این آخرین روزهاست که مصطفی کواکبیان بر صندلی سبز می نشیند. بهارکه بیاید، تنها عنوانی که داشته را از دست خواهد داد.“نماینده مجلس شورای اسلامی”.
دیگر دل و دماغی نیست تا صدایش را بلندتر از بلندگویِ خاموش مجلس کند و به این آیین نامه و آن نماینده اعتراض. مثلِ بازنده ای که منتظرسوت پایان بازی است، فرو می رود در فکرهای پریشان وغافل که لنز دوربینی غم جدایی اش از قدرت را قاب می بندد.
کوکب بختش درمجلس هشتم بر آمده بود، حذف همه اصلاح طلبان که به شهرت و سابقه از کواکبیان به سال نوری پیش بودند، آنقدر اصلاحات را تُنک کرد که این دبیرکلِ حزب چند نفره مردم سالاری با پشتوانه ی روزنامه کم خوانِ حزب، در قامتِ تنها اصلاح طلب به رسمیت شناخته شده از سوی حاکمیت در مجلس می نشست و برمی خاست.
انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نزدیک بود که کار دست کواکبیان دهد، یک اظهار نظر نابجا می توانست از نمایندگی که هیچ از زندگی آزاد هم بیندازدش، اما او می دانست که اگر آن حرفهای مگوی را نزند حتی اجازه فریاد هم خواهد داشت.
فریاد زدن را از نوجوانی به عنوان راهی برای بقا آموخته بود. در شهر نه چندان سیاسی سمنان و سال پنجاه و شش، چند باری امتحان کرد و بازداشت شد و با آن سن و سال به دادگاه اطفال، فرستاده بودنش.
برنده انقلاب ایران آنگونه که مهندس مهدی بازرگان می گفت، نوجوانان بودند و کواکبیان آن روزها 16 سال بیش نداشت که گروه سیاسی کودکانه ای تشکیل داد و نامش را الخمینیون گذارد.
حزب جمهوری اسلامی که پا گرفت، کواکبیان به صفِ پیاده نظام حزب پیوست و با جُثه بزرگتر از سن و صدای پر توانش در میتینگِ هواداران بنی صدر که در ورزشگاه تختی سمنان بر پا بود، عکس سید محمد بهشتیبزرگترین مخالف بنی صدر را بالا برد و شعار داد که “خمینی بت شکن، بت جدیدُ بشکن”.
اگر چه برادر بزرگتر کواکبیان قربانی جنگ شد، اما سالهای دهه شصت برای نوجوان سمنانی که حالا از جوانی گذر می کرد، سالهای سیر و سیاحت بود، هرچند سری به جبهه هم زد اما خیلی زود به ستادهای تبلیغی پیوست و آن صدا و تمرین سخنرانی، مصطفی کواکبیان را به سفرهای دور و دراز فرستاد.
از سوریه و لیبی تا ایتالیا، هنوز به دهه هفتاد نرسیده، سه بار به حج رفته بود و در واقعه راهپیمایی برائت از مشرکین حجاج ایرانی به سال 66، شُرطه های سعودی، مجروحش کردند.
کواکبیان راه امنِ رفتن به اندرونی جمهوری اسلامی را شناخته بود، دانشگاه امام صادق و تلمذ در حوزه- دانشگاهی که مهدوی کنی، روحانی مُتنفذ بر ریاستش بود. نوشتن پایان نامه و تحقیق و مقاله درباره آیت الله خمینی و شرح بیانات بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز مشق سیاست بود.
اما با این همه تلاش، کواکبیان تا مجلس هشتم نتوانست هیچ سمت و مسوولیتِ درست و درمانی در اطراف و اکنافِ جمهوری اسلامی پیدا کند و نمایندگی مجلس هشتم، اولین عنوانش بود.
مجلس هشتم این مزیت راداشت که هم می توانست با فریاد و اعتراض خودی نشان دهد و هم می توانست با مواضع سیالی که میانِ اصولگرایان و اصلاح طلبانِ حذف شده در نوسان بود، هویتی متمایز دست و پا کند. اعتراض میر حسین موسوی و کروبی و راهپیمایی های گسترده مردم در سال 88، بازتابی در سخنرانی های کواکبیانِ اصلاح طلب نداشت و از قضا دوربین های صدا و سیما سراغ این نماینده شهرستان سمنان زیاد می آمد و هر چه اعتراضات بیشتر می شد و حبس و حصرهای بیرون مجلس بالا می گرفت، رسانه های رسمی نام کواکبیان را به عنوان نماینده اصلاح طلب نامبردار می کردند.
کواکبیان نه معتقد بود که تقلبی شده و نه احمدی نژاد را آنچنان که مهدی کروبی می گفت غیر قانونی می دانست. چیزی نگذشت که میر حسین موسوی و کروبی را اصلاح طلب ندانست و چند روزی به انتخابات مجلس نهم مانده، موسوی و کروبی را به دلیلِ مقابله با ولایت فقیه، شایسته حصر دانست.
وقتی که برای انتخابات ثبت نام می کرد به خبرنگاران گفت که شورای نگهبان صلاحیتش را تایید می کند و پیش بینی کرد، مشارکت مردم بیش از 60 درصد باشد. اما پیش بینی سعدی شیرازی گویا معتبرتر بود که می گفت هر چه زود آید دیر نپاید.
کواکبیان درسمنان شکست خورد و شش هزار رای از رقیبش عقب افتاد و در آخرین روزهای مجلس پشت تریبون رفت و برای اولین بار از تقلب و دخالت سپاه و روحانیان گفت، البته در سمنان.
گفت که او را ضد ولایت فقیه معرفی کرده اند و خدا را شکر کرد که رای نیاورده است، طرفدارانش تقصیر این ناکامی رابه گردن اصلاح طلبان انداختند که معلوم نکرده اند انتخابات را تحریم می کنند یا نه و عاقبت معلوم نشد کواکبیان به شبهه ضد ولایت فقیه بودن رای نیاورده یا تحریم انتخابات از سوی اصلاح طلبان. هرچه بود، چهره درهم کواکبیان نشان می داد آنقدرها از خدا شاکر نیست.