سقوط نظام سیاسی

رضا تقی زاده
رضا تقی زاده

در روز 4 ماه اوت سال گذشته پل بزرگ مینه سوتا نزدیک مینیاپلیس که از روی رودخانه میسی سی پی عبور ‏میکردیکباره فروریخت. تا پیش از فروریختن، پل عمده ارتباطی شهرمینیا پلیس ظاهرا استوارو در نتیجه قابل ‏دوام بنظر میرسید و در لحظه سقوط نیز با تکیه بر همین باور، دهها اتومبیل در حال عبور از آن بودند. پیش از ‏مینه سوتا دهها پل دیگر نیز از مجموعه 7700 پل یزرگ موجود در ایالات متحده فرو ریخته بودند. مینه سوتا بی ‏تردید آخرین آنها نیز نخواهد بود. ‏

‏ سقوط ناگهانی پلها، دست کم درذهن من، یادآور فروریختن نظامهای سیاسی است. نظامهایی که تا لحظه ‏فروپاشی، رهبران آن به یاری عصا یا اسلحه نمایش ماندگاری جاوید میدهند. تا لحظه سقوط، خیل هواداران ‏نظام نیز با خیال خوش که سالهای مانده و روزهای درپیش بیشماراند سرمست و رقصان در ستایش آن پای ‏میکوبند.‏

‏ در روز 7 فوریه سال 1990 میلادی پس از صدوراعلامیه کمیته مرکزی حزب کمونیست دایر بر دست کشیدن ‏از قدرت انحصاری، اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید. در لحظه سقوط اتحاد شوروی یکی از دو ابر قدرت جهان ‏محسوب میشد و سازمان امنیت داخلی آن گسترده ترین سازمان پلیسی دنیا بود. تا اندکی پیش از سقوط اتحاد ‏شوروی در تولید بمب هسته ای امریکا را با فاصله بسیار پشت سر داشت و فعالیتهای فضایی آن کشور نیز به ‏یاری توسعه چشمگیر صنایع موشکی بدنیا فخر میفروخت.اتحاد شوروی پهناور ترین کشور روی زمین بود با ‏منابع زیر زمینی گسترده، دریایی از نفت، اقیانوسی از گاز طبیعی، زمین های بارور، مردمی زیرک و نخبگانی ‏اگرچه سرخورده و خاموش ولی هشیار. سرزمینی با این خصوصیات در طول استقرار دیکتاتوری حزبی از ‏یک یک جامعه بالقوه ثروتمند و پویا به جامعه ای فقیر و انفعالی تبدیل شد با شمار کثیری از معتادان به الکل و ‏متمایل به خودکشی. رهبران سیاسی بجای پرداختن به نیازهای متعارف جامعه، در گیر تقویت نیروهای مسلح ‏بودند و فرستادن سفینه به فضا و یا ارسال کمک به جمهوری های اقماری در شرق اروپا و یا قلب افریقا. در ‏اتحاد شوروی، نمایش قدرت حکومت بیش از ایجاد زمینه شکل گیری قدرت ملی اهمیت داشت. ‏

پیش از رسیدن به لحظه سقوط شوروی و تمامی جمهوری های پانزده گانه آن از درون پاشیده بودند. از بیرون ‏نمایش رژه نظامیان در میدان سرخ مسکو تنها یک نمایشگاه خارجی فریب بود که در پشت آن سه نسل از یک ‏خانواده در ساختمانهای قوطی کبریتی اهدایی دولت روزها را سر میکردند، روزنامه دولتی میخواندند، به ‏نمایندگان دولت رای قرار دادی میدادند، شغل دولتی و یا حزبی و کالخوزی و سالخوزی و تولید دولتی داشتند، ‏جیره دولتی میگرفتند. اقتصاد دولتی در اتحاد شوروی هر روز بیمارتر از پیش میشد و همراه آن دولت بزرگتر و ‏مردم فقیر ترمیشدند. تدریجا نفس تولید به شماره افتاده بود، حقوقها پرداخت نمیشد و اقتصاد ملی به سوی فلج ‏کامل میرفت. در حالی که پرده ها تمامی پنجره ها را پوشیده بودند، حرکت به قعر سرعت میگرفت، ترقی ‏معکوس ادامه داشت. رشد تولید به توقف رسیده بود، همه از کیسه منابع طبیعی و ذخایر ملی میخوردند و رهبران ‏شریف حزبی از کیسه مردم. پیش از رسیدن لحظه نهایی سقوط، نظام مقتدر سیاسی از درون پاشیده بود. ‏

در 22 بهمن سال 2357 شمسی پادشاهی 2500 ساله ایران فروپاشید. یک سال پیش از آن جیمی کارتر رییس ‏جمهور وقت امریکا پس از حضوردر تهران، ایران را جزیره ثبات نامید و همراه شیرین زبانیهای دیگر گفت که ‏شاه را نزدیکترین دوست خود در منطقه میداند، از او در روایط خارجی اندرز میگیرد و به دوستی با ایران افتخار ‏میکند. یکسال یعد، رژیم شاه ساقط شده بود. کارتر حتی از پذیرفتن دوست سابق بخاک امریکا طفره رفت. ‏

در 24 دسامبر سال 1989 میلادی نیکلای چائوشسکو، رهبر حزب کمونیست، رییس جمهور و قدرت بلامنازع ‏رومانی در بازگشت عجولانه از یک دیدار خارجی در بالکن کاخ دولتی که بزرگترین ساختمان دولتی در سراسر ‏دنیا بود، ظاهر شد که “ ملت خود” را مورد خطاب قرار دهد. مردم بعد از دقایقی با کشیدن سوت از او استقبال ‏کردند. دقایقی بعد رهبر بلامنازع به هلیکوپتری نشانده شد و در حاشیه بخارست دور از کاخ خود بزمین نشست. ‏چند ساعت بعد مردم بساط حکومت او را بر چیدند.روز بعد چائوشسکو و همسرش در مقابل دوربین تلویزیون ‏تیرباران شدند. در رومانی نیز حکومت پیش از رسیدن لحظه نهایی سقوط، از درون پاشیده بود. در ارزیابی ‏عمومی از ثبات نظامهای سیاسی، یا نگاهها به تصویرواقعی رژیم آنقدر دور اند که از درک درست آن باز میمانند ‏و یا آنقدر نزدیک که تنها بخشی از تصویر را میبینند؛ بخشی که مطلوب طبع آنها است. کارگزاران رژیم از قبیله ‏دوم اند و مردم عادی از گروه اول. ‏

‏ ‏

روال سقوط نظامهای سیاسی اگرچه متفاوت اند، در عین حال و جه مشترک تمامی آنها اجتناب ناپذیر بودن سقوط ‏آنها است. در مورد پلهای ظاهرا استوارکه بر خلاف انتظار عمومی ناگهان فرومیریزند، کارشناسی دقیق، اسیب ‏پذیری و سقوط محتمل آنها را آشکار میسازد اگر فرصت و اجازه بررسی کارشناسی داده شود. در مورد نظامهای ‏سیاسی نیز، علیرغم تظاهر بقدرت رهبران تا لحظه سقوط ( بدلیل ابتلا به عارضه انکار)، و سر درگمی پیروان ‏آنها ( بدلیل کوته بینی و امید کاذب) و مردم عادی و توده های اسیر وسرخورده ( بدلیل پراکندگی ونا امیدی ‏مزمن) اسیب شناسی جامعه و نظام حاکم بر آنها کاملا میسر است، اگرچه پیش بینی لحظه سقوط آنها تا پیش از ‏آغاز شمارش معکوس ممکن نیست. شمارش معکوس در اتحاد شوروی از سال 1985 اغاز شد و پنج سال بطول ‏انجامید. در ایران تنها شش ماه طول کشید. در رومانی شش ساعت. در گرجستان و در جریان گشایش پارلمان ‏شش دقیقه. در مینیاپلیس، پل مینه سوتا ناگهان فروریخت- چه شباهتی! ‏

‏ ‏

سقوط، سرنوشت محتوم نظامهای سیاسی( خودکامه) است. در سایر سیستم های سیاسی، دولتها تغییر میکنند ولی ‏چهار چوبهای اصلی باقی میمانند. رهبران و مدیران جامعه ( با رای مردم) می ایند و میروند ولی ساختار های ‏مردمی میمانند. در رژیم های خودکامه مردم با مشکلات ریز و درشت جامعه اشنا نیستند، مسئولان ممیزی ‏نمیشوند، سیاستها تنها با محارم مطرح میشوند، و خارج از دایره قدرت همه بیگانه اند. در حالی که قدرت در ‏دستهای محدودی تجزیه میشود، شماره نامحرمان، همسو با سرعت گرفتن سقوط نظام، هر روز بیشتر از پیش ‏میشود. ‏

در نظامهای خود کامه تمامی ساختار های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ظاهرا حضور دارند ولی کنترل آنها در ‏دست سرکردگان و عاملان آنها است. قدرت اجرایی را تنها در اختیار مدیران محرم قرار میدهند، قوه مقننه را با ‏عوامل گروهی و محفلی و قومی و حزبی خود پرمیکنند، قوه قضاییه را در اختیار قاضی نمایان نظام میگذارند، ‏روزنامه ها و سایر رسانه ها را تنها مدح نویس و خط دار میخواهند، مسئولان به مردم حساب پس نمی دهند حال ‏آنکه خود را امین و مال نگهدار آنها معرفی میکند. در مقابل مردم نیز به آنها اعتماد نمیکنند چرا که آنها را منتخب ‏خود نمی دانند. در چنین حکومتی، سالار و مردم هریک براه خود میروند. در چنین جامعه ای سالاری به مردم ‏اصل است ونه مردم سالاری. دولت خرجی میدهد و با گدا پروری ظاهرا محترمانه –در شکم یارانه و یا هدفدار ‏کردن کمکهای نقدی و جنسی- مردم را نیازمند، دست بدهان و وابسته نگهمیدارد. فرهنگ سیاسی را به انحطاط ‏میکشد. ‏

در ادامه نظامی از این دست که تنها با تغییر نام نمونه آنها در بسیاری از کشورها قابل تشخیص اند رهبر یا ‏رهبران سیاسی با تکیه بر سیاست انکار و مردم بدلیل انفعال، موازی با هم حرکت میکنند. ادامه این شرایط تا ‏زمانی دوام مییابد که در کیسه برای خوردن چیزی باقی است. در صورت به ته کشیدن شدن کیسه، نظیر انچه که ‏در سرزمین فقیر زیمبابوه این روزها روی میدهد، از هم پاشی جامعه در حدی است که نظام و مردم با هم ‏میمیرند. در روسیه که منابع طبیعی غنی و چشم گیرند، باز سازی پس از فروپاشی نظام سالها طول میکشد. تاوان ‏سنگینتر سقوط نظامهای خودکامه را کسانی میپردازند که در زیر پل قرار گرفته اند. انچه گریز ناپذیر است سقوط ‏پلی است که تا روز پیش مردم بخیال استواری و استحکام از آن میگذشتند.‏