طنز سعدی در نگاه پزشکزاد
رویا صدر
طنز فاخر سعدی در پی دستیابی به پاسخی برای سؤال زیر است:
ـ چرا در حالی که بعضی نویسندگان شهیر اروپایی، مثل هنری ماسه و ارنست رنان سعدی را به طنزپردازی شناختهاند، تا جایی که او را با طنزپردازان رومی مقایسه کردهاند یا در ردیف طنزپردازان قرن طلایی فرانسه جا دادهاند، سعدیشناسان ما، از جمله اساتید بزرگ وبسیاردانی چون دکتر ذبیحالله صفا، چنین طنزی را در گلستان ندیدهاند؟ اگر هم نمونههایی ذکر کردهاند، بعضی شوخیها و لطیفههای خندهدار در گلستان است که جز خنداندن هدفی ندارند؟
پزشکزاد در این کتاب: آن شکر خنده… درصدد است به گفته خود از طریق مقابله و مقایسه، و نه براساس تقسیمبندی مرسوم تحقیقی، پاسخی برای این سؤال بیابد.
طنز فاخر سعدی بر فرضیهای استوار است و بر آن اساس حرکت میکند و آن، ناآشنایی خواننده ایرانی با طنز غربی است. پزشکزاد اعتقاد دارد که: «معنی و مفهوم طنز بین ما و غربیها متفاوت است و تصوری که امروز خواننده فارسیزبان از طنز دارد، با مشخصات طنز غربی نمیخواند. چرا که ما غالباً بین لطیفه و فکاهه، یا به قول فرهنگیها جوک، که هدفی جز خنداندن ندارد، با طنز که خنده در آن وسیله است نه هدف، فرقی نمیگذاریم و در نتیجه به سبب اختلاط معنی بین طنز و فکاهه، سعدی را به طنزپردازی نمیشناسیم، چون حکایات او، ما را نمیخنداند. در حالی که در طنز غربی، ملاک خنده نیست.» به بیانی دیگر با میزان طنز غربی، بسیاری از حکایات سعدی که از نظر ما طنزآمیز نیست، درونمایه طنز دازد.
پزشکزاد سپس به تاریخچه اجمالی طنز میپردازد و اینکه لفظ طنز در فارسی، جدید و مترادف با Satire از ابتکارات و ابداعات پنجاه ـ شصت سال اخیر است و از دهه بیست به بعد، با هدف تفکیک طنز از فکاهه یا هجویههای رکیک و زشت رایج در مطبوعات، از سوی بزرگانی چون عباس اقبال آشتیانی و دکتر پرویز خانلری به کار رفت و پیش از آن به این معنی سابقه نداشت. آثار طنز، در گذشته با نام «هزل» شناخته میشدند و برای مثال، عبید رساله طنز اجتماعی اخلاق الاشراف را تلویحاً هزل معرفی میکند. پزشکزاد برای هزل، معادل Irony را به کار میبرد و آن را استهزا یا ریشخند ترجمه میکند.
سپس از رهگذر بررسی اجمالی تاریخچه طنز، به وجوه افتراق شاخههای شوخ طبعی میرسد و عنوان میکند که هزل در آغاز به علت اختلاط با بعضی شیوههای ناپسند کلام (یعنی هجو) مقام محترمی نداشته است و خیلی طول کشیده تا معنی و مفهوم جدا ومستقلی پیدا کند ولی به رغم این شهرت بد، بزرگانی چون سنایی و عطار برای رساندن دقایق اخلاقی و عرفانی، از هزل استفاده کرده بودند و در ادامه، سعدی ومولانا فضای مناسبی برای امکان بروز و ظهور و تجلی هزل فراهم کردند، تا بدانجا که در دوران عبید، لفظ هزل از قرینهای زشتش (یعنی هجو) فاصله گرفت و تا حدی تطهیر شد.
او در ادامه، برای نشان دادن تصویری از طنز غربی و آشنا ساختن خواننده با مفهوم آن، به تفصیل نمونههایی از آثار طنز ولتر، ویکتور هوگو، جورج اورول، یاروسلاو هاشک و علیاکبر دهخدا را میآورد و خصوصیت مشترک تمامی این آثار طنزآمیز را انتقاد عیرمستقیم، پوشیده، لابهلای قصه و مثل و متل وشعر و گفتار سرگرمکننده و خوشایند میداند و میگوید که «غربیها در حکایتهای گلستان، چنین طنزی را دیدهاند و ما، که خندندگی را عامل طنزیت اثر میدانیم، از این رو، از طنز گلستان غافل بودهایم و در نتیجه، در تشخیص اشارات و کنایات طنزآمیز سعدی ـ یا دیگر طنزنویسان تاریخ ایران ـ غافل ماندهایم و آن را جدی تلقی کرده، به مشکل درک و دریافت نادرست مقصود نویسنده دچار میشویم.» در ادامه، پزشکزاد حکایاتی را از گلستان شاهد میآورد که در نظر او، طنز است ولی عدم دریافت پیام طنز، نویسندگان بزرگی چون غلامحسین یوسفی را به بیراهه کشاند تا آنجا که پیام سعدی را مصلحتاندیشی و صیانت نفس دانستهاند.
پیداست که کتاب طنز فاخر سعدی همانگونه که نویسنده محترم نیز به آن اشاره کردهاند در چهارچوب طبقهبندیهای مرسوم تحقیقی نمیگنجد و لاجرم نباید از آن انتظار اثری تحقیقی به مفهوم کلاسیک آن را داشت. ولی با وجود این نمیتوان چشم بر برخی اشکالات آن نیز بست. طنز فاخر سعدی بر این فرضیه استوار است که «ایرانیان امروز با مفهوم طنز غربی ناآشنایند و لطف طنز سعدی را در نیافتهاند.» خدشهپذیری این نظر، تمامی محتوای کتاب را تحتالشعاع قرار داده است. نویسنده برای آشنا ساختن خواننده ایرانی با طنز غربی و به دست دادن تعریفی از آن، حدود 30 درصد از حجم کتاب را به ذکر نمونههایی از آثار طنزنویسان و نویسندگان بزرگی چون اورول، یاروسلاوهاشک و… قرار داده است. این آثار، برای خوانندگان ایرانی آشنایند و در طنز بودن آنها، از سوی کسی تردیدی نیست، اگرچه خندهای که موجب میشوند، گونهای انبساط درونی باشد.
نویسنده از رهگذر ارائه این نمونهها، به تعریفی از طنز غربی میرسد: «انتقاد غیرمستقیم، لابلای قصه و مثل و گفتار سرگرمکننده و خویشآیند.» اتفاقاً این تعریف، همان است که مؤلفههای طنز را در نظامهای استبدادزده شرقی میسازد و در جایجای آثار ادبی متقدمان و متأخران ما، به برکت استبداد سیاسی و خفقان اجتماعی، به چشم میخورد! طنز دهخدا که در سایه رویکرد مدرنیستی مشروطهخواهی، هویتی رسانهای و مردمی یافت، نمونهای از این جریان است. هدایت، صادقی، ساعدی و دیگران، هر یک در مقطعی، تقابل نسل خود را با واقعیتهای سیاسی واجتماعی با طنری کنایی و ایهامآمیز به تصویر کشیدند و نمودهایی دیگر از جریانی هستند که در پروسه دریافتی عمیق و دقیق از طنز شکل گرفته است، دریافتی که بیتأثیر از میراث گذشتگانمان در طنز نیست. (اگرچه بر میراث ادبیات دیگر نقاط جهان نیز تکیه دارد) از این رو، اینگونه نیست که ما، در تقسیمبندی خود، طنز را در تلازم با خنده صرف بدانیم و آن را با فکاهی مخلوط کنیم و از عمق مفهوم طنز غافل باشیم. اگرچه طبع طنزاندیش و شوخ طبع ما، در خندیدن و خنداندن، سختگیرتر از دیگران باشد. به تعبیر پرویز اتابکی : «شاید تند بودن لطایف عبید و صراحت و حدّت آن با سایر مظاهر زندگی شرقی تناسب داشته باشد. چه، در این اقطار همه چیز تند وحاد است. رنگها، عطرها، نواها، رقصها، عشقها، احساسات، حتی چشمها و صورتها همه گیرا و بانفوذ و زنده است. آفتاب شرق درخشندهتر و برافروختهتر از آفتاب مغرب زمین میتابد. ناچار باید مطایبات و لطایف نیز همرنگ با سایر مظاهر چنین زندگی ویژهای باشد.»1
کتاب طنز فاخر سعدی در طبقهبندی انواع شوخ طبعی نیز دچار اختلاط معانی و مفاهیم است. با استناد به آنچه در رساله تعریفات آمده است: «هزل آنست که از لفظ معنای آن اراده نشود، نه معنای حقیقی و نه مجازی و آن ضدّ جد است» هزل را معادل Irony (به مفهوم استهزا یا ریشخند) میگیرد که به نظر میسد Irony (تجاهل العارف) بیشتر در عداد هجو است که در بالاترین مرتبه خود به طنز میرسد و معادلیابی هزل برای آن درست نباشد. همچنین اگر چه تاریخ شوخ طبعی کشورمان با هجو که در خدمت تصفیه حساب فردی یا مطامع دون فرومایگان قرار داشته گره خورده است، ولی مرزبندی ارزشی میان هجو و هزل و از هجو به عنوان قرین زشت هزل نام بردن نیز چندان دقیق به نظر نمیرسد. همانگونه که برخی نویسندگان و ادبا مثل مولانا هزل را تعلیم دانستهاند که آن را باید جد شنید، برخی نویسندگان و شعرا مثل خاقانی، در هجوگویی نیز مدعی رعایت اخلاق شدهاند:
به گاه هجو، مرا فحش گفتن آیین نیست
که همچو من به ادبتر، ز خاندان من است؟
در لغت هزل را ضد جد و هجو را ضد مدح معنا کردهاند و آثار ادبی گذشتگان ما، مشحون است از به کارگیری این دوگوه از شوخ طبعی. برخی از هجویات، به علت عمق و غنا، به طنز رسیدهاند و برخی از هزلیات، به فکاهه. فخرالدین علی صفی در لطایف الطوائف مینویسد که عبید زاکانی در هجوگویی بیمحابا و در هزالی بیحیا بوده است.2
از این رو پیراستن ساحت هزل از آفت هجو از سوی عبید زاکانی، آن گونه که در کتاب طنز فاخر سعدی به آن اشاره شده است نه تنها جای سؤال دارد، بلکه اصولاً با توجه به ویژگیهای آثار هزلآمیز در تاریخ ادبیات کشورمان، پیراستن دامن آن از هجو نیز چیزی بر فخامت و وقار آن نمیافزاید!
اما اینکه چرا به آثار سعدی از سوی نویسندگان ما، کمتر از منظر طنز نگاه شده است، مسئلهای قابل بررسی است ولی ریشه آن هر چه باشد، از ناآشنایی ما با طنز غربی ناشی نمیشود. طنز سعدی، به خاطر طرح مسایل عام انسانی، جهانشمول است واندیشه و بیان سعدی، در بسیاری موارد، چندان با سخنان نویسندگان و شاعران فرنگی شباهت دارد که انسان را به حیرت میاندازد.3 از این رو، غربیها، پیام طنز حکایات گلستان را شنیدهاند و دریافتهاند. شاید طنز سعدی در گلستان، در سایه فخامت و سنگینی زبان اثر ـ که مرتبت نویسنده را به استادی سخن رسانیده ـ پنهان مانده و درترجمه، بیشتر رخ نموده است یا شاید پدیده کمتوجهی ما به طنز سعدی، به این علت باشد که ما، هیچ وقت طنز را جدی نگرفتهایم، حتی اگر در باب مقولهای چون طنز سعدی باشد و احتمال سوم آنکه ظرایف بحث، ما را از یکسره حکم دادن درباره طنزپردازی سعدی بر کنار نگاه داشته است. شاهد این مدعا، نقل قول زیر است که یکسره طنزپردازی سعدی را نفی میکند: «سعدی برخلاف حافظ طنزپرداز نیست. لطیفهآفرین و بذلهگوست… هدف طنز دهن کجی به نهادهای جامعه است و ملازم بدبینی است ولی بذله و لطیفه ملازم خوش بینی… در چشم سعدی آنچه ناقص و معیوب است طبیعی است نه آنچه کامل و بیعیب است متساهل وهمرنگ جامعه رسمی است.4»
این نظریه یا نظریات مشابه را میشود پذیرفت یا با اقامه دلیل رد کرد، ولی در نهایت ما را بدانجا میرسانند که: مسئله آنقدرها هم ساده نیست که بشود از طریق مقابله و مقایسه ساده، به فرجامش رسانید.
پانوشتها:
1ـ دکتر غلامحسین یوسفی، دیداری با اهل قلم، جلد اول، ص 290.
2ـ عمران صلاحی، سالنامه گل آقا، سال 1376، خنده و مشتقات آن، ص 60.
3ـ عبدالحسین زرین کوب، حدیث خوش سعدی، ص 60.
4ـ احمد سمیعی، «تساهل وتحرک دو صفت بارز سعدی»، سعدیشناسی، دفتر چهارم، اول اردیبهشت 1380، ص 65.
منبع: کتاب ماه ادبیات و فلسفه شماره 71