در میان اسنادی که ویکی لیکس منتشر کرده، نامه ای در مورد روابط ایران با همسایگان آن در دسترس همگان قرار گرفته که نشان از عمق تشنج در رابطۀ این کشور با اصلی ترین رقیب منطقه ای خود، عربستان سعودی، دارد. در این مکتوب آمده است که فیصل الترکی مسئول امنیتی سابق عربستان از دولت آمریکا خواسته تا هر چه زودتر با یک حملۀ نظامی مشکل ایران را حل کند. در متن نامه از اصطلاح زشت و دور از ادب دیپلماتیک “سر مار” در مورد حاکمیت ایران استفاده شده، که نشان از خشم حاکم در روابط در میان دوکشور دارد. به خاطر نوع رابطۀ حاکمین تهران و ریاض در سال های اخیر، کمتر کسی در صحت این ادعا تردید کرد، اما واکنش لازم درمیان تحلیل گران سیاسی نسبت به انتشار این خبر دیده نشد. گذشت زمان و نشر خبر “ توطئۀ تروریستی اخیر ایران در آمریکا” نشان داد عده ای مشتاقانه برای برآوردن این خواست شاهزادۀ سعودی لحظه شماری می کنند. با توجه به شرائط موجود در جهان و اخباری که در مورد افزایش فشارها بر دولت ایران انتشار می یابد، می توان تصور کرد در میان عده ای از سیاستمداران آمریکایی، رقبای منطقه ای ایران، و عوامل مؤثر در سیاست های جهانی این اجماع به وجود آمده که می توان “سر مار” را قطع کرد. البته نباید تردید کرد که سیاست های تحریک آمیز و دور از عقلانیت حاکمین تهران، این فرصت را برای جنگ طلبان در سراسر جهان فراهم کرده است تا بر کوس نبردی پر هزینه، و بی سرانجام بکوبند.
روش های ناپختۀ جمهوری اسلامی در تعامل با کشورهای جهان از ابتدای استقرار این حکومت باعث شده، که فارغ از صحت و سقم خبر اخیر، اتهام زنی به ایران کار ساده ای باشد. می توان از فراز تمام اخبار و شایعات موجود در حافظۀ تاریخی جهان، نظیر حمله به نیروهای خارجی مقیم لبنان در دهۀ هشتاد توسط حزب الله و حمایت ایران از این گروه، ماجرای بمب گذاری در آرژانتین، و کشتار مخالفین سیاسی حکومت ایران در خارج از کشور، گذشته، آنرا توطئۀ دشمنان حکومت فرض کرد. اما نمی توان به عنوان مثال هیچ توجیهی در مورد وجود نیروی قدس سپاه آورد تا بتواند سایۀ اتهام فعالیت های تروریستی را از سر دولت ایران کوتاه کند. تا کنون هیچ مقام مسئولی حاضر نشده توضیح دهد که چه ارتباط استراتژیکی بین منافع ملی ما و سپاه قدس وجود دارد، که مردم ما باید تاوان فعالیت های امنیتی آنرا بپردازند. هم چنین هیچ مقام نظامی نپذیرفته تا به مردم توضیح دهد به غیر از سپاه پاسداران، کدام نیروی نظامی در دنیا به طور رسمی اظهار می کند که نیروهایی را پرورش داده تا به بهانۀ “دفاع از مظلومین جهان” در امور سایر کشورها دخالت کند؟ آیا در میان مسئولین حکومت کسی می توان دلیلی محکمه پسند ارائه کند تا از همکاری های سپاه قدس با نیروهایی ماجراجو و تروریستی مانند حزب الله و جیش المهدی بتوان دفاع کرد؟ اگر وجود سپاه قدس هم دلیلی کافی برای افزایش موج تهدیدها بر علیه ایران نباشد، نظام جمهوری اسلامی باز بهانه های دیگری در اختیار دنیا قرار خواهد داد. مثلاً چه علتی واضح تر از سخنرانی های مقامات جمهوری اسلامی برای تحریک دنیا میتوان یافت؟ وجود سخنرانی های احساسی و دور از خرد بخش عمده ای از حاکمین تهران در مورد تهدید جهان بهترین خوراک برای جنگ طلبان دنیا است. یکی از آخرین این بیانات مشعشع، ادعاهای حسین طائب، از مسئولین نظامی و امنیتی، است که به صراحت مدعی شده، ایران می تواند حتی ملک عبدالله را ترور کند. آیا این دلائل تنها نشانه هایی است که براساس آنها می توان بازار شایعه را علیه ایران داغ کرد؟
بخش دیگری از دلائل که به نشر این اخبار کمک می کند، تقابل حلقه های سیاسی قدرت موجود در حاکمیت ایران در امر تصمیم گیری راجع به سیاست های خرد و کلان در رویکردهای داخلی و خارجی کشور است. همین چند روز پیش بود که مایک مولن برای احتراز از هر گونه برخورد احتمالی نظامی ناخواسته بین ایران و آمریکا طرح معقول برقراری “خط قرمزی” بین تهران و واشنگتن را پیش کشید. همان خطی که زمانی بین کاخ سفید و کرملین مانع از تشدید بیشتر بحران در فضای جنگ سرد می شد. رئیس دولت ایران، در نیویورک، از وجود چنین خطی استقبال کرد. اما طولی نکشید که وزیر دفاع زیر دست احمدی نژاد، رشته های رئیس خود را پنبه کرده، وجود چنین ارتباطی را غیر ضرور شناخت. بعد از وزیر دفاع هم نوبت فرمانده نیروی دریایی شد که نسبت به وجود چنین خطی اعلام بی نیازی بکند. این تفاوت در سیاست گذاری در همین حد باقی نمانده، برای حل و فصل برخی رقابت های داخلی شکل کار کردی به خود می گیرد. همان گونه که شیرین هانتر اشاره کرده و عباس حکیم زاده بر ان تإکید داشته، این احتمال وجود دارد که منافع ملی ما قربانی رقابت های این حلقه های قدرت شود. تحلیلی که چندان دور از عقل نیست. حتماً فراموش نکردیم که در آستانۀ هر سفر خارجی خاتمی، برای بهبود وجهۀ بین المللی کشور، وی از سوی رقبا، چه در عرصۀ داخلی و یا خارجی، با توطئه ای روبرو می شد، تا نتواند به مقاصد خود دست یابد. اگر چنین شواهدی وجود دارد آیا می توان پذیرفت این ادعای هیات حاکمۀ آمریکا صد در صد مورد تإئید است و قرار بوده که عملیات تروریستی در خاک آمریکا توسط ایران صورت پذیرد؟
برای پاسخ به سؤال فوق باید قدری به گذشته باز گشت. در اوائل هزارۀ سوم که مقدمات حمله به عراق فراهم می شد، اسنادی به ظاهر متقن مبنی بر وجود تسلیحات کشتار جمعی در عراق پیدا شد. امروز بعد از گذشت آن روزها کسی در جعلی بودن تمامی آن اسناد تردید ندارد. حالا روشن شده است که بخشی از این اسناد دست ساخت کسانی از محافل جنگ طلب درون هیات حاکمۀ آمریکا بود. بخشی دیگر نیز حاصل تلاش های بی وقفۀ مخالفین عراقی صدام، نظیر چلبی، که تلاش داشتند به هر قیمتی امکان به قدرت رسیدن را برا ی خود فراهم کنند. حتی به قیمت کشتار هزاران نفر و نابودی تمامی سرمایه های ملی عراق. آیا روابط ایران و آمریکا و عوامل مؤثر در این رابطه در شرائط کنونی از موقعیت مشابهی با عراق آن روز برخوردار است؟
بدون تردید شباهت های بسیاری می توان یافت. اخیراً کسانی نظیر مک کین به اوباما حمله می کنند که در مقابل دولت “متمرد” ایران کوتاه آمده است. رقیب اوباما در انتخابات 2008 به شدت به وی تاخته که چرا در زمانی که مردم ایران از اوباما پرسیدند آیا در کنار مردم ایران است و یا حکومت ایران، نتوانست از این فرصت تاریخی استفاده کرده به کمک مردم ایران برود؟ با توجه به اینکه اوباما به طور واضح از حرکت مردم ایران در آن زمان، در چهارچوب عرف بین المللی، دفاع کرد و با درنظر گرفتن اینکه در ماجرای لیبی، مک کین از مشوقین دخالت نظامی آمریکا در برکناری قذافی بود، می توان نتیجه گرفت که انتظار این کهنه سرباز جنگ ویتنام چه می تواند باشد. هنگامی که می شنویم پانتا وزیر دفاع فعلی و رئیس سابق سیا صحبت از انقلاب در آیندۀ نزدیک در ایران می کند، می توان نتیجه گرفت حتی در هیات حاکمۀ دموکرات آمریکا شوق برای سرنگونی رژیم تهران چندان پائین نیست. حداقل نشان دادن این اشتیاق در زمانی نزدیک به شروع انتخابات 2012 بیشتر طبیعی به نظر میآید، چرا که رقبای جمهوری خواه به شدت بر سر مسئلۀ ایران مانور می کنند. رامنی قول شدت عمل در مقابل ایران می دهد، به شرطی که بتواند کلید کاخ سفید را در اختیار بگیرد. میت رامنی از کسانی است که از شانس خوبی برای کاندیدا شدن از سوی جمهوری خواهان در انتخابات 2012 برخوردار است. بدیهی است برای ترغیب فکری و ایجاد زمینه های لازم ذهنی برای چنین افرادی مشتاق خشونت ورزی، باید کسانی با شناسنامۀ ایرانی وجود داشته باشند که این مهم را به عهده بگیرند.
خوشبختانه در فضای سیاسی ایران در داخل و خارج کشور دعوت از کشورهای خارجی برای هرگونه مداخلۀ نظامی، خریدار چندانی ندارد. آنچه که، حداقل در ظاهر، بیشتر طرفدار دارد تنها انتظار از کشورهای خارجی و بین المللی برای حمایت های معنوی و انسانی از مبارزات مردمی در راه برقراری حکومتی مبتنی بر آزادی های اجتماعی و سیاسی و موازین حقوق بشر است. اما متإسفانه کار به این جا ختم نمی شود. هستند کسان و سازمان هایی که می کوشند، با تبلیغات عجیب و غریب، بزرگ کردن فعالیت های هسته ای ایران، غلو کردن در مورد قدرت نظامی حکومت ایران و در نهایت لابی مستمر با راست ترین جناح های حکومت آمریکا و دوستان بولتون، برای خود جایگاهی در دنیا پیدا کنند. اینها بی دریغ در تلاش هستند تا دنیا بپذیرد راهی ندارد جز آنکه شر این حکومت را، به هر وسیله ای حتی به قیمت حملۀ نظامی، کوتاه کند. آنها خود را تنها جانشین محتمل جمهوری اسلامی می دانند و یا حداقل در ظاهر نشان می دهند از چنین موقعیتی برخوردارند. به همین دلیل تصور می کنند قادرند از این آب گل آلود ماهی های درشت برای خود صید کنند. این افراد با توجه به شرایطی که در جهان حاکم است اوضاع را مناسب یافته اند تا منادی چنین افکاری باشند. به راستی در جهان چه اتفاقاتی در حال گذر است که آنها را بر این عزم خود استوار کرده است؟
اجازه بدهید به اتفاقاتی که در کشورهای عربی و شمال آفریقا می افتد نگاهی بیاندازیم. با سرنگونی سریع حکومت های مصر و تونس، مقاومت قذافی به همراه هوادارانش در لیبی، کشتار وسیع سوری ها توسط اسد، و در نهایت مشکلاتی که در یمن و بحرین برای کشورهای غربی و اعراب هوادار این دو رژیم پیش آمده، به نظر می آید جغرافیای سیاسی منطقه به شدت در حال دگردیسی است. این دگرگونی ها به نحوی است که می تواند به نفع حکومت تهران ختم شود؛ نظیر آنچه که بعد از سرنگونی طالبان و صدام پیش آمد. به عنوان مثال سرنگونی مبارک می تواند دست ایران را برای دخالت در امور فلسطینی ها باز گذاشته، موجبات افزایش حوزۀ نفوذ گروه های تندرویی در میان فلسطینیان شود که رابطۀ نزدیک تری با تهران دارند. در مقابل در همین شرایط امکان دارد بشار اسد با همۀ مشکلات بر قدرت باقی مانده، تهران متحد استراتژیک خود را از دست ندهد. ادامۀ حکومت اسد در کنار سرکار بودن حزب الله و متحدینش در لبنان، باعث افزایش اعتماد به نفس رژیم تهران و دوستانش خواهد شد. این امری است که در ملاحظات غرب حتماً مورد توجه قرار می گیرد. بنا براین کشورهای غربی باید تلاش کنند تا حد ممکن جمهوری اسلامی را زمین گیر سازند.
از سوی دیگر نحوۀ مقاومت قذافی در لیبی و مقایسۀ آن با سقوط سریع و بی زحمت صدام، درس دیگری است که این اتفاقات در اختیار سیاست گذاران غربی گذاشته است. آنها به تجربه دریافتند که زمان حمله به لیبی، قذافی منابع مالی زیادی در اختیار داشت. حکومت تا قبل از تظاهرات کوتاه مدت مردم با مشکلی لاینحل روبرو نشده بود. حتی اگر دخالت مستقیم کشورهای غربی در آن جا نبود، قذافی می توانست اوضاع را کنترل کند. بر اساس تجربۀ لیبی غربیان دریافتند که اگر در آینده نقشه ای مشابه طرح لیبی برای کشور دیگری داشتند، باید از قبل مطمئن باشند که به اندازۀ کافی بنیان های قدرت رژیم حاکم در آن کشور رو به ضعف گذاشته است. اگر همان طور که امریکایی ها بارها به صراحت ادعا کرده اند که تحرکات نظامی علیه ایران یکی از طرح های روی میز است، چرا نباید به فکر تضعیف همه جانبۀ ایران باشند.
حداقل این دو دلیل برای غرب کافی است تا روز به روز بر فشارهای خود بر ایران و به طریق اولی بر مردم ایران بی افزاید. دور جدید فشارها با ایجاد محدودیت برای ایران ایر آغاز شد. در پی آن گروه جدیدی از مقامات دولتی ایران جز لیست افراد تحریمی از سوی کشورهای غربی قرار گرفتند. در پی اعلام خبر “توطئۀ تروریستی حکومت ایران” ماهان ایر هم در دایرۀ تحریم ها قرار گرفت و اعلام شد که تلاش بعدی آمریکا ایجاد اجماع جهانی برای تحریم بانک مرکزی ایران خواهد بود. معنای دیگر این تحریم آن است که ایران برای فروش نفت به مشتریان خود با ابهام ها و تردید های فراوان روبرو می شود. در کنار این فشارهای اقتصادی انتشار دو گزارش هم زمان از سوی احمد شهید و بان کی مون در رابطه با اوضاع حقوق بشر در ایران، تأکید مجددی بود که می توان تضیقات را بر ایران افزایش داد. اما به نظر می آید بدترین اتفاق، گزارشی است، که گمان می رود توسط آمانو در ماه آینده منتشر می گردد. بر اساس این سناریو، همان طور که شایع شده، قرار است در نشست بعدی شورای حکام، آمانو و همکارانش اعلام کنند که فعالیت های هسته ای ایران جنبۀ نظامی دارد. در چنین صورتی آیا شانس دیگری برای کاهش فشارها بر پیکر خسته و فرتوت این سرزمین باقی خواهد ماند؟
تابلویی که در بالا طرح شد، متإسفانه اخبار خوشی با خود ندارد. درکشوری که تنها مشکلات داخلی آن برای از پا درآوردن ملتی کافی است، هر روز شاهد نشر اخباری از چهارگوشۀ جهان هستیم که بر زحمت این مردم محصور در دایرۀ ناهنجاری ها بیش از پیش می افزاید. از سوی دیگر اختلافات عمیق دولت و ملت، شکاف عمیق در لایه های مختلف حکومت، گسترش دامنۀ فسادها که نشان از اضمحلال حکومت دارد و نبود آلترنانتیو قابل اجماع در میان مخالفان حکومت، این کشور را طعمۀ مناسبی برای خشونت طلبان داخلی و بین المللی قرار داده است. برای آنهایی که یک لیبی دیگر، یک عراق دیگر و یا یک افغانستان دیگر را هر شب در رویاهای خود مرور می کنند. متاسفانه همت و اراده ای معقول برای رفع مشکلات ایران با جامعۀ جهانی در میان مسئولین دیده نمی شود. اگر مخالفین حکومت، فارغ از تعلقات سیاسی و اعتقادی، نتوانند بر راه حلی حداقلی اما قابل توافق در میان خود، مبتنی بر روش های عاری از خشونت، برای وادار کردن حکومت به فرمانبرداری از مردم، توافق کنند، آینده دو چندان تیره تر و خطرناک تر خواهد بود. لحظه های تاریخی هر روز در زندگی ملت ها تکرار نمی شود. اگر بی توجه به برهۀ حساسی که در آن به سر می بریم، به مسائل پیش پا افتاده بپردازیم، عقلانیت را کنار بگذاریم، به جای جستجوی نقاط مشترک بر اختلافات تکیه کنیم، و در نهایت بدون شناخت امکانات، پیرامون آرزوهای خود بچرخیم، امکان دارد مشکلاتی پیش بیآید که دیگر قابل جبران نباشد. باید مطمئن بود، اگر غافل شویم تنها سر مردم بر سنگ بلایای گوناگون کوبیده خواهد شد نه “سر مار”.