ادبیات ایران در هفته یی که گذشت
یوزپلنگ ها در انباری…
توی اتوبوس هفت تیر به تجریش، قسمت خانم ها یا همان خواهران، ردیف دوم از سمت راننده یکی داشت برای بغل دستی اش کتاب می خواند. صدایش بلند نبود و باید گوش ات را تیز می کردی تا بفهمی چه می خواند. گوشم را تیز کردم و شروع کردم به حدس زدن که دارد چه کتابی می خواند.
پشت سری هایش گردن کشیده بودند به سمت جلو، هم گوش می کردند و هم می خواستند خط های کتاب را خودشان دنبال کنند. بالاسری ها ایستاده بودند و میله را گرفته بودند و خم تر شده بودند که صدا را بشنوند. سرنشینان ردیف جلو نیمرخ نشسته بودند. درست نمی شنیدم و دست و پا می زدم خودم را از وسط اتوبوس برسانم آن جلو، بالای سر دخترها ولی نمی شد. هفت هشت نفر همزمان به قصه یی که داشت خوانده می شد گوش می کردند. یکی شان وقتی می خواست پیاده شود، اسم کتاب و نویسنده اش را از دختر پرسید. دختر مکانیکی و بی احساس نمی خواند، خودش هم داشت قصه را دنبال می کرد و بعضی وقت ها تپق هم می زد چون حواس اش بود که بقیه هم حواس شان هست. احتمالاً احساس کسی را داشت که یکدفعه در جایگاه تماشاچیان در تالار وحدت میکروفن را داده باشند دستش. چه می خواند؟ فکر کن «یوزپلنگانی که با من دویده اند» بیژن نجدی را می خواند، فکر کن «ملکوت» بهرام صادقی را می خواند. هفت هشت نفر در تهران بی هوا یک روز که داشتند می رفتند سرکار یا داشتند می رفتند دانشگاه یا داشتند می رفتند خرید یا داشتند می رفتند سر قراری، با داستان اصابت کرده اند و داستان از وسط زندگی آنها گذشته و بعضی هایشان تصمیم گرفته اند بروند و کتاب را بخرند. بعد تصور کنید همه با هم در یک روز رفته اند مثلاً کتابفروشی اختران ته بازارچه کتاب انقلاب و همه «یوزپلنگانی که با من دویده اند» را از آقای کتابفروش اخمو و کم حرف خواسته اند که اگر یک فنجان را تا نصفه قهوه بریزید و نصف دیگرش را شیر و هم بزنید، رنگش می شود کت آقا. بعد آقا تعجب کرده که چطور یکدفعه همه علاقه مند به یوزپلنگ شده اند و طبعاً تعجبش را بروز نداده و شاگرد را فرستاده انبار سراغ یوزپلنگ ها. خب یوزپلنگ ها که کتاب عامه پسندی نیست و کتاب حتماً هم نباید عامه پسند باشد تا از هر قشر آدمی تصمیم بگیرد بخواندش. مگر «ناتوردشت» عامه پسند است، مگر «عقاید یک دلقک» عامه پسند است و مگر «همنوایی شبانه ارکستر چوب ها» عامه پسند است؟ کتاب باید آنی داشته باشد که وقتی دارد وسط زندگی کسی به او اصابت می کند بگیرد و ولش نکند. کتاب باید یک راه نفوذی به وسط زندگی مردم پیدا کند اما هیچ کجا بهش مجال نمی دهند. شما کتابخانه ات را به جای اینکه بگذاری در دیدرس ترین جای خانه مثل تلویزیونت، قایمش کرده یی پشت در اتاق کارت، یا کتابخانه ات در شیشه یی دارد که قفلش کرده یی و کلیدش رویش نیست. وقتی کتابی می خوانی که ازش خوشت آمده درباره اش با بقیه حرف بزن. بردار چند صفحه را که بیشتر دوست داشته یی از کتاب جدا کن و برای کسی بفرست. بردار کتاب را برای خانه شماره 13 کوچه سازگار پست کن که هر روز از جلویش رد می شوی و باغچه باصفایی دارد با درخت خرمالوهای رسیده و همیشه کنجکاوی کی آنجا زندگی می کند که خانه کلنگی را اینقدر تر و تازه نگه داشته و رنگ قشنگی به پنجره ها زده و نگذاشته گیر بساز و بندازها بیفتد. او حتماً اهل ادبیات است. کتابت را روی نیمکت پارک، روی صندلی های مترو و اتوبوس و تاکسی جا بگذار. فقط مواظب باش آقا یا خانم نویسنده اولش را امضا نکرده باشد و آقا یا خانم نویسنده یک روز که گذرشان به دسته دوم فروشی های انقلاب یا دسته دوم فروشی خیابان سهروردی افتاد یکدفعه چشم شان به کتاب خودشان نیفتد و کتاب را بردارند و ورقش بزنند و در صفحه دومش دست خط خودشان را ببینند که روزی برای تو نوشته بودند و کتاب را تقدیم کرده بودند به تو. امضاها همیشه دست و پای آدم را می بندند.
کتاب های تازه
چاپ اولی ها. نشر هرمس کتابی درآورده به اسم «101 شعر ماندگار» که گزیده اشعار غنایی فارسی از آغاز تا امروز است و هوشنگ رهنما آنها را گردآوری کرده. کتاب کاغذ گلاسه دارد، 141 صفحه است و 3800 تومان. یک کتاب دیگر هم از سال بلو منتشر شده. قبلاً رولشتاین آخرین کتابش چاپ شده بود و حالا «و این حقیقت» ترجمه منصوره وحدتی احمدزاده و مترجمش نشر افراز است. ناشر پرکمیت این ماه ها. سال بلو این داستان بلند را قبل از رولشتاین در سال 1997 منتشر کرده. کتاب 120 صفحه است و 2800 تومان. «خیابان بوتیک های خاموش» نوشته پاتریک مودیانو برنده جایزه گنکور را ساسان تبسمی به فارسی برگردانده. رمان 248 صفحه است و 5200 تومان.
باباگوریوبالزاک ترجمه مهدی سحابی هم منتشر شد. قبلاً این کتاب را به آذین و ادوارد ژوزف ترجمه کرده بودند. باباگوریو جدید را نشر مرکز چاپ کرده. کتاب 348 صفحه است و 8500 تومان. نشر نی«صداهای سوخته» داستان بلند سعید عباس پور را به بازار داده. کتاب 90 صفحه است و 1900 تومان.
مجموعه داستان علی خدایی هم که توی ارشاد گیر کرده بود، منتشر شد. «کتاب آذر» را که شامل 11 داستان است، در 99 صفحه و با قیمت 2200 تومان، نشر چشمه منتشر کرده. نشر چشمه یک مجموعه داستان دیگر هم چاپ کرده به اسم «تو هیچ گپ نزن» نوشته محمدحسین محمدی. همان داستان نویس افغانی که رمان کوتاه «از یاد رفتن»ش برنده جایزه ادبی منتقدان و نویسندگان مطبوعات در سال 1386 شد. این مجموعه شامل 9 داستان است در 114 صفحه و با قیمت 2500 تومان.
«نگاه خیره منتقد» هشت تک نگاری ادبی و مقالاتی درباره داستایوفسکی، دیکنز، کافکا، جویس، بکت، فاکنر، بورخس و استر است که امیر احمدی آریان ترجمه کرده. ناشر نشر چشمه است و کتاب 224 صفحه و 3800 تومان.
«سبک ترین مارلبوروی هستی» مجموعه داستان نیلوفر عاکفیان است که نشر افراز منتشر کرده.
یک کتاب دیگر از مجموعه تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران چاپ شده که به مهدی غبرایی اختصاص دارد. دبیر مجموعه هاشم اکبریانی است، گفت وگو را کیوان باژن گرفته و ناشر مجموعه نشر ثالث است. این کتاب 260 صفحه است و 5200 تومان. «شابونو» نوشته فلوریندا دانر و ترجمه مهران کندری روایت دیداری است از دنیای جادویی و دورافتاده در جنگل های بارانی امریکای جنوبی. ناشر کتاب نشر میترا است. 352 صفحه دارد و قیمتش 4500 تومان است. «چه کسی کلاغ را اختراع کرد؟» نام مجموعه شعری است از علی اصغر سیدآبادی که نشر چشمه آن را برای کودکان منتشر کرده است. این کتاب دومین مجموعه شعر او برای کودکان دبستانی است. «بادکنک به شرط چاقو» نام اولین مجموعه او بود که سال گذشته از سوی شورای کتاب کودک به عنوان کتاب برگزیده سال برای کودکان انتخاب شد.
«چه کسی کلاغ را اختراع کرد؟» در برگیرنده 18 شعر است که بیشتر آنها شعرهای کوتاهند و ویژگی مشترک اغلب آنها این است که در قالب شعر سپید هستند. شعرهای این مجموعه با تصویرهایی از حسن عامه کن همراه است. آقای ادیسون/ سلام/ اگر الان زنده بودی/چه چیزی اختراع می کردی؟
رمان «سرزمین گوجه های سبز» نوشته هرتا مولر و ترجمه غلامحسین میرزاصالح بعد از اینکه امسال برنده جایزه ادبی نوبل شد، نایاب شده بود که تجدید چاپ شد. ناشر این کتاب مازیار است. سه کتاب هم بعد از مدت ها از غلامحسین ساعدی تجدید چاپ شده؛ «آشفته حالان بیداربخت»، «عزاداران بîیîل» و «شب نشینی باشکوه»
نظرسنجی فرهیختگان
روزنامه فرهیختگان دو هفته پیش نظرسنجی منتشر کرد که در آن 32 منتقد و داستان نویس و مترجم شرکت کردند و درباره بهترین رمان های سال 1387 نظر دادند. پارسال روزنامه اعتماد این نظرسنجی را در پایان سال برگزار کرده بود. اما در نظرسنجی روزنامه فرهیختگان نویسنده گزارش نوشته که از لیست 80 نفره که برای نظرسنجی در نظر گرفته شده بودند، 32 نفر رای مستقیم به کتاب دادند و بقیه حاضر نشدند در آن شرکت کنند. «نگران نباش» مهسا محب علی با 10 رای بهترین رمان سال 1387 شناخته شده و رمان های بعدی به ترتیب «دو قدم این ور خط» نوشته احمد پوری با شش رای، «احتمالاً گم شده ام» نوشته سارا سالار و «مونالیزای منتشر» نوشته شاهرخ گیوا با سه رای، «خنده را از من نگیر» نوشته جواد ماه زاده با دو رای، «بیژن و منیژه» نوشته جعفر مدرس صادقی، پری فراموشی نوشته فرشته احمدی، «نمی شود» نوشته محمدرحیم اخوت و «خاله بازی» نوشته بلقیس سلیمانی با یک رای هستند.
مشکل شما انباری است
مشکل ناشران نه بلاتکلیفی کتاب هایشان در ارشاد است و نه بی علاقگی مردم به کتابخوانی، مشکل آنها نداشتن انباری است. این را نایب رئیس شورای شهر تهران گفته است. به گزارش ایلنا حسن بیادی توضیح داده؛ «مشکل اصلی این صنف نبود، انباری است. به همین دلیل باید مراکزی مخصوص انباری آنها ایجاد شود چراکه در این انبارها به جز جعبه و کتاب مواد آتش زا نیز نگهداری می شود.» او گفت؛ «نداشتن انباری برای این قشر خصوصاً در مناطق 11و 12 بسیار خطرناک است چرا که اکثر آنها در بافت فرسوده واقع شده اند. برخی از صاحبان انباری ها نیز فردا دوست دارند کاربری را عوض کرده و مسکونی کنند در حالی که برای این کار مجوزی هم از شهرداری دریافت نمی کنند.» مشکل انباری که حل شود ما به صدر جدول کتابخوانان و دوستداران ادبیات صعود خواهیم کرد و آرزوی وزیر ارشاد هم برآورده می شود که گفته بود «در سند چشم انداز 20ساله دیده شده ما در زمینه سرانه مطالعه در منطقه، مقام اول را داشته باشیم و در عرصه جهانی نیز در بین 15 کشور برجسته دنیا باشیم. این کار با توجه به رقابت هایی که برای توسعه و پیشرفت در عرصه جهانی وجود دارد، کاری دشوار است اما با عزم و همتی ملی مطمئناً میسر است»
مشکل شما قیچی نیست
همان طور که در سطور بالا اشاره شد مشکل نشر ایران نبود انباری است و این حرف مدیر دفتر امور چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی حتماً درست است که «ممیزی و کنترل نمی تواند دلیل کاهش یا افزایش کتابخوانی باشد». جلال ذکایی ضمن بی توجهی به مشکل انباری گفته؛ «شرایط اقتصادی و شرایطی که هم نویسنده و هم ناشر به سهولت بتوانند کار را منتشر کنند و اینکه چه ایده یی تولید و تبدیل به کتاب شود خود از دلایل کاهش این سرانه است. فکر می کنم با سیاست هایی که در دوره جدید اعمال خواهد شد شاهد رشد کتابخوانی خواهیم بود».
اصلاً چرا کتاب می خوانید
ما می گوییم مشکل نشر ایران انباری است آن وقت فیروز زنوزی جلالی جوانان را از خواندن ترجمه آثار خارجی پرهیز داده است. او به نویسندگان جوان توصیه کرده از خوانش آثار ترجمه خودداری کنند، چرا که این آثار بر نثر نویسندگان نوپا تاثیر می گذارد. توصیه دیگر او این است که باید نوشتن جزء برنامه جدی این افراد شود و سعی کنند زمانی را طی 24 ساعت برای نوشتن در نظر بگیرند تا قلم شان روان شده و نوشتن برای آنها به عادت تبدیل شود. اگر جوان ها کتاب های ترجمه شده را نخوانند چیزی برای خواندن می ماند و آیا این پیشنهاد به صورت تلویحی نمی گوید دست از خواندن بکشید و به نظرتان خود زنوزی با همین فرمول سراغ ادبیات آمد؟
جایزه ها و دردسرها
جایزه روزی روزگاری هنوز نصیب برنده اش نشده و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات هم در مرحله اعلام نامزد باقی مانده و نامزدهای جایزه مهرگان هم قرار است به زودی معرفی شوند.
علیرضا زرگر مدیر جشنواره مهرگان به ایسنا گفته؛ «فهرست نهایی نامزدهای جایزه مهرگان ادب در دو بخش رمان و مجموعه داستان کوتاه و همچنین فهرست نامزدهای جایزه مهرگان علم در حوزه محیط زیست به زودی اعلام می شود. در حوزه ادبیات داستانی چون در سال گذشته به دلیل شرایطی که در بیانیه مهرگان سال قبل به تفصیل آمده بود، از اعطای جایزه بازماندیم، امسال به صورت دوسالانه به بررسی آثار پرداخته ایم و آثار ادبی و علمی منتشرشده در سال های 86 و 87 یکجا داوری می شود. امیدوارم در هفته پایانی آذرماه یا در زمانی که خیلی دور نباشد، شرایط برپایی جایزه در محل مناسبی برایمان فراهم آید و همه سعی خود را در این خصوص خواهیم کرد. در غیر این صورت تصمیم گرفته ایم امسال ولو به کمک چاپار و پیک، تندیس مهرگان و جایزه نقدی برندگان را به دست شان برسانیم.» زرگر گفت؛ «دوستداران ادبیات داستانی و آنان که بنا دارند ادبیات زنده و پویا را تعقیب کنند، هر روز اخبار ناخوشایندی می شنوند؛ یک روز از ندادن مجوز انتشار به رمان های چاپ اول مطلع می شوند و روز دیگر دستور عدم انتشار مجموعه داستانی را که ده ها بار چاپ شده است، می شنوند، یک روز از خبر اعطای جایزه ادبی جلال آل احمد با بوق و کرنای زیادی یاد می شود و از تاثیر شگرف ملی آن در رونق ادبیات با 110 سکه زرین سخن گفته می شود و روز دیگر هیچ و آه و افسوس و ای کاش می توانستیم. یک روز اعلام آمار - نمی دانیم از کجا استخراج شده - افزایش سرانه کتابخوانی و تیراژ کتاب ها و روز دیگر حسرت حتی ساعتی کتاب خواندن بچه مدرسه یی ها و دانشجویان.» اما نباید ناامید بود، چون به گفته «حمید قبادی» مشاور معاون فرهنگی وزیر ارشاد جایزه جلال آل احمد به هیچ دسته و گروه خاصی تعلق ندارد و متعلق به کشور است. پس به جای ناامیدی باید منتظر بخشی از جایزه جلال باشیم و همین امروز و فرداست که زنگ در خانه هایمان را بزنند، اگرچه سکه ها قدری نیست که اگر به صورت مساوی بین مردم کشور تقسیم شود چیزی دست مان را بگیرد. 85 داستان هم به مرحله دوم هشتمین دوره جایزه ادبی صادق هدایت راه یافته اند. مرحله اول داوری این جایزه به پایان رسیده است و از میان 650 داستان رسیده، 85 اثر به مرحله بعدی داوری راه یافته اند که از میان این آثار، برگزیدگان نهایی تا بهمن ماه، همزمان با سالروز تولد این نویسنده، معرفی می شوند. جهانگیر هدایت قبلاً گفته بود بنا به پیشنهاد تعدادی از ناشران اروپایی که قبلاً آثاری را از هدایت در این قاره منتشر کرده بودند، قرار است آثار برگزیدگان مسابقه ادبی داستان نویسی هدایت، که در ایران دو کتاب از آنها با نام «یاد هدایت 81» و «یاد هدایت 82» منتشر شده، مربوط به سال 83 تا 86 در یک کتاب منتشر و آثار مربوط به سال های 87 و 88 نیز در دو مجلد جداگانه چاپ شود.
تیراژ میلیونی کتاب هایشان
حواس تان به روسیه هست اما بگذارید توجه تان را بیشتر به این کشور جلب کنیم. مسوول انتشارات ویچه روسیه شروع کرده از محبوبیت کتاب ها در روسیه گفتن؛ «میزان مطالعه در کشور روسیه بسیار بالاست تا حدی که تیراژ برخی کتاب ها میلیونی است. سالانه 700 میلیون جلد کتاب در کشور روسیه منتشر می شود که سهم انتشارات ویچه از این میزان پنج میلیون جلد در سال است.» «دیمیتری سرگئی اف» گفت؛ «مردم ایران در حال تغییر و تحول و حرکت با شتاب به سوی پیشرفت و دستیابی به تکنولوژی های روز دنیا هستند و مردمانی خونگرم و مهربان و پرانرژی هستند و این نیروی عظیم در جوانان ایرانی، آینده خوبی را برای ایران رقم خواهد زد»
خیلی ها دارند از تهران حرف می زنند
حسین سناپور قبلاً شعری درباره تهران گفته بود. او در وبلاگش(http://hosseinsanapour.blogfa.com) نوشته؛ «دقت کرده اید که یکی دو سال اخیر چقدر تهران در آثار مختلف هنری و فرهنگی بروز داشته؟ خب، من همین شعر تهران را خیلی وقت پیش گفته بودم. در رمانی منتشرنشده هم به گوشه و کنار تهران زیاد سرک کشیده ام، به عمد. یعنی انگار دلم می خواست بیشتر از تهران بگویم. دلیلش را هم نمی دانستم. هنوز هم درست نمی دانم. فقط احساس می کردم باید این کار را بکنم. بعد همین را در کارهای دیگران دیدم. مثلاً شنیدم بخش فرهنگی شهرداری، چند سال پیش طرحی را تصویب کرده برای ساختن فیلم هایی درباره بعضی از جنبه های فرهنگی و هنری تهران، مثل فیلمی درباره تندیس های میادین گویا، یا فیلمی از بازتاب تهران در آثار شعرا و داستان نویسان (که آقای میراحسان داشت می ساختش و از نتیجه اش البته بی خبرم). در رمان «عادت می کنیم» زویا پیرزاد هم همین را دیدم، و در تکه یی که از رمان منتشرنشده «عادات مردم خیابان انقلاب» چهلتن شنیدم، و در کتاب «اسطوره تهران» جلال ستاری. انتشار عکس های قدیمی و بودن بخشی در برنامه «دو قدم مانده به صبح» و تازگی ها هم اشاره های مستقیم و غیرمستقیم زیادی که در مقاله ها و کتاب ها (و حتی عناوین شان) به تهران می شود (مثل یوسف آباد، خیابان سی و سوم) هم همین را دیدم. می دانم که مثلاً سپانلو در شعرهای خیلی سال پیشترش هم تهران را موضوع کرده بوده، اما من از یکی دو نفر و یکی دو اثر حرف نمی زنم، از یک جریان حرف می زنم. به گمانم به شکلی ناگفته و عجیب، خیلی ها دارند همزمان از تهران حرف می زنند، به خصوص تهرانی که دارد نیست می شود. یعنی گمانم فقط مساله حرف زدن از تهران نیست، بلکه ثبت گوشه و کنار و جنبه هایی از آن است که گوشه هایی که دارد تغییر می کند. به نظرم این طور می رسد که ما خودآگاه یا ناخودآگاه داریم به تغییر تهران و از دست رفتن جنبه هایی از آن واکنش نشان می دهیم. انگار می خواهیم آن چیزهایی را که از دست رفته اند یا می روند، به نوعی ثبت تاریخی کنیم و لااقل در حافظه جمعی مان حفظ کنیم. خلاصه انگار داریم خیلی زود به چند دهه گذشته شهرمان به صورتی تاریخی نگاه می کنیم…» بقیه را در وبلاگش بخوانید.
منبع: اعتماد