قاب

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

نماهای غایب یک زندگی

 

 مستند تازه بهمن مقصودلو، حرف تازه ای در سینمای مستند ایران و نگاهی دیگر به زندگی یک هنر مند ایرانی است. اهمیت

“لحظات اثیری یک نقاش” بیشتر از نماهائی است که درفیلم نیستند، اما  از لایه های پنهان تصاویر می آیند و دو جهان را شکل  می دهند:نماهای رنگی و فاخر فیلم و فضاهای سیاه و رازناک پشت آن.

فیلم در نماهای مونتاژ شده که بر پرده سفید می گذرند، حکایت زندگی نقاش سرشناس ایرانی ساکن پاریس را می گوید: ایران درودی، با نقاشی های وِیژه اش که دنیائی معلق بین سنت- مدرن را با زتاب می دهند و برای اهالی هنر ایران آشنایان قدیمی اند.

فیلم موجز ، صاحب قاب بندیهای هنرمندانه و موسیقی دلنشین است،واگر گفتارهم یکدست می بود و از نوسان های زمانی افعال و تغییر گاه به گاه متن ادبی به زبان شکسته محاوره پرهیز می کرد؛ تمامیتی بی نقص می یافت.

” لحظات اثیری یک نقاش” ، در متن کنونی یک سرو گردن بالاتر از آثار مستند بهمن مقصود لو می ایستد و تجربه تازه ای را از ساختن فیلم مستند در باره اشخاص عرضه می کند : نوعی روایت که از فیلم سینمائی به مستند راه می یابد وملال این قبیل فیلم هارا بیرنگ می کند.

ا زنخستین نمای معرفی ایران درودی د رآن خانه نیمه اشرافی تا صحنه آخرین درپاریس با “ زنی تنها د رمیان جمع” روبروهستیم. خانه بزرگ تهران  د رمحاصره قابهای نقاشی نقاش است و پنجره آپارتمان پاریس به نمای دلتنگ رود سن باز می شود. و مدام، مدام نقاش رامی بینید که در پوششی به سبک هنرمندان فرانسوی ا زخیابانی به خیابانی می رود. این نماهای پیوند، زیباترین  بخش فیلم هستند و به زبان سینما تنهائی مطلق ایران درودی را تصویر می کنند.

پشت این تنهایی، دنیا ها ی دیگری هستند که  از حس هاو فاصله ها می آیند و درناگفته ها بیان می شوند. فیلم نظر بزرگان نقاشی و هنر جهان را در ستایش از هنر ایران درودی ثبت می کند. اما هیچ جا ، نقاشی ایرانی در باره “ایران” درودی سخنی نمی گوید. فیلم بدفعات نقاش را در خیابانها وکافه های پاریس نشان می دهد، اما تنها یک بار اور ا درایران و درمیان جمعیت می بیینم که سرگردان و غریبه می نماید.اینجا احمد محمود حضور دارد. جای دیگر هم شعر احمد شاملوهم هست که ایکاش بیرون از متن اصلی، در تیتراژ های آغازین و پایانی استفاده می شد.انگار فیلم می پرسد: “نقاشان ایران کجانید که در باره همکا رخودسخن بگویند؟”

د رتمام طول فیلم، انگار دستی می آیدو تصاویری را قیچی می کند، اما حس صحنه ها باقی ماند. حسی که می گوید د رپشت این نماها و این تصاویر” ایران” دیگری است.دستی مقتدر را حس می کنی که فرمان می راند ، راز ی را پنهان می سازد

و بدقت مراقبت می کند که نماهای حاضر فیلم را بعنوان “واقعیت” ایران درودی بپذیریم و به “حقیقت” او راه نیابیم. و این البته بخش عمده ای از فرهنگ ایرانی است که راه خلوت را بر غیر می بندد و همیشه تصویر دلخواه هنرمند را ا زخودش اجازه بروز می دهد.

همه زیبائی فیلم بهمن مقصودلو این است که مانند دو فیلم دیگرش در باره احمد شاملو و ا حمدمحمود، تسلیم این فرهنگ نمی شود و روزنه هایی به دنیای درونی و پنهان سوژه فیلمش می گشاید.

 بیان سینمائی “حضور غایب” ، را ز و رمزی را بر قامت فیلم می پوشاند که آن را از اندازه های مستند ایرانی بسیار بالاتر می برد و شاید سینمای مستند ایران را در مسیر تازه ای می اندازد.