جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان سعودی در یک سال گذشته به رغم آغاز دور تازه ای از ستیز سیاسی و حتی به طور غیرمستقیم نظامی، شاهد روندهایی در سیاست هستند که آنان را بیش از پیش به یکدیگر شبیه می کند. این دو سیستم حکومتی در نتیجه دو روند تقابل و تاثیر پذیری متقابل رفتار خود را تحت تاثیر یکدیگر تغییر داده اند؛ تغییراتی که در کمال تعجب به نزدیک تر شدن شیوه رفتار آنان منجر شده است. شاید این مهم ترین نکته ای باشد که می توان نشانه های آن را در اسناد منتشر شده توسط ویکی لیکس یافت.
سیاست خارجی عربستان سعودی در پی تغییر پادشاه و بر سر کار آمدن ملک سلیمان از محافظه کاری سنتی خود فاصله گرفته است. اسناد ویکی لیکس به خوبی نشان دهنده این تحول است. عربستان سعودی که پیش از این سعی می کرد نقش میانجی را در اختلاف های منطقه ای بازی ومنافع خود را از طریق مذاکره یا تامین کمک های مالی تامین کند، اکنون به سوی دخالت مستقیم سیاسی و نظامی و امنیتی در مسایل منطقه ای مانند یمن، عراق، سوریه و فلسطین حرکت می کند. این تغییری است که مقام های ایرانی از رهبر جمهوری اسلامی گرفته تا اکبر هاشمی رفسنجانی با صراحت، به آن با تعبیر بر سر کار آمدن جوانان ناپخته در سیاست عربستان اشاره کرده اند. اما سیاستمداران جمهوری اسلامی لابد به این نکته هم توجه کرده اند که این تغییر سیاست، نوع حضور منطقه ای عربستان سعودی را بیشتر به جمهوری اسلامی شبیه می کند که بیش از سه دهه است به اشکال مختلف در مناطق مختلف خاورمیانه حضور سیاسی و عملی دارد؛ اگرچه برخی از روش های آن با روش های عربستان متفاوت است.
پیش از این دوران، جناحی از سیاستمداران عربستان که در راس آنان سعودالفیصل قرار داشت به جناحی از حاکمیت ایران که اکبر هاشمی رفسنجانی آن را نمایندگی می کرد بسیار نزدیک بود و این دو جناح از طریق ارتباط با یکدیگر سعی می کردند با وجود تفاوت منافع در برخی موارد، به دلیل برخی اشتراک ها تا حدی تنش میان جمهوری اسلامی و عربستان سعودی را تعدیل کنند. نمونه ای از این نزدیکی را می توان در حمایت دولت عربستان سعودی از برخی از چهره های نزدیک به حاکمیت ایران مانند عطالله مهاجرانی دید که اخیرا در اسناد ویکی لیکس آشکار شده است.
حمایت عربستان سعودی از آقای مهاجرانی ( البته صرف نظر از جزئیات و جنبه های شخصی که آقای مهاجرانی تاکنون در باره آن سکوت کرده است) نه به عنوان یک چهره اپوزیسیون دولت ایران بلکه به عنوان حفظ روابط نزدیک با بخشی از حاکمیت ایران و به احتمال زیاد به دلیل نزدیکی او به آقای هاشمی رفسنجانی صورت گرفته است. این ارزیابی به معنای نادیده گرفتن موقعیت فرهنگی و حرفه ای آقای مهاجرانی به عنوان یک چهره فرهنگی نیست. حمایت فرهنگی از چهره هایی که می توانند به نزدیکی روابط دو دولت کمک کنند امری رایج در دیپلماسی فرهنگی بین المللی است. به ویژه در باره چهره ای که در درون حاکمیت ایران توانایی بیشتری از خود در درک نزدیکی منافع فرهنگی دولت ایران و جامعه فرهنگی عرب، پس از انقلاب نشان داده است.
اسناد ویکی لیکس که آقای مهاجرانی با واگذار کردن اظهار نظر به آن به زمانی دیگر تلویحا اعتبار آن را تایید کرده نشان می دهد که حمایت مالی از آقای مهاجرانی در دوره ای صورت گرفته است که کادر پیشین بر سیاست عربستان سعودی حاکم بود و به نزدیکی روابط با بخشی از حاکمیت ایران برای اثر نهادن بر سیاست ایران امیدوار بود. اما به نظر می رسد با وجود برکنار شدن کادر هوادار نزدیکی به جمهوری اسلامی نزدیکی سیاست های دو دولت همچنان ادامه دارد.
نزدیکی سیاست های عربستان سعودی و جمهوری اسلامی فقط از نظر شیوه تامین منافع در سیاست خارجی نیست. در سطح داخلی، این جمهوری اسلامی است که به عربستان سعودی نزدیک شده است. به رغم تفاوت مذهب رسمی دو دولت و جمهوری اسلامی از نظر سیاست های فرهنگی اجتماعی مانند افزایش سانسور ( به ویژه در زمینه مذهبی) و محدودتر دامنه حضور اجتماعی زنان و اعمال محدودیت ها بیشتر بر گروه های موسیقی، به عربستان سعودی نزدیک شده است. روند افزایش کنترل مذهبی در کنار کم اهمیت تر شدن نهاد ریاست جمهوری ( در نتیجه غلبه تدریجی تندرو هایی که به جای جمهوری بیشتر به نوعی خلافت اسلامی معتقد هستند) ساختار نظام جمهوری اسلامی را هرچه بیشتر به ساختار حکومت عربستان سعودی نزدیک می کند. اگر چه هنوز تفاوت زیادی میان جامعه ایران و عربستان به دلیل داشتن پیشینه تاریخی و فرهنگی و اجتماعی وجود دارد، سیاست های فرهنگی و اجتماعی دولت ایران به سوی نوعی عربستانی کردن جامعه ایران پیش می رود.
اصرار بر جدا کردن زنان در صحنه های اجتماعی با جلوگیری رسمی از حضور زنان در ورزشگاه ها به مرحله تازه ای رسیده است. اگر این سیاست پیشتر به عنوان سیاست تندرو ها محسوب می شد با جلوگیری رسمی اخیر در دولت حسن روحانی روشن می شود که این محدودیت به رغم خواست رییس جمهوری ایران، سیاست رسمی حاکمیت در همه بخش های آن است. همزمانی این محدودیت با بخشنامه صدا و سیما برای جداسازی جنسیتی در صدا و سیما که مبیّن ادامه سیاست جداسازی جنسیتی در محیط کار است نشان دهنده وسعت سیاست حصر هرچه بیشتر زنان ایران است.
نزدیکی رفتار دو نظام نقش تقابلی این دو رژیم را به عنوان دو سیستم استبدادی اولیگارشیک و دارای کنترل مذهبی و ضد زن، به شکل گیری شرایط تازه ای در خاورمیانه منجر خواهد شد؛ شرایطی که برای روشن شدن جزئیات آن باید در انتظار انتشار اسناد ایرانی عربی بیشتری از ویکی لیکس باشیم.