اگر بتوانیم زمان را به عقب برگردانیم، آن هم نه چند هزاره و سده، بلکه چند دهه و مثلا به سالهای پنجاه و پنج تا شصت و پنج (هجری شمسی)؛ آن گاه با این خبر مواجه شویم که در دهها شهر کشور معلمان تجمع اعتراضی به مسائل صنفی و اقتصادیشان برگزار کردهاند؛ فکر میکنید روشنفکران و فعالان سیاسی و روزنامهنگاران و خلاصه تمامی افراد دست به قلم و سخنور و سخنران با این “خبر” چگونه برخورد میکردند؟ یک لحظه خود را در بستر زمانی سه دهه پیش “تجسم” کنیم و به پاسخ این پرسش بیندیشیم.
این فاصله به لحاظ زمانی زیاد نیست ولی به لحاظ “تغییر” گفتمان و جابه جایی “ارزش”های آرمانی در منظر روشنفکران (فعالان سیاسی و فرهنگی و اهالی رسانه و سخنوران اجتماعی) بسیار بسیار زیاد است. تغییر و جابه جایی آرمان و ارزش “عدالت” با “آزادی” در حد تغییر پارادایمی که توماس کوهن در کتاب انقلاب در ساختارهای علمی بدان اشاره میکند.
حال تصور کنیم امروزه روز در سراسر ایران روزنامهنگاران و یا فرضا زندانیان سیاسی – عقیدتی یک عمل مشترک در اعتراض به نقض آزادی و حقوق بشر انجام دهند، اعتصابی بکنند و یا پلاکاردها و متننوشتههایی را در دست و بالای سر خود بگیرند. پیشبینیاش چندان سخت نیست که تیتر یک بسیاری از خبرگزاریها و رسانههای ایرانی و حتی بینالمللی خواهد شد و به عنوان یک “اتفاق” و “حادثه” مهم در جهان غرب نیز منعکس خواهد شد. هم چنان که اگر بلوک شرقی الان وجود می داشت خبر تجمع اعتراضی معلمان نیز در فضای روشنفکری فرضی آن هنگام و نیز رسانههای مهم و پرتیراژ آن شرایط فرضی همین انعکاس را میداشت.
تغییر و جابهجایی پارادایمی از “عدالت” به “آزادی” هم در مقیاس جهانی و هم در مقیاس داخلی عمری چند دههای بیشتر ندارد، اما جابجایی نسلها به آن شدت و قطعیتی بیشتر داده و سخن از یک فاصله زمانی نه چندان زیاد را به سان سخن از عهد باستان در آورده است!
این جابهجایی اما تنها در ذهن و زبان ما آدمیان، یا بخشی از آدمیان؛ و به اصطلاح روشنفکران و فعالان سیاسی اتفاق افتاده است. اما آیا “واقعیت” مستقل از ذهن (ذهن این ناظران و تفسیرگران پدیدهها و واقعیتها) نیز همین قدر تغییر کرده است؟
روزی بود که جهان غرب یکسره جهان فقر و ظلم و تبعیض و استثمار و “امپریالیسم” بود. اما زمانی نگذشت که جهان غرب، جهان مدرن و مدرنیته و مملو از فیلسوف و اندیشمند دغدغهدار آزادی و حقوق مردم و انسان در بستری از جوامعی آزاد و دموکراتیک تصویر و تصور شد. آیا در هنگامی که آن جهان یکسره سلطهگر تلقی میشد، فیلسوفان و آزاداندیشان و آزادی و دموکراسی (نسبی) در این جوامع وجود نداشت و یا حالا که این جهان، جهان فیلسوفان آزادی و مهد دموکراسی و حقوق بشر معرفی میشود، فقر و تبعیض و استثمار و سلطهطلبی و استیلاجویی از آن رخت بربسته است؟ (البته نمیتوان برخی تغییرات سیاسی – اقتصادی در غرب در همین فاصله را انکار کرد، اما حد و اندازه این مسئله، ارتباطی با ابعاد تغییر پارادایم یادشده ندارد). پس آنچه تغییر کرده است زاویه نگاه و افق دیدها و حساسیتها و متغیرهای ارزشی “ذهن”های تفسیرگر ماست.
البته بوده و هستند چشمهای ناظر و ذهنهای تفسیرگری که ضمن گذراندن همین مسیر جابجایی پارادایمی ارزشها و آرمانها؛ اما نقاط مثبت و منطقی؛ انسانی و اخلاقی پارادایم پیشین را با خود حمل و در پارادایم جدید ممزوج کردهاند و با نگاهی سوسیال – دموکرات به پدیدههای زندگی نگریستهاند. هر چند متأسفانه این نگاه در اقلیت بود و صدای بلند، در یک زمان صدای عدالتخواه و در زمانی دیگر آزادیخواه بوده است. گویی ذهن و زبان؛ روحیه و روان “ثنوی”(یا این یا آن) ایرانی نمونه جهانی و بینالمللی نیز دارد!
با این مقدمه؛ تجمع اعتراضی و تظاهرات سکوت معلمان در دهها شهر ایران (و به گفته برخی در دویست شهر ایران)، اهمیتی بیشتر از آنچه در این چند روزه یافته، مییابد.
این تجمعات در اعتراض به اجرا نشدن قانون خدمات کشوری که منجر به تبعیض وسیع بین فرهنگیان و دیگر کارمندان دولت شده است؛ عدم اجرای کامل نظام و حقوق هماهنگ کارکنان دولت؛ زندانی بودن برخی معلمان و… صورت گرفته است.
تجمع کنندگان پنجشنبه ۲۷ فروردین هم چنین به میزان بودجهٔ در نظر گرفته شده برای آموزش و پرورش در سال ۹۴ معترضند.
کنشگران صنفی جامعه فرهنگیان معتقدند بودجهٔ اختصاص یافته برای وزارت آموزش پرورش در سال آینده در شرایطی که این وزارت خانه با ۵ هزار میلیارد تومان کسری بودجه مواجه است، نمیتواند پاسخگوی نیازهای بدنهٔ این وزارت خانه یعنی کادر آموزشی باشد.
هم چنین قرار بود جمعه شب مناظره ای در باره همین مطالبات در شبکه یک سیما برگزار شود که به بهانه آمده نبودن دکور! برگزار نشد. به گفته مسئول کانون صنفی معلمان، نمایندگان دولت از این مناظره به بهانه ملتهب بودن فضا کنار کشیده اند.
یک دبیر ریاضی از میان معترضان در شیراز گفته است اگر هم زمان در ۲۰۰ شهر از شهرهای آمریکا، معلمین تجمع می کردند؛ صدا و سیمای ایران چگونه خبر را مخابره می کرد؟ امروز بیش از دویست شهر ایران شاهد تجمع اعتراضی فرهنگیان بود. اما متاسفانه صدا و سیما برای تجمع ۵۰ نفر راننده ی تاکسی در یکی از شهرهای ایتالیا، خبرنگار ویژه اعزام می کند!!
شورای مرکزی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران روز سهشنبه اول اردیبهشت با انتشار بیانیهای از محقق نشدن وعدههای انتخاباتی حسن روحانی انتقاد کرد.
این بیانیه با اشاره به گذشت بیست ماه از آغاز به کار دولت یازدهم تصریح میکند که وعدههای دولت مبنی بر رفع مشکلات معیشتی معلمان، افزایش سهم آموزشی در بودجه دولت و اصلاح جهتگیریهای نادرست در آموزش و پرورش محقق نشدهاست.
این شورا “افزایش حقوق به بالاتر از خط فقر، ارائه بیمه تکمیلی موثر و فراگیر، بازگشت به کارکسانی که به علت فعالیتهای صنفی بازداشت شدهاند” را از جمله خواستههای فرهنگیان عنوان کردهاست.
نمایندگان تشکلهای صنفی فرهنگیان همچنین از افزایش ناچیز بودجه آموزش و پرورش همزمان با افزایش ۷۰ درصدی بودجه برخی دستگاهها و نهادها انتقاد کردهاند و میگوید این افزایش کمتر از نرخ تورم، مشکلات اقتصادی فرهنگیان را بیشتر خواهد کرد.
اجرای نادرست “قانون مدیریت خدمات کشوری” و “ادامه برخورد با تشکلهای صنفی” از دیگر انتقادهای مطرح شده در این بیانیه است.
البته به گفته برخی از معلمان معترض انباشت مطالبات فرهنگیان صرفا مربوط به سالهای اخیر نیست. آموزش و پرورش از دهه های پیش تاکنون مشکلات بسیار زیادی داشته است و این انباشت مطالبات آن قدر تاثیر گذار بوده که معلمان در پیگیری امور صنفی از تشکلهای شان جلو زدهاند.
فرهنگیان معترض قرار است بار دیگر به صورت سراسری به مناسبت روز معلم تجمع داشته باشند. این سومین تجمعی است که پس از تجمع ده اسفند ماه سال گذشته و تجمع ۲۷ فروردین ماه سال جاری قرار است برگزار شود.
به هر روی این تجمعات نماد و صدای اعتراض “پرکارمندترین” و در عین حال “فقیرترین” وزارتخانه در بین مجموعه وزارتخانهها و دستگاه اجرایی کشور است.
معلمان اما یک ویژگی دیگر نیز دارند. آنها به لحاظ “فرهنگی” سازنده نسل آینده کشورند و به لحاظ اجتماعی و سیاسی در میان اقشار مختلف کشور؛ جدا از خانوادههای خود، با میلیونها خانوار کشور و به قولی با دو سوم خانوادههای ایرانی سروکار دارند. به نظر نمیرسد هیچ قشر دیگری این اندازه “اتصال اجتماعی” داشته باشد (شاید تعداد کارگران و خانوادههای شان از معلمان بیشتر باشد اما اتصال اجتماعی آنها کمتر است. هر چند نقش اقتصادی مستقیم کارگران بیشتر از معلمان باشد).
نسل میانسال به خوبی به یاد دارند که یکی از عوامل و اهرمهای شکلدهنده انقلاب بهمن ۵۷ طیف وسیع معلمان بودند. معلمان در این عرصه پس از دانشجویان و طلاب بیشترین نقش را داشتند و بسیار موثرتر و پیشروتر از اساتید دانشگاه و دیگر اقشار فرهنگی از طبقه متوسط بودند.
توجه به حقوق صنفی معلمان، جدا از “حق” انسانی و قانونی آنها؛ جنبه استراتژیک “فرهنگی” (در ارتباط با مسئله عام “آموزش” و نقش آن در نسل فردای کشور) و نیز بعد “استراتژیک” سیاسی (به خاطر گستردگی “اتصالات اجتماعی” آنها) دارد.
متأسفانه در دوره اصلاحات نیز به این قشر کمتوجهی (و البته نه بیتوجهی) شد. در آن دوره نیز اعتراضاتی شکل گرفت که تحلیلگران مدافع دولت آن را به جریان رقیب نسبت دادند. هر چند بیشک جریان رقیب سعی در سوءاستفاده از این بستر آماده داشت، اما نسبت دادن این جریان اعتراضی به نیروی رقیب خطایی استراتژیک و اثرگذار در بیاعتبار شدن اصلاحطلبان در آن دوران داشت. جدا از این که برخوردی غیرمنصفانه و غیراخلاقی نیز در این انگزنی غیرواقعی به شدت به چشم میخورد.
امروزه نیز هیچ بعید نیست که جریان رقیب دولت بخواهد از این آب گلآلود ماهی بگیرد و یا فضا و بستر را برای ظهور و بروز این نارضایتی و اعتراض ها کمخطرتر از قبل کند؛ اما هیچ تردیدی نیست که این پویش اعتراضی مستقل، درونجوش و اصیل است و نمیتوان با نظریههای توطئه و دشمنمحور و… به آن نگریست و به تکرار خطای استراتژیک و اخلاقی سابق دست زد.
بلافاصله پس از تجمع سراسری ۲۷ فروردین علیرضا هاشمی، دبیرکل سازمان معلمان ایران به بهانه حکمی که در سال ۸۹ علیه او صادر شده بود، بازداشت شد. آقای هاشمی در سال ۸۹ به خاطر “پیگیری مطلبات صنفی” و “دیدار با خانوادههای معلمان زندانی” به ۵ سال زندان محکوم شده بود.
بازداشت آقای هاشمی دبیر سازمان صنفی معلمان پس از این تجمع خود نشانهای از اصیل بودن این حرکت و سعی در مهار و یا حداقل کنترل حد و حدود آن؛ که برای کل نظام تولید مشکل نکند (حتی اگر دولت که در دست رقیب است را به دستانداز بیندازد) دارد.
به لحاظ اقتصادی حل مشکل وزارتخانه بزرگی هم چون آموزش و پرورش چندان آسان نیست. مطالبات متراکم و عمدتا به حقی در میان معلمان در طول دهههای گوناگون متراکم شده است. حل آن نیز زمانبر است اما افزایش اندک بودجه این وزارتخانه و بازی آماری چند درصدی و گاه چند دهمدرصدی با بودجه این وزارتخانه و رفرمهایی در این سطح مشکلگشا نیست و حتی نمیتواند مسکنی آرامبخش باشد. این امر نیازمند یک عزم و یک تصمیم جدی و به تعبیری ساختاری و انقلابی در تصمیمگیران اقتصادی و برنامهریزان بودجه کشور دارد. بنابراین این تصمیم در کادر تصمیمگیریهای بزرگتری قرار میگیرد که فعلا در ساخت اداری قوه مجریه به طور خاص و ساخت قدرت مستقر به طور عام طلایهای از آن به چشم نمیخورد. یعنی تصمیمی جدی و انقلابی برای کاستن از بودجه نهادهای نظامی و امنیتی و تبلیغی (دینی و روحانی) و نهادهای مرتبط با بیت و در ازای آن افزایش بودجههای علمی و فرهنگی و پژوهشی و در رأس آنها بودجه وزارت آموزش و پرورش.
یک نکته مهم دیگر در رابطه با وزارت آموزش و پرورش آن است که از ابتدای انقلاب جریان حزب جمهوری اسلامی و در ادامه آن جریان راست (و راست افراطی) همیشه «نگاه ویژه» و حسابشدهای به این وزارتخانه داشته اند. آنها برای فرهنگ سازی و حفظ پایگاه اجتماعی خود، به خصوص با توجه به این که این وزارتخانه سازنده نسل آینده کشور است و برای نباختن قافیه فردا؛ نگاهی به لحاظ فرهنگی به شدت بسته و به لحاظ امنیتی بسیار سختگیرانه نسبت به این نهاد داشتهاند. معمولا بستهترین و ارتجاعیترین وزرای قوه مجریه وزیر این وزارتخانه بودهاند (استثنائات بسیار نادرند!) و گزینشها برای استخدام در این وزارتخانه سختگیرانهترین گزینشها بوده است. سالهای سال بودجه عظیمی از این وزارتخانه نیز صرف به اصطلاح معلمان پرورشی میشده است. قراردادهای اخیر با نهادهای حوزوی نیز در امتداد همین رویه و رویکرد است. اما باز همین وزارتخانه با اعمال همه این سختگیریها امروزه بیشترین کارمند ناراضی را در خود جای داده است.
اگر از منظر “عدالت” به ماجرا بنگریم ساعات کار مفید معلمان که هم در مدرسه و هم در امتداد آن در خانه (با آمادهسازی درسها و تصحیح تکالیف و امتحانات دانشآموزان) مشغول به کارند از کمترین سهم از درآمد ملی بهرهمندند (تعطیلات تابستانی آنها نیز جدا از این که برخی وظایف و امور موظف نیز بر عهدهشان گذاشته شده اما به خوبی ساماندهی نشده و آنها نیز نمیتوانند مهارت آموزشیشان را در حوزههای دیگر اقتصادی به کار گیرند).
به تعبیر دوران عدالتخواهی؛ معلمان یکی از «زحمتکش»ترین اقشار اجتماعیاند. کار آنها تنها با کارگران و کارمندان بخشهای محدودی از حوزههای دیگر اقتصادی در بخش دولتی قابل مقایسه است.
اگر در دوران عدالتخواهی بودیم، اینک رگ حساسیت و حمیت آرمانخواهی بسیاری از فعالان سیاسی به خاطر این تجمع اعتراضی معلمان به امور معیشتی زندگی شان جنبیده بود و نبضشان تندتر میزد؛ همان گونه که امروزه خبرهای مربوط به نقض حقوق بشر (آزادی بیان و عقیده) به حق ضربان قلب و نبضشان را تندتر میکند.
میهن ما اینک نه تنها در حوزه آزادی بلکه پیش و بیش از آن در حوزه عدالت دچار ظلم و ستم است و درآمد ملی که متأسفانه هم چنان عمدتا متکی به درآمد نفتی است به شدت ناعادلانه توزیع میشود؛ بگذریم از انبوه فسادها و اختلاسها و چپاولهایی که بیرحمانه حق همگانی را می بلعد و به یغما می برد. در این رابطه پس از بیکاران و درد و رنج خانواده های شان؛ زحمتکشانی همچون اقشار وسیع معلمان بیش از دیگران تحت فشار و سختی اند.
به احترام انسان، به پاس آرمان عدالت و برای مصلحت استراتژیک “تغییر” و اصلاح و تحول وضعیت دردآور کنونی میهن نمیتوان بر شرم و ناراحتی معلمان (پدران و مادران معلم در برابر خانواده و فرزندانشان؛ در برابر کار شرافتمندانه و درآمد غیرمکفی آنان) بیحس و بیعکسالعمل بمانیم.
به احترام معلمانمان که خاطرات دوران کودکی و نوجوانیمان را انباشتهاند و هشدار و تشویقهایشان به سراسر زندگیمان شکل و جهت دادهاند، صدای اعتراض آنان باشیم و از حقشان دفاع کنیم. از مطالبه عدالتشان برای رفع تبعیض. از یاد نبریم که زندان هم هیچگاه از معلمان حقطلب خالی نبوده و نیست.