رحیم پور ازغدی تئوریسین ناکام

محمد رهبر
محمد رهبر

در میان خبر 77 ساله شدن “مصباح یزدی” در یازدهمین روز بهمن که سایت تابناک به استقبال آن رفت و داور شدن “حسن عباسی” در جشنواره سینمایی فجر، آن هم  بی هیچ پیشینه ای در سینما که جار و جنجالی میان اهالی هنر هفتم به پاکرد، استعفای “حسن رحیم پور ازغدی” از شورای عالی انقلاب فرهنگی، خبری جا مانده شد. گو اینکه خبرگزاری های حامی “رحیم پور ازغدی” آنچنان گرم خبر دادن درباره مصر و اثبات اسلامی بودن شورش بودند که فرصت به دلجویی و مصاحبه با “رحیم پور ازغدی” نرسید.

رحیم پور ازغدی در حالی از عضویت شورای انقلاب فرهنگی استعفا داد که از سال 81، از اعضای حقیقی و ثابت این شورا به شمار می رفت واز جوانترین انتصابات رهبری.

رحیم پور ازغدی در شورا کنار 21 عضو حقیقی دیگر می نشست که  برخی سالها از او بزرگتر بودند و نام آشنای اهل سیاست و بعضی اساتید بنام دانشگاه. چهره هایی مانند میرحسین موسوی، حسن حبیبی و رضا داوری.

 شورای انقلاب فرهنگی که پس از بستن و بازگشایی دانشگاهها از آذر ماه سال 63 شکل گرفت، وظیفه اش نظارت بر دانشگاهها و اساتید و نگاهبانی  دانشگاه بود تا آنگونه که آیت الله خمینی در  در دو سال ابتدایی انقلاب گفته بود دانشگاه به ستاد جنگ تبدیل نشود و نیازی به بستن دوباره نباشد.

 شورای انقلاب فرهنگی با رشد نهادها و موسسات فرهنگی وارشادی و تبلیغی جمهوری اسلامی از سازمان تبلیغات اسلامی گرفته تا وزارت ارشاد و سازمان تقریب مذاهب و دانشگاه آزاد اسلامی،  وظیفه سیاستگذاری فرهنگی و امر و نهی نهادهای فرهنگ پوش نظام را نیز عهده دار شد.

 22 عضو حقیقی شورای انقلاب فرهنگی را رهبر تعیین می کرد و اعضای حقوقی، وزرا و روسای سازمانهای مرتبط بودند که یا قرار بود بازوی مصوبات شورا باشند و یا مورد نظارت این شورای عالی انقلابی قرار گیرند.

 هر چه هست رحیم پور ازغدی از این شورای عریض و طویل استعفا داده است و آنچنان که” دزفولی “ دبیر شورا دلایل استعفا را بیان کرده، مشغله های کاری فراوان، رحیم پور ازغدی او را از این ادای تکلیف بازداشته است. اما همان روز استعفا، خبرگزاری فارس بنابر شنیده های خود عنوان کرد که این مشغله ها بهانه بوده  ورحیم پور ازغدی گفته که با این وضع شورا و اعضایش نمی تواند پاسخگوی مقام معظم رهبری و مردم  در این دنیا باشد چه رسد به پا سخگویی به خداوند در آن دنیا.

 

داماد خاندان حکیمی ها

حسن رحیم پور ازغدی روحانی زاده و مشهدی است، اما پدرش آنچنان شهرتی در میان روحانیان نداشت. ازدواج رحیم پور ازغدی با دختر محمد حکیمی، برادر محمد رضا حکیمی از فضلای خراسان و نظریه پرداز “مکتب تفکیک”، ازغدی را به جمع مشاهیر مشهد برد.

 ازقضا محمد حکیمی خود داماد آیت الله شیرازی، امام جمعه اول مشهد بود و روحیه انقلابی و چپ روانه آیت الله شیرازی بی تاثیر در خلقیات رحیم پور ازغدی نبود و بعد ها او  به قم و تهران آمد و در روزنامه کیهان که هم سن و سال او، مهدی نصیری اداره اش می کرد، قلم زد.

اینکه ازغدی در محضر کدام یک از روحانیان مشهور درس  خوانده، چندان معلوم نیست اما مشخصا نام ازغدی از میانه دهه هفتاد و همراه  دشمنی و ستیزش با دکتر عبدالکریم سروش بر زبانها افتاد. گرچه خاندان حکیمی و به طور خاص محمد رضا حکیمی به زهد و گوشه گیری معروف بودند و حتی نمی توان چند عکس از محمد رضا حکیمی جست اما داماد خاندان راهی دیگر می رفت و بر طبل شهرت و سخنرانی و جنجال می کوبید.

 

ستیز با سروش

سالهای میانی دهه هفتاد، به همت یک تنه دکتر عبد الکریم سروش روزگار کلام جدید و انتشار قبض و بسط معرفت بود. کیهان فرهنگی که مقالات قبض و بسط سروش در آن چاپ شد با حکمرانی مهدی نصیری بر موسسه کیهان به  تبعید رفت و ماهنامه کیان بدون های و هوی کیهان شکل گرفت.

 این ابتدای ستیز رحیم پور ازغدی  با سروش بود. بعدها ازغدی بر مسند انتصابی شورای انقلاب فرهنگی و بر جای سروش نشست، اما باز هم با تمام پشتیبانی رسانه ای از سخنرانی هایش جایگاه سروش را اصلا نیافت.

کلام جدید شنوندگانی در قم و حوزه علیمه داشت. “موسسه امام رضا ” که از سوی چند تن از علمای مشهدی در قم تاسیس شده بود از دکتر سروش برای درس گفتن کلام جدید دعوت کرد.

رحیم پور ازغدی از حاضران این جلسه بود که گفته های سروش را آنگونه در کیهان بازتاب می داد که آتش خشم علمای سنتی را می افروخت. همین شد که به خواست دکتر سروش، رحیم پور ازغدی را دیگر به جلسات راه ندادند. اما این آخر ماجرانبود. مصباح یزدی و” موسسه در راه حق” از همین جا به شکوه وشکایت از جلسات سروش پرداختند و قرار بر این گرفت تا سروش و مصباح با هم مناظره ای کنند. مناظره در موسسه راه حق  برگزار شد اما نوار مباحثات به جایی درز نکرد و موسسه مصباح یزدی از انتشارش خود داری کرد.

 چندی بعد پای سروش از قم بریده شد. دشمنی مشترک رحیم پور ازغدی و مصباح با سروش، دوستی و پیوند محکمی را میان این دو حاصل کرد و با تاسیس موسسه امام خمینی، رحیم پور ازغدی به کسوت فضلا و سخنوران و اساتید موسسه مصباح یزدی در آمد.

 

شیخ بی عبا

حسن رحیم پور ازغدی  یک روحانی است اما لباس روحانیت بر تن نمی کند و سعی می کند همانند دوست قدیمی اش مهدی نصیری بی عبا و ردا در محافل و مجالس شرکت کند.

 اگر در نظر بگیریم که به در کردن لباس روحانیت از سوی ازغدی نمی تواند مانند خرقه بیرون کردن محمد شبستری باشد که اعتراضی بود به لوث شدن جامه روحانیت از سوی حاکمان روحانی، می توان احتمال داد که رحیم پور ازغدی به دلیل حضورش در دانشگاهها و سخنرانی های بی وقفه اش در دانشگاه  دوستر می دارد تا یک چهره دانشگاهی به نظر آید و نه یک معمم روحانی. رحیم پور ازغدی  بیش از آنکه به درس و بحث های حوزوی مشغول باشد، یکه تاز سمینارها و همایش های دولتی است که در دانشگاهها برگزار می شود و در دفاع از ایدئولوژی حکومت اسلامی.

با ریاست جمهوری احمدی نژاد و حمایت بی حد و مرز ازغدی  از دولت، یکباره حجم سخنرانی های ازغدی افزایش یافت و سیمای جمهوری اسلامی نیز با ضبط  این سخنرانی های طولانی و پخش درساعات پر بیننده، رحیم پور ازغدی را روانه آنتن کرد.

با رسانه ای شدن ازغدی البته نوع سخنرانی ها نیز عوض شد، به یکباره ازغدی به بیان فلسفه سیاسی پرداخت که بیشتر مصادیق اتهامات سیاسی را می شمرد و  با روخوانی وصیت نامه آیت الله خمینی و صحیفه نور- مجمو عه گفتارهای بنیانگذار جمهوری اسلامی - سعی می کرد تا خود رابه عنوان تئوریسین نظام با ابزار رسانه مطرح کند.

 ازغدی در این سخنرانی های بی پرسش و پاسخ، بارها بازرگان را متهم به آمریکایی بودن کرد، کارگزاران و هاشمی رفسنجانی  را منحرف کنندگان انقلاب و اشراف جدید دانست و خاتمی را رخنه ای در جمهوری اسلامی و عامل غرب توصیف کرد.

 ازغدی با لهجه مشهدی و با تعریف خاطره  و نام بردن از علی شریعتی سعی بسیار دارد تا خود را همانند شریعتی، ایدئولوگ  انقلاب معرفی کند. استفاده ازغدی  از آثار شریعتی البته از یکی دو کتاب “امت و امامت” و نظریه تدوام انقلاب پیش تر نمی رود و او باقی نظریات شریعتی را نمی گوید.

ازغدی بارها اذعان کرده که گفته های امام در کتابخانه ها خاک می خورد و با بیان چند واژه متناقض خواسته است تا “صلح جهانی” را با “جهاد جهانی” آنچنان که به زعم او آیت الله خمینی می گفت، پیوند زند.

 شیخ بی ردا، هویت غرب را کلیتی مشتمل بر سکولار بودن و بی خدایی و اباحه گری در اخلاق وصف  و سعی می کند با بردن نام بیشتر فیلسوفان غرب به مخاطبان اطمینان دهد که با فلسفه غربی آشناست.

 مقاله ای که ازغدی با عنوان “اسلام و مدرنیته” به سمیناری در دانشگاه تورنتو عرضه کرد، آنچنان مملو از نام مکاتب فلسفی و هنری غرب است که جایی برای زبان فارسی ندارد. در آخر این مقاله رحیم پور ازغدی با رد تمامی فلاسفه غربی مدعی شده شناخت تنها از راه وحی امکان پذیر است.

رحیم پور ازغدی در سخنرانی ها سعی می کند تا از تمامی واژگان روشنفکری و نو اندیشی اسلامی استفاده کند. آزادی را می ستاید و آن را در قالب اسلامی و حکومتی  می آورد، از ابراز نظر و آزادی بیان دفاع می کند اما حد شرعی بر آن می زند و عاقبت به زنان که می رسد، به تمامی زنانی که نمی خواهند باردار شوند، توهین می کند. اهانت های رحیم پور ازغدی که گاه با مثال های خارج از عرف سخنرانان و تمثیل های جنسی همراه است، بی کم و کاست از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود.

به نظر می رسدرحیم پور ازغدی سعی دارد بی عبا و ردا نقشی را میانه شریعتی و سروش بازی کند. اما یک جای کار کاملا متفاوت است. شریعتی در حسینیه ارشاد سخنرانی می کرد که هیچ نسبتی با رژیم پهلوی نداشت و دکتر سروش نیز با انتشار مقالات قبض و بسط و نظرات تازه اش در باب دین و دولت، منفور حکومت شد. اما رحیم پور ازغدی در جایی سخن نمی گوید که دوربین های صدا و سیما نباشند و اگرچه بر تمامی فیلسوفان شرق و غرب و حاکمان عربی و غربی ردیه می گوید و خرده می گیرد، اما ذره ای از دولت احمدی نژاد و رهبر جمهوری اسلامی گلایه ندارد. بااین حساب شاید استعفای رحیم پور ازغدی  از شورای انقلاب فرهنگی، نتیجه  ناکامی از عملی شدن آن همه نظریه پردازی است.

البته بنا بر گفته دبیر شورای انقلاب فرهنگی پذیرش استعفای رحیم پور ازغدی، به نظر رهبری است و این آیت الله  خامنه ای است که باید بپذیرد، تئوریسین نظام در شورا بماند یا برود.