الف): کلیپی از یک اجرای به تمام معنا هالیوودی (Culture Industry) با تمام عناصر زیباییشناسانه، تبلیغاتی و نشانه شناسانه آن در وسط یکی از شهرهای کردستان عراق و در ستایش از پیشمرگهها تولید و پخش شدهاست. زنانی اسلحه به دست و مردمانی با پرچم کردستان ظاهر میشوند. در این ظهور نیرویی برای غیب کردن وجود دارد. ویدئوهای دیگر از این خواننده نشان میدهد که وی مورد حمایت دولت کردستان عراق بوده و کنسرتهایی باجمعیت فراوان در مرکز اربیل و دیگر شهرهای اقلیم کردستان برگزار کردهاست.
این ویدئو فرصتی است برای مواجهه اقلیت (Minority)با خودش. اقلیت در نظریات انتقادی، نیرویی سیاسی و پیشرو برای تغییر دادن مناسبات موجود است. این نیرو به سبب تجربه سرکوب، از این فرصت بهرهمند شده تا بتواند بهگونهای جمعی خود را بازشناسد و متکی بر نوعی نظام گفتمانی و چریکی با روایتهای کلان و نابرابریهای موجود بر ضد اقلیتهای مختلف جنسی و قومی و اعتقادی مبارزه نماید. به عنوان نمونه دفاع ستایش برانگیز اهالی کوبانی از سرزمینشان به کمک نیروهای دیگر، از توان و نیرویی خبر داد که میتواند در درون خاورمیانه سیاه امروز الگویی برای ساختار نابرابر جهانی باشد. اینکه گُلها از لای لجنزار میرویند، تصویر کوبانی شد. صدای اقلیتی آمد که برای زندگی بهتر همگانیمان تلاش میکند.
این ویدئو مجال مناسبی است که به سوی دیگر ماجرا نگاه کنیم. اقلیت چگونه میتواند از تبدیل سیاست رهایی بخش نخستین، به انواع ابتذال جلوگیری کند؟ تجربه بسیاری ازگروههای اقلیت در تاریخ این خطر را دربرابر کوبانی و هر نیروی سیاسی تازه نفسی که بر اساس نوعی توان اقلیت بودگی شکل گرفته است، میگشاید که ابتذال سیاسی در کمین است. وضعیتی که میتواند موقعیت اقلیت بودگی را تا انتها از توان سیاسیاش خالی کند. ابتذال هنری موجود در این ویدئوها و اجراها چیز مهمی نیست، مسأله، ابتذال سیاسی و سیاستزدایی موجود در این پروژههاست.
خطر آشناست. ایدهای قرن بیستمی در حوالی ماست از استادیومهای فوتبال در ریاض و تهران تا کاخ پادشاهان منطقه. درون مغز همه دولتهای خاورمیانه، میل به احیای امپراتوری خوابیدهاست. توان سیاسی اقلیت در این وضعیت بگونهای تاریخی غالباً به نوعی ناسیونالیسم، قومگرایی و سپس دولتسازی منتهی شده که برای سومی نیازمند درغلطیدن به تمام مناسبات اقتصادی و حتی زیبایی شناسانه موجود در نظم مسلط است.
دولت کردستان عراق در ارتباط اقتصادی تنگاتنگی با آمریکا و غرب قرارگرفته است. بسیاری از مقامات دولتی کردستان این ایده را در سر میپرورانند که اقلیم کردستان را به جایی مثل دُبی تبدیل کنند. بیشک ناسیونالیسم و قبیلهگرایی یکی از ابزارهای این خواست است. چنین اجراها و کنسرتهایی را میباید در این بستر ملاحظه کرد.
درکوبانی آنچه تازگی داشت و مهم بود ایده دموکراسی مستقیم و خودگردانی بود. پس از این پیروزی، حامیان مردمی کوبانی و کانتونها باید همچون زاپاتیستها این نکته را مدنظرقرار دهند که میل به دولت سازی وخطر هویتگرایی با رنگ و لعاب پیشرفت، جدّی است. در شرایطی که کوبانی بدلیل موفقیت واقعی و نمادینش در معرض تجاوز این ایدهها و هضم شدن در یک روحیه جمعی است، بیش از هر چیز این هشدار را باید جدّی گرفت. در این مسیر راهی نیست جز اینکه شکاف بین ایده خودگردانی کوبانی را با گفتمان توسعهگرایانه بارزانی و دولت کردستان عراق بحرانی نگهداشت تا قدرت مادی این سو با کمک نوعی روحیه ناسیونالیستی و امپراتوری سازی، کل کردستان را نبلعد. اگر این گفتمان نادیده گرفتهشود، بی شک همه چیز از دست خواهد رفت. به یقین در کوبانی اتفاقی بزرگ پدید آمده اما یادمان باشد که در بافتاری بینالمللی و منطقهای که امکان بقای انقلاب در آن تقریبا ناممکن است، این اتفاق رخ دادهاست. بنظر میرسد که باید مدام این شکاف گفتمانی را فعال نگه داشت تا نیروهای غیرناسیونالیسم کرد بتوانند در این میان قویتر بشوند. روژئاوا مثل هر نیروی اقلیت دیگری در خطر ازدست دادن ماهیت سیاسی خود است.
اینکه چنین اجرای موزیکی به عناصر استتیک مبتذلی پیوند میخورد که داعش نیز از حیث تکنیکالاش از آن بهره میبرد، نیروهای موثر در کردستان را باید نگران کند. با پیداکردن شباهت ویدئوهای حرفهای داعش و ویدئوی حرفهای این اجرا و عناصر مشترک زیباییشناسانه بکار رفته در آن، منبع مشترکی ظاهر میشود. مسأله یافتن این نظام معنایی است وگرنه داعش نیز میتواند خود را اقلیت جا بزند.
ب)
یک:کمکم جنبههای رویداد دلخراش مهاباد روشنتر میشود. بر اساس گزارشی که کاوه قریشی برای روز تهیه کردهاست، آنچیزی که دختر را از طبقه چهارم به پایین پرتاب کرده - بر خلاف سخنان اولیه- چیزی عمومیتر از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی بودهاست. ترس دختر از آبرویش او را به پایین هل داده؛ یعنی همه آن مناسباتی که زنان را در همه جا تحت کنترل و قیمومیت دارد. روشن نیست که خودخواسته پریده یا سهوی بوده اما آنچه روشن است میخواسته از آن موقعیت، که چیزی نبوده جز زنانگی اش فرار کند. با عقل سلیم باید کجا را آتش زد؟ آیا آنها که خشمگینانه هتل را آتش زدند، حاضرند مسوولیتشان را در تداوم فرهنگی که دختر را به بیرون پرت کرده بپذیرند؟
دو:اجتماع مردم جلوی هتل، شعارها و خشم آنها را به جز مسأله فرهنگی که توضیح آن رفت میتوان در لایهای دیگر نگاه کرد. غیرتمندی مردانه جمعی افراد که با حدسهایی میخواست بطور صوری به امر سیاسی پیوند زده شود(با نشانه : قاتل مامور اداره امنیت است) بگونه بسیار شدیدتری سیاسی است. جمعیت، شعارها و خشم، راوی هر آنچیزی است که در جایی همچون مهاباد درحال بارگزاری است. تبدیل کردن مهاباد و کردستان به مکانی توریستی، جایی برای تماشا. جایی که نهتنها نباید سیاسی باشد که ابزارتولید و کارخانه و سرمایه تولیدی هم نباید داشته باشد. فقط استخراج مناظر طبیعی و تولید توریست از تهران و اصفهان جایز است. در حالیکه شکافهای واقعی اقتصادی و بیکاری هر روز در حال گسترش و قربانی گرفتن است، این خشم نسبت به هتل و زرقبرقاش قابل فهم میشود. جمعیت خشمگین همان جمعیت بیکار و گرفتار در تأمین معیشت خانوادهاند؛ کولبرانِ بیچیزی. اگر قاتل نماینده اداره امنیت نباشد قطعا هتلدار مأمور اجرای برنامههای دولت است.
سه:یکی از ترسناکترین تجربیاتم در این سالهای اخیر و استفاده از فضایِ فیسبوک، نوشتن متنی درباره کردستان بودهاست. خشنترین و شدیدترین مواجهات درباره هر متنی که کمی جنبه انتقادی داشته باشد را دراین موضوع تجربه کردهام. این واقعیت خود به عنوان یک نشانه، از گسترش نوعی استیصال خبر میدهد. استیصال افرادی که میخواهند وضعیت را تغییر دهند اما گویی چیزی در خود آن جامعه آنها را پس میزند. این نیروی پسزننده همان بخشی از کردهایند که شاید خسته از سیاست و یاوههای گروههای سیاسی مخالف، به دولت مرکزی و وعده بهبود اقتصادیاش به شرط سیاسی نبودن متوسل شدهاند؛ به رحیمیها.