به یاد دارم چندی پیش بود در نامه ای به یکی از نهادهای مدافع حقوق بشر در کمال نا امیدی نوشتم: تمدن بشریت زمانی رو به انحطاط میرود که انسانها همدیگر را فراموش کنند. فراموشی از یاد بردن یک شیء نیست. بلکه نابود کردن یک زندگی است. شک ندارم شماها میدانید که هیچ کس و هیچ انسانی حق فراموش کردن دیگری را ندارد، زیرا این سرآغاز نابودی ارزش های بزرگ ما انسانهاست، جملات بالا تنها یک یاد آوری نیست، که بنیاد همزیستی و تمدن امروزیست.
در پی اهدای جایزه مطبوعات آزاد به عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار، امروز دیگر با امید به آینده ی شایسته و با باور به پایداری انسانهای آزاده و با شرافت چون روزنامه نگاران ایتالیا و سروهای بلند قامتی چون همکار ندیده ام احمد رافت می گویم: می توان گفت هنوز در تمدن انسانی ما، انسانهای خسته از جنگ و گرسنگی آواره گی، تبعیدیان قلم و آزادی و دمکراسی، هستند چراغ های کوچکی اما پر فروغ، در این تمدن مدرن هنوز هستند نظامهای خودکامه ای که وجب به وجب زندگی را با معیارهای قدرت و مصلحت به مسلخ آزادی و عدالت تبدیل نموده است.میتوانند آفریننده ارزش ها و الگوهایی باشند که جای بالیدن و سرفرازی ایند.
ارزش های پایداری و دفاع از آزادی و حقوق بشر تنها به خاطر خود آزادی و حقوق بشر، الگوهای عصیان علیه مرگ، تسلیم نشدن به شیپور جنگ، نه گفتند به دیکتاتوری و خودکامه گی. در این جهان پر آشوب و غوغا، جهانی که نگاه ما انسان ها بر وقوع فاجعه می لغزد و وجدان اجتماعی ما در توافقی نهانی با این فاجعه در سکوتی مرگبار تماشاگر بی کنش و واکنش است.
فاجعه ای که به قول فرهنگ سازان روشنگری جذابیت خود را بر ما تحمیل نموده است. جذابیت ایستادند و نگاه کردن، نظاره گر بودن به دار کشیدن انسان و زندگی در میدانها و کوی برزن شهر سکوت و مرگ.
در کشور بلا زده ی ما این جذابیت به حدی رسیده است که وجدان اجتماعی یک ملت را دچار بحران و افسرده گی و بیزاری از زیستن نموده است. بحرانی که تنها و تنها در عذاب تماشاگر بودن بی کنش تبلور میابد و بس.
اهدای جایزه آزادی مطبوعات به همکاران در بندم از طرف روزنامه نگاران ایتالیا بار دیگر نشان داد که در ساحت هایی از زندگی بشر عقل دادن و گرفتن، عقل مبادله ای در پیوند پویای انسان ها جای ندارد.
اکنون ان لحظه بار ور شدن تاریخ است که میزبانان راستین آن دیگر بار ماندن خود را جاودانه ساختند. پروانه رنگین آزادی را بر اوج بلندای کاخ ستم به پرواز در آوردند. سبک، کوچک و رنگین اما پر از نشات و زیستن. پروانه ای که در اوج بر دهشت مرگ میخندد و میخنداند. گفتند ما نسل پروانه ایم زبان آهن و آتش را نمیدانیم، ما به میعاد گاه عشق نه به خیال بوئیدن آمده ایم، به گاه عشق سوختن را آزموده ایم.
کار دلیرانه و انسان ستای شما و پزواک فریادتان علیه سرکوب، دیکتا توری و به زنجیر کشیدن اندیشئه های مستقل و آزاد، پشتوانه ی قابل اتکا و ابدی خواهد بود برای کلیه انسانها و ملت های دموکراسی طلب و فرهنگ مدار که در این میدان پیکار فرهنکی و مبارزه بی وقفه تا دست یابی به حقوق خود
از پای ننشینند و در این عرصه ی پراز رنج و دردو هزینه خود را تنها ندانند و نه بینند.
تاریخی است فریاد حق خواهی و مظلومیت ما در حصار های بلند قدرت و مصلحت اسیر مانده است، اتهامهای ناروا و بهتانهای خود ساخته زمامداران خود کامه زندگی و ساحتهای فعالیت اجتماعی ما را چنان تنگ و غیر قابل تحمل نمود است که تنها پرومته های ایرانی و کرد می توانند طاقت بدوش کشیدن انرا داشته باشند.
اعدام، تبعید، شکنجه و زندان جواب خواستها دردها محرومیتها ی اجتماعی زندگی ما بوده اند. تبعیض و آپارتاید فرهنگی و اقتصادی و سیاسی، نابود کردن فرهنگ مللی و به تاراج بردن تمدن و تاریخ ما کردهای ایرانی دیر زمانی است در جریان است.
متاسفانه ما و دیگر ایرانیان در روندی قرار گرفته ایم که مضاعف رنج می کشیم و بهره کشی بودن مانم را می فرساید. عمری است ما مجبوریم بدن عریان و شلاق خورده خودرا به جهانیان نشان دهیم و ماندن را دریوزه کنیم. دریغا رنج سکوت و درد فراموشی ازطرف بعضی از هم میهنان خوره ا ی است که روحمان را می کاود و التیام ان اسان نیست.
بی تفاوتی نسبت به هم دیگرو روگردانی از رنجهای هم وجدان اجتماعی ما ایرانیان را بیمار کرده است، شاید همت رافت ها و انسان گرایی خبرنگاران ایتالیایی نهیبی از درون باشد و مارا به خود اورد.
دوستان شعرمان را بو می کشند، احساسما ن را زندانی، برای ما ازادی عدالت و جستجو و کشف حقیقت سخن گفتن از غم ها و ارزوهای خودمان و عریان کردن چهره پست گرسنگی و فقر جرم است. به قول شاعر فرزانه احمد شاملو جرم این است.
دراین روزگار پسا مدرن ما در چنگال رژیمی گیرکرده ایم که بیان ساده ترین احساس و اندیشه زیر لبه تیغ سانسور است.
نسل کشی سفید در شهرهای کردستان امان ساکنین را بریده، شهر کرمانشاهان با جمعیتی 1500000 نفری یکجا مورد تهاجم قرار می گیرد، از کمترین حقوق انسانی و فرهنگی محروم میگردد. تحقیر توهین و هتک فرهنگی مردمان این دیار کار هر روزه رسانه های گروهی رژیم و زمامداران اسلامی ایران است.
مردمان نجیب و اصیل یارستان که بی شک بخشی بزرگ از فرهنگ و تمدن و دریک کلام هویت دیرنه ای ایران و کردستان هستند، در تمام ابعاد زندگی با ژینو ساید و اپارتاید فرهنگی روبه رواند.
این، سنت، ارزشها و الگوهای زندگی اجتماعی و دینی انان، موجودیت انسانی این مردمان سختکوش یکجا مورد تهاجم و نابودی قرار گرفته است.
اقتدارگرایان ایران در مدت حیات زمام داری خود مجوز شرعی قتل دگراندیشان و مخالفان قانونی خود را صادر نموده اند. خشونت و شکنجه و اعمال غیر انسانی را در بد ترین شکل آن نهادینه و قانونی نموده اند. قتل های زنجیره ای، کشتنهای بدون دادگاه و قاضی وتکرار هر روزه این گونه اعمال خبر از تئوریزه شدن این رفتارها می دهد.
دوستان کار بزرگ شما نه گفتن به همه این اعمال است و پاسداشت حریم حرمت قلم و آزادی های فردی است در سرزمینی که به قبرستان آزادی دموکراسی و حقوق شهروندی و انسانی ساکنانش تبدیل گشته است. انتخاب عدنان و هیوا به حق انتخابی شایسته و به جا بود از طرف شما، سرودن زندگی است در دهان اژدهای مرگ وظیفه خود میدانم به عنوان سردبیر هفته نامه توقیف شده آسو و روزنامه نگاری پایبند به اصول حرفه ای این کار از طرف کلیه همکاران در بند، تبعیدی و آواره ی خود در ایران و کردستان به شما دست مریزاد بگویم. باشد که کار زیبا و پر ارج شما دیوار های بلند سکوت را فرو ریزد و حکم رانان تنگ نظر و خود کامه را هشداری باشد که جهانیان بیدارند و بینا.
اکنون که دژهای خفقان و خود کامه گی ترک بر داشته اند شایسته است چشمها را شسته و قلبها را به همدیگر بسپاریم تا آزادی و دموکراسی و عدالت یار و هم راه و غم خوار هم باشیم.
سردبیر هفته نامه آسو