امروز خبر رسید که ماری کالوین، گزارشگر اخبار جنگ، در شهر حمص سوریه کشته شده است. او در سخنرانی خود در نوامبر ۲۰۱۰ به اهمیت گزارش دهی اخبار جنگ تأکید کرده بود. متن سخنرانی او را می خوانید.
عالی جناب، خانم ها و آقایان، امشب مفتخرم از اینکه در برابر شما سخن می گویم تا یادآوری کنم که روزنامه نگاران و دیگر کارمندان پشتیبان آنها در قرن بیست و یکم در مناطق جنگی زندگی خود را بر سر گزارش دهی از جنگ فدا می کنند. من اکثر زندگی حرفه ای ام به گزارش دهی اخبار جنگ گذشته است. و این همواره یک شغل سخت بوده. گزارشگری بیطرف به عنوان یک نیاز در جبهه هیچ گاه تا این حد لازم و ضروری نبوده است.
پوشش خبری یک جنگ بدین معنی است که باید به مکان هایی برویم که هرج و مرج، نابودی و مرگ در آن بیداد می کند و تلاش کنیم آن را به اطلاع همگان برسانیم. این بدین معنی است که باید در میان یک طوفان شن تبلیغاتی، زمانی که ارتش ها، قبایل یا تروریست ها به جان هم افتاده اند، به دنبال حقیقت بگردیم. بله، این یعنی خطر کردن، نه تنها برای خودتان، بلکه برای مردمی که نزدیک شما کار می کنند.
علی رغم تمامی تصاویری که ازسوی وزارت دفاع یا پنتاگون می بینید و شیوه بیان هرس شده ای که برای توصیف بمب های هوشمند و حملات دقیق می شنوید، صدها سال است که صحنه به شکلی قابل توجه به یک چیز اشاره می کند. حفره ای که با پرتاب موشکی ایجاد شده. خانه های سوخته. بدن های معیوب شده. زنانی که برای شوهران و بچه هایشان گریه می کنند. و برعکس مردان برای زنان، مادران و بچه هایشان.
وظیفه ما گزارش بدون پیش داوری و دقیق اینگونه اخبار وحشتناک از جنگ است. همیشه از خودمان می پرسیم آیا این میزان خطر کردن ارزش این گزارش دهی را دارد. شجاعت و تظاهر به شجاعت چیست؟
روزنامه نگارانی که درگیری ها را گزارش می دهند، مسؤولیت بزرگی بر شانه های خود دارند و با گزینه های مشکلی روبرو هستند. گاهی آخرین بها را می پردازند. امشب یاد ۴۹ روزنامه نگار و همکاران پشتیبان شان را که همگی برای رساندن اخبار به گوش ما کشته شدند گرامی می داریم. همچنین یاد روزنامه نگارانی که در سراسر جهان زخمی شده اند، نقص عضو پیدا کرده اند یا ربوده شده اند و ماه ها در اسارت بسر برده اند را گرامی می داریم. گزارشگر جنگ بودن هیچ گاه تا این حد خطرناک نبوده، زیرا روزنامه نگاری که درمنطقه درگیری حضور دارد، خود به عنوان اولین هدف بشمار می رود.
من چشم ام را در یک پاتک در جنگ داخلی سری لانکا ازدست دادم. من به شمال منطقه تامیل رفتم، جایی که روزنامه نگاران از حضور در آن منع شده بودند و در آنجا به یک فاجعه بشری گزارش نشده پی بردم. زمانی که به صورت قاچاقی درحال بازگشت از مرز داخلی بودم، یک سرباز نارجکی را به سویم پرتاب کرد و ترکش آن به صورت و سینه من اصابت کرد. او به خوبی می دانست چه می کند.
همین هفته پیش داشتم به همراه جوا سیلوا، یکی از همکاران عکاس ام، در افغانستان قهوه می نوشیدم. در مورد وحشت اینکه وقتی در مناطق خطرناک راه می رویم، هر لحظه ممکن است پا به روی یک مین بگذاریم. و همین احساس ترس از انفجار مایه کابوسی می شود که هر شب به سراغ ات می آید. دو روز پس از آن، جوا پا روی یک مین گذاشت و هر دو پای خود را از زانو ازدست داد.
خیلی از شماها ممکن است از خود پرسیده باشید، یا اکنون از خود بپرسید، آیا ارزش دارد جان خود را بگذاریم، شاهد ازدست رفتن کسی باشیم و دل خود را به درد آوریم؟ آیا می توان تفاوتی قائل شد؟
من زمانی که مجروح شدم، همین سؤال را از خود کردم. درحقیقت در روزنامه ای تیتر اول این مضمون بود: “آیا ماری کالوین زیاده روی کرده است؟” جواب من در آن زمان این بود و اکنون نیز این است که بله ارزش اش را دارد.
امروز دوستان، همکاران و خانواده هایی که در این کلیسا جمع شده اند به خوبی می دانند من در مورد چه صحبت می کنم و هزینه های چنین تجربیاتی را تحمل کرده اند، همان طور که خانواده ها و عزیزان شان تحمل کردند.
امروز همچنین باید بخاطر داشته باشیم که تا چه حد مهم است سازمان های خبری به سرمایه گذاری در این زمینه ادامه دهند و ما را با تحمل هزینه های فراوان، چه مادی و چه احساسی، اعزام کنند تا این اخبار را پوشش دهیم.
ما به مناطق جنگی دوردست می رویم تا آنچه را که اتفاق می افتد گزارش دهیم. مردم حق دارند بدانند دولت ما و نیروهای مسلح ما، به اسم ما چه می کنند. وظیفه ما این است که حقیقت را به گوش سران قدرت برسانیم. ما اولین چرک نویس تاریخ نگاری را تهیه می کنیم. ما با نشان دادن اخبار وحشتناک جنگ و به ویژه سبعیت و قساوتی که شهروندان متحمل می شوند، ایجاد تفاوت می کنیم.
تاریخ حرفه ما باید به صورتی باشد که بتوان به آن افتخار کرد. اولین گزارشگر جنگ در دوران مدرن ویلیام هوارد راسل از روزنامه تایمز بود که برای پوشش خبری نبرد کریمه، زمانی که یک ائتلاف مورد حمایت بریتانیا با ارتش روسیه می جنگید، فعالیت می کرد.
بیلی راسل، آن طور که نیروها او را می نامیدند، در کشور خود خشم مردم را با افشای استفاده از تجهیزات غیرکارآمد، رفتار فاجعه بار نسبت به زخمی ها، به ویژه زمانی که به کشور خود بازمی گشتند، برانگیخت. این یک پیشرفت غیرمنتظره در گزارشگری جنگ بود. تا آن زمان جنگ ها بوسیله افسران رده پایین گزارش می شدند که اخبار را به روزنامه ها مخابره می کردند. بیلی راسل با یک دید باز به جنگ رفت: او یک دوربین چشمی، یک دفترچه و یک بطری برندی دراختیار داشت. من ابتدا با یک ماشین تحریر به جنگ رفتم و یاد گرفتم که چگونه تلکس بزنم. گاهی روزها طول می کشید تا بتوانم از جبهه به محلی که تلفن و تلکس داشت برسم.
گزارشگری جنگ طی همین چند سال اخیر بسیار تغییر کرده. اکنون با یک تلفن ماهواره ای، یک لپ تاپ، یک دوربین ویدئویی و یک جلیقه ضدگلوله به جنگ می رویم. من تلفن ماهواره ای ام را به سوی جنوب و جنوب غربی افغانستان می گرفتم، یک دکمه رافشار می دادم و “پرواز می کردم”.
ولی گزارشگری جنگ همچنان به همان شکل است و باید به آنجا بروید و از نزدیک ببینید چه اتفاقی می افتد. این اطلاعات را نمی توانید بدون رفتن به جاهایی که مردم دارند تیر می خورند، یا به سوی شما تیر می زنند، به دست آورید. مشکل اصلی این است که باید به بشریت اعتقاد داشته باشید. ما آن اعتقاد را داریم، زیرا باور داریم که می توانیم تفاوت داشته باشیم.
و ما می توانیم آن تفاوت را ایجاد کنیم. امروز یاد رابط ها، راننده ها و مترجمان که در راه به دست آوردن حقیقت کشته می شوند را گرامی می داریم. آنها نیز اعتقادات خود را مانند ما حفظ کرده اند و این باید ادامه دار باشد.
منبع: گاردین، ۲۲ فوریه