است: “این شب در واپسین لحظات، در اندیشه ی روز است.” همان اندیشه ای که دولت آبادی در اضطراب پویش آن است:

 ”اندیشیدن را جدی بگیریم. اندیشیدن. آنچه ما کم داریم مردان و زنانی است که اندیشیدن را جدی گرفته باشند. اندیشیدن باید به مثابه یک کار مهم تلقی شود. اندیشه ورزیدن. بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم. نویسنده نباید فقط در بند گفتن باشد. برای گفتن همیشه وقت هست ، اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود….”[1]


[](/persian/news/newsitem/article/-c2acee3626.html#_ednref1)1: “نون نوشتن”، محمود دولت آبادی، نشر چشمه