در روز 4 ماه اوت سال گذشته پل بزرگ مینه سوتا نزدیک مینیاپلیس که از روی رودخانه میسی سی پی عبور میکردیکباره فروریخت. تا پیش از فروریختن، پل عمده ارتباطی شهرمینیا پلیس ظاهرا استوارو در نتیجه قابل دوام بنظر میرسید و در لحظه سقوط نیز با تکیه بر همین باور، دهها اتومبیل در حال عبور از آن بودند. پیش از مینه سوتا دهها پل دیگر نیز از مجموعه 7700 پل یزرگ موجود در ایالات متحده فرو ریخته بودند. مینه سوتا بی تردید آخرین آنها نیز نخواهد بود.
سقوط ناگهانی پلها، دست کم درذهن من، یادآور فروریختن نظامهای سیاسی است. نظامهایی که تا لحظه فروپاشی، رهبران آن به یاری عصا یا اسلحه نمایش ماندگاری جاوید میدهند. تا لحظه سقوط، خیل هواداران نظام نیز با خیال خوش که سالهای مانده و روزهای درپیش بیشماراند سرمست و رقصان در ستایش آن پای میکوبند.
در روز 7 فوریه سال 1990 میلادی پس از صدوراعلامیه کمیته مرکزی حزب کمونیست دایر بر دست کشیدن از قدرت انحصاری، اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید. در لحظه سقوط اتحاد شوروی یکی از دو ابر قدرت جهان محسوب میشد و سازمان امنیت داخلی آن گسترده ترین سازمان پلیسی دنیا بود. تا اندکی پیش از سقوط اتحاد شوروی در تولید بمب هسته ای امریکا را با فاصله بسیار پشت سر داشت و فعالیتهای فضایی آن کشور نیز به یاری توسعه چشمگیر صنایع موشکی بدنیا فخر میفروخت.اتحاد شوروی پهناور ترین کشور روی زمین بود با منابع زیر زمینی گسترده، دریایی از نفت، اقیانوسی از گاز طبیعی، زمین های بارور، مردمی زیرک و نخبگانی اگرچه سرخورده و خاموش ولی هشیار. سرزمینی با این خصوصیات در طول استقرار دیکتاتوری حزبی از یک یک جامعه بالقوه ثروتمند و پویا به جامعه ای فقیر و انفعالی تبدیل شد با شمار کثیری از معتادان به الکل و متمایل به خودکشی. رهبران سیاسی بجای پرداختن به نیازهای متعارف جامعه، در گیر تقویت نیروهای مسلح بودند و فرستادن سفینه به فضا و یا ارسال کمک به جمهوری های اقماری در شرق اروپا و یا قلب افریقا. در اتحاد شوروی، نمایش قدرت حکومت بیش از ایجاد زمینه شکل گیری قدرت ملی اهمیت داشت.
پیش از رسیدن به لحظه سقوط شوروی و تمامی جمهوری های پانزده گانه آن از درون پاشیده بودند. از بیرون نمایش رژه نظامیان در میدان سرخ مسکو تنها یک نمایشگاه خارجی فریب بود که در پشت آن سه نسل از یک خانواده در ساختمانهای قوطی کبریتی اهدایی دولت روزها را سر میکردند، روزنامه دولتی میخواندند، به نمایندگان دولت رای قرار دادی میدادند، شغل دولتی و یا حزبی و کالخوزی و سالخوزی و تولید دولتی داشتند، جیره دولتی میگرفتند. اقتصاد دولتی در اتحاد شوروی هر روز بیمارتر از پیش میشد و همراه آن دولت بزرگتر و مردم فقیر ترمیشدند. تدریجا نفس تولید به شماره افتاده بود، حقوقها پرداخت نمیشد و اقتصاد ملی به سوی فلج کامل میرفت. در حالی که پرده ها تمامی پنجره ها را پوشیده بودند، حرکت به قعر سرعت میگرفت، ترقی معکوس ادامه داشت. رشد تولید به توقف رسیده بود، همه از کیسه منابع طبیعی و ذخایر ملی میخوردند و رهبران شریف حزبی از کیسه مردم. پیش از رسیدن لحظه نهایی سقوط، نظام مقتدر سیاسی از درون پاشیده بود.
در 22 بهمن سال 2357 شمسی پادشاهی 2500 ساله ایران فروپاشید. یک سال پیش از آن جیمی کارتر رییس جمهور وقت امریکا پس از حضوردر تهران، ایران را جزیره ثبات نامید و همراه شیرین زبانیهای دیگر گفت که شاه را نزدیکترین دوست خود در منطقه میداند، از او در روایط خارجی اندرز میگیرد و به دوستی با ایران افتخار میکند. یکسال یعد، رژیم شاه ساقط شده بود. کارتر حتی از پذیرفتن دوست سابق بخاک امریکا طفره رفت.
در 24 دسامبر سال 1989 میلادی نیکلای چائوشسکو، رهبر حزب کمونیست، رییس جمهور و قدرت بلامنازع رومانی در بازگشت عجولانه از یک دیدار خارجی در بالکن کاخ دولتی که بزرگترین ساختمان دولتی در سراسر دنیا بود، ظاهر شد که “ ملت خود” را مورد خطاب قرار دهد. مردم بعد از دقایقی با کشیدن سوت از او استقبال کردند. دقایقی بعد رهبر بلامنازع به هلیکوپتری نشانده شد و در حاشیه بخارست دور از کاخ خود بزمین نشست. چند ساعت بعد مردم بساط حکومت او را بر چیدند.روز بعد چائوشسکو و همسرش در مقابل دوربین تلویزیون تیرباران شدند. در رومانی نیز حکومت پیش از رسیدن لحظه نهایی سقوط، از درون پاشیده بود. در ارزیابی عمومی از ثبات نظامهای سیاسی، یا نگاهها به تصویرواقعی رژیم آنقدر دور اند که از درک درست آن باز میمانند و یا آنقدر نزدیک که تنها بخشی از تصویر را میبینند؛ بخشی که مطلوب طبع آنها است. کارگزاران رژیم از قبیله دوم اند و مردم عادی از گروه اول.
روال سقوط نظامهای سیاسی اگرچه متفاوت اند، در عین حال و جه مشترک تمامی آنها اجتناب ناپذیر بودن سقوط آنها است. در مورد پلهای ظاهرا استوارکه بر خلاف انتظار عمومی ناگهان فرومیریزند، کارشناسی دقیق، اسیب پذیری و سقوط محتمل آنها را آشکار میسازد اگر فرصت و اجازه بررسی کارشناسی داده شود. در مورد نظامهای سیاسی نیز، علیرغم تظاهر بقدرت رهبران تا لحظه سقوط ( بدلیل ابتلا به عارضه انکار)، و سر درگمی پیروان آنها ( بدلیل کوته بینی و امید کاذب) و مردم عادی و توده های اسیر وسرخورده ( بدلیل پراکندگی ونا امیدی مزمن) اسیب شناسی جامعه و نظام حاکم بر آنها کاملا میسر است، اگرچه پیش بینی لحظه سقوط آنها تا پیش از آغاز شمارش معکوس ممکن نیست. شمارش معکوس در اتحاد شوروی از سال 1985 اغاز شد و پنج سال بطول انجامید. در ایران تنها شش ماه طول کشید. در رومانی شش ساعت. در گرجستان و در جریان گشایش پارلمان شش دقیقه. در مینیاپلیس، پل مینه سوتا ناگهان فروریخت- چه شباهتی!
سقوط، سرنوشت محتوم نظامهای سیاسی( خودکامه) است. در سایر سیستم های سیاسی، دولتها تغییر میکنند ولی چهار چوبهای اصلی باقی میمانند. رهبران و مدیران جامعه ( با رای مردم) می ایند و میروند ولی ساختار های مردمی میمانند. در رژیم های خودکامه مردم با مشکلات ریز و درشت جامعه اشنا نیستند، مسئولان ممیزی نمیشوند، سیاستها تنها با محارم مطرح میشوند، و خارج از دایره قدرت همه بیگانه اند. در حالی که قدرت در دستهای محدودی تجزیه میشود، شماره نامحرمان، همسو با سرعت گرفتن سقوط نظام، هر روز بیشتر از پیش میشود.
در نظامهای خود کامه تمامی ساختار های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ظاهرا حضور دارند ولی کنترل آنها در دست سرکردگان و عاملان آنها است. قدرت اجرایی را تنها در اختیار مدیران محرم قرار میدهند، قوه مقننه را با عوامل گروهی و محفلی و قومی و حزبی خود پرمیکنند، قوه قضاییه را در اختیار قاضی نمایان نظام میگذارند، روزنامه ها و سایر رسانه ها را تنها مدح نویس و خط دار میخواهند، مسئولان به مردم حساب پس نمی دهند حال آنکه خود را امین و مال نگهدار آنها معرفی میکند. در مقابل مردم نیز به آنها اعتماد نمیکنند چرا که آنها را منتخب خود نمی دانند. در چنین حکومتی، سالار و مردم هریک براه خود میروند. در چنین جامعه ای سالاری به مردم اصل است ونه مردم سالاری. دولت خرجی میدهد و با گدا پروری ظاهرا محترمانه –در شکم یارانه و یا هدفدار کردن کمکهای نقدی و جنسی- مردم را نیازمند، دست بدهان و وابسته نگهمیدارد. فرهنگ سیاسی را به انحطاط میکشد.
در ادامه نظامی از این دست که تنها با تغییر نام نمونه آنها در بسیاری از کشورها قابل تشخیص اند رهبر یا رهبران سیاسی با تکیه بر سیاست انکار و مردم بدلیل انفعال، موازی با هم حرکت میکنند. ادامه این شرایط تا زمانی دوام مییابد که در کیسه برای خوردن چیزی باقی است. در صورت به ته کشیدن شدن کیسه، نظیر انچه که در سرزمین فقیر زیمبابوه این روزها روی میدهد، از هم پاشی جامعه در حدی است که نظام و مردم با هم میمیرند. در روسیه که منابع طبیعی غنی و چشم گیرند، باز سازی پس از فروپاشی نظام سالها طول میکشد. تاوان سنگینتر سقوط نظامهای خودکامه را کسانی میپردازند که در زیر پل قرار گرفته اند. انچه گریز ناپذیر است سقوط پلی است که تا روز پیش مردم بخیال استواری و استحکام از آن میگذشتند.