“شکوفه سخی”، پژوهشگر ساکن تورنتو که در دهه 60، هشت سال از عمر خود را به عنوان زندانی سیاسی در زندانهای حکومت اسلامی گذرانده، اخیرا در فیلمی به بیان تجربیات خود در دوران زندان پرداخته است. به گفته خانم سخی سلول های انفرادی ادامه همان تابوتهایی است که حاجداود در سالهای 1361 و 1362 طراحی کرد و از آن ها برای شکنجه دادن زندانیان بهره گرفت.
خانم سخی که در فیلم مستند “درختی که به یاد میآورد”، ساخته مسعود رئوف، به بیان تجربیات خود در دوران زندان پرداخته، می گوید: “در مقطع فعلی، سخن گفتن از دهه 60 برای جامعه جهانی و هم مردم ایران از دو زاویه اهمیت دارد. اول اینکه بگوییم خشونتی که امروز در جامعه ایران میبینیم، خشونتی است که این نظام از ابتدا با آن شکل گرفته. اعدام گسترده سران حکومت پهلوی دوم، و همچنین اعدام هزاران جوان در دهه 60، در پیوند با خشونتی است که امروز در جامعه ایران میبینیم و ضروری است تا نسل امروز این تداوم و پیوند را درک کند.”
این پژوهشگر که در میان جمعی از فعالان اجتماعی- سیاسی سوئدی و ایرانی در اتحادیه آموزشی کارگران سوئد در استکهلم درباره شکنجه زندانیان سیاسی در ایران سخن میگفت، دو پایه اصلی حکومت جمهوری اسلامی را مذهب و خشونت دانست و ادامه داد: “زاویه دومی که توجه به آن ضرورت دارد، این است که دستگیری، اعترافگیری و شکنجه گسترده فعالان اجتماعی و سیاسی، اگرچه در بطن خود حکایت از مقاومتی دارد که در برابر استبداد وجود دارد، اما به هیچوجه نباید تمامی بار این مقاومت به گرده زندانی سیاسی گذاشته شود.”
شکوفه سخی با تاکید بر ضرورت حمایت مردم از زندانیان سیاسی، افزود: “ممکن است کسانی که زندان و شکنجه را تجربه نکردهاند دید واقعی نسبت به آن نداشته باشند. من میخواهم به این طیف بگویم نفس شکنجه اگرچه بیانگر مقاومت فرد زندانی نیز هست، اما توان و سیستم جسمانی انسان محدودیتهایی دارد، به همین دلیل میخواهم از بحث قربانی و قهرمان خارج شوم. صفت قربانی، آدم را بیقدرت و ناتوان جلوه میدهد و قهرمان هم تصویری از انسان میسازد که انگار ریشه در واقعیتهای زندگی ندارد. به نظر من بهتر است پیش از هر چیز به این نکته توجه کنیم که چه سیستمی این افراد مقاوم را در هم میشکند. با این دید، توجه ما از قهرمان و قربانی متوجه انواع و اقسام شکنجهای میشود که میتواند آدمی را درهم بشکند. با این درک درمییابیم که بخشی از بار مقاومت نیز بر شانههای ما در خارج از زندان قرار دارد.”
این پژوهشگر با اشاره به زندانیانی چون احمد زیدآبادی - روزنامه نگار و دبیر کل دفتر تحکیم وحدت- که طی سه ماه اخیر، روزهای پیدرپی، در نوعی از سلول قبرگونه بسر برده که در آن هرگونه ارتباطش با خارج از سلول کاملاً قطع بوده گفت: “این انفرادیها ادامه همان تابوتهایی است که حاجداود در سالهای 1361 و 1362 طراحی کرد. شرایط این سلولهای قبرگونه بسیار دشوارتر از نوعی سلول انفرادی است که نسبت به آن شناخت داریم. علاوه بر احمدزیدآبادی، عبدالله مومنی نیز به همسر خود گفته است 35 روز در چنین جایی به سر برده است و به نظر میرسد دامنه بهرهبرداری حکومت جمهوری اسلامی از این شکنجه گسترده تر از اینهاست.”
او تاکید کرد که در دهه 60 وقتی زندانی سیاسی را در “تابوت” حبس میکردند، تلاش زندانبانها این بود که با پخش سخنرانی و آیات قرانی وی را شستوشوی مغزی دهند اما در نوع خاصی از این شکنجه که طی ماههای اخیر در زندانهای جمهوری اسلامی اجرا میشود فرد کمکم دچار اضطراب و فراموشی میشود و حس خود را نسبت به گذشته و حال و آینده از دست میدهد. به این ترتیب چون ارتباطش با دنیای انسانی قطع میشود ممکن است رفته رفته یا بازجویش فرشته نجات او شود یا دست به کارهای خطرناکی بزند.
به عقیده شکوفه سخی، “در چنین شرایطی ما نباید توقع داشته باشیم زندانیان مقاومی چون احمد زیدآبادی به تنهایی به این مقاومت ادامه دهند. نباید عرصه مقاومت را فقط به خود آنها بسپاریم. نباید بگذاریم زندانی تصور کند فراموش شده و همه مسئولیت مقاومت روی گردههای او گذاشته شده است. چراکه به این ترتیب ممکن است مقاومت او درهم بشکند. متوجه باشیم تمامی جوامع استبدادی از چنین شیوهای برای درهم شکستن افراد استفاده کردهاند و بهرهبرداری از آن تنها به ایران تعلق ندارد.”
وی تاکید کرد که “جامعه جهانی باید به چنین شکنجههایی که تلاش دارد شان انسان را از او بگیرد توجه کند. این نوع شکنجه از دیگر شکنجههایی چون تجاوز، شلاق و ناخنکشی زجرآورتر است. جامعه جهانی در حال حاضر متوجه تجاوز به زندانیان سیاسی وقایع اخیر ایران شده اما آنطور که باید به این نوع شکنجه توجه نمیکند.”
این نویسنده و پژوهشگر که برای پایان نامه فوق لیسانس خود تحقیقی تحت عنوان “سیستمهای تمامیتخواه: تسلیم و مقاومت” ارائه کرده است، با تاکید بر ضرورت ایجاد یک کمپین علیه شکنجه در ایران، توضیح داد: “نویسندهای به نام نائومی کلین در فصل اول کتاب دکترین شوک اسنادی ارائه کرده که بر پایه آن معلوم میشود ریشه این نوع شکنجه فقط به ایران تعلق ندارد و 50 سال پیش سازمان سیا از چنین شکنجههایی استفاده میکرده. تاکید این شکنجه بیشتر بلوکه کردن پنج حس آدمی به ویژه بینایی و شنوایی و جلوگیری از حرکت فرد است که منجر به پریشانی ذهن فرد میشود. تاثیر این شکنجهها بر اساس آزمایشات کاملاً علمی متعدد در کانادا، امریکا و انگلستان روی ارتشیها، زندانیان و بیماران مشخص شده است. بنابراین تمام سیستمهای قدرتمدار و حتی جامعه علمی غرب که در حوزه شکنجه مطالعه و تحقیق کردهاند در برابر آن مسئولند. بهتر است همان همتی را که برای افشای کهریزک به خرج دادیم، برای مقابله و اعتراض به این نوع شکنجه در جامعه بینالملل هزینه کنیم.”
برپایه این گزارش، پیش از این در تاریخ 27 مرداد، “مهدیه محمدی”، همسر احمد زیدآبادی در گفت و گو با رسانهها مطرح کرده بود که این روزنامهنگار بلافاصله پس از بازداشت، اعلام اعتصاب غذا کرده ولی تا ۱۷ روز هیچکس حتی در سلول او را باز نکرده است. مهدیه محمدی با اشاره به سخنانی که احمد زیدآبادی در دیداری در زندان با وی در میان گذاشته، گفته بود که “درتمام طول این هفده روز هیچ احدی سراغش نرفته. یعنی در اتاقی یک متر در یک مترونیم تنها بوده. میگفت هیچ صدایی آنجا نمیآمده. اصطلاحی که به کار برده این بوده که دقیقاً مثل یک قبر بوده. این اصطلاحیاست که همهی این آقایان و خانمها در ملاقات با خانواده هایشان، بهکار بردهاند. جایی بوده که مثل یک قبر بوده. هیچ صدایی نمیآمده و هیچ احدی را ظرف این هفده روز ندیده”.
وی مطرح کرده بود: “همسرم گفت دچار جنون شدم. یعنی یک حالت توهم پیدا کرده بود و همهاش داد و فریاد میکرده. اصلاً میگفت به فکر این بودم که یکجوری خودم را از بین ببرم. ولی هیچی پیدا نمیکردم که خودم را بکشم. و بعد دیگر شروع کرده داد و بیداد و سروصدا. بعد که دیدند دارد دیوانه میشود، آمدند او را بردند یکجای دیگر که نمیدانم آن جای جدید کجاست”.
احمد زیدآبادی پس از ۱۷ روز در حالی که تقریباً نیمهبیهوش بوده، به بهداری منتقل میشود. پزشکی در آنجا به وی توصیه میکند که اعتصاب غذایش را بشکند چرا که هیچکس صدای او را نخواهد شنید و هیچکس حتی نمیداند او در کجا بسر میبرد.