نگاه

نویسنده

نگاهی به فیلم یکی می خواد باهات حرف بزنه

پایانی درآغاز!

 

نویسنده وکارگردان: منوچهرهادی، تهیه کننده: فرشته مهدی زاده، مدیرتولید: نادرمهدی پور، دستیار اول وبرنامه ریز: مجید موثق، دستیاران کارگردان: سید شهاب الدین محسن نژاد، امید جداری مهدی پور، منشی صحنه: ژولیت نیکوغاسیان، مدیرفیلمبرداری: مسعود سلامی، طراح صحنه ولباس: ژاله زکی زاده، طراح چهره پردازی: مهرداد میرکیانی، مدیرتدارکات: آرش صالحی، صدابردار: محمود خرسند، عکاس: آرش صادقی، تدوین: سپیده عبدالوهاب، هایده صفی یاری، محصول: موسسه فرهنگی هنری قاب آسمان.

بازیگران: آناهیتا نعمتی، حمید رضا پگاه، یکتا ناصر، هانیه غلامی، مرتضی کوهی، شهین تسلیمی، سارا اسماعیل پورو شهاب حسینی.

چکیده داستان: لیلا که سالها پیش ازهمسرش جدا شده با تنها دخترش درویلایی زندگی می کند. پس ازاتفاقی که برای دخترش رخ می دهد او مجبورمی شود پس ازسالها به سراغ همسرسابقش برود.

بی توجهی به گونه های متفاوت روایت درسینمای ایران وعدم توجه به عنصردرام درفیلمنامه های تولیدی، ازمهمترین معضلاتی ست که سینمای ایران طی دودهه گذشته با آن دست به گریبان بوده است. صرف پرداختن به داستانی تک خطی نمی تواند به تنهایی باعث بوجود آمدن موقعیتی دراماتیک دراثری شود. با نگاهی گذرا به فیلم های تولیدی طی سالهای اخیربه سادگی می توان دریافت که عدم توجه به چنین عنصری درساختارروایت باعث خلق آثاری شده است که به کلیت تولید سینمای ایران ضربات جبران ناپذیری وارد کرده است. عدم توجه به شخصیت پردازی، انتخاب نادرست کشمکش ها درساختار، گفتگو نویسی به جای دیالوگ نویسی، نبود خلاقیت درپرورش سوژه مورد نظر، سانسورشدید حکومت، وجود خط قرمزهای مذهبی - سیاسی و خود سانسوری برخی ازهنرمندان ازمهمترین عواملی هستند که تأثیر ناهنجاری برحوزه فیلمنامه نویسی سینمای ایران بگذارند. “ یکی می خواد باهات حرف بزنه ” دومین ساخته منوچهرهادی درمقام کارگردان است. هادی پیش ازساخت این اثر، تمایل وگرایش خود را به ساخت فیلم هایی با مضمون اجتماعی درتجربه نخستین خود “ قرنطینه ” به همگان نشان داده بود. اوبرای ساخت دومین اثرش باردیگربه سراغ چنین مضمونی رفته است. تم “ طلاق ” یکی ازمهمترین سوژه هایی ست که بارها درسینمای ایران فیلمسازان به سراغ آن رفته اند وهرکدام اززوایای گوناگونی به تأثیرچنین پدیده -ای برفرد وجامعه پرداخته اند. هادی برای طرحریزی ساختمان داستانش به سراغ تبعاتی ازاین پدیده رفته است که سالها پس ازاتفاق افتادن آن، درزندگی فرد واطرافیانش تأثیرگذاراست. لیلا “آناهیتا نعمتی” که سالهاست ازهمسرش مصطفی “شهاب حسینی” جدا شده با دخترش درویلای شمال زندگی می کند. علیرضا “حمید رضا پگاه” که دکتردختراوست درآرزوی ازدواج با اوست اما لیلا به دلیل وجود دخترش با این ازدواج مخالف است، این پافشاری باعث تصادف دخترش ومرگ مغزی اومی شود. موقعیت درساختارفیلمنامه با تصمیم لیلا مبنی برپیدا کردن همسرسابقش برای گرفتن رضایت ازاوبرای پیوند اعضای دخترش آغازمی گردد. نویسنده دربخش آغازین قصه به درستی توانسته انسان های جهان اثرو موقعیت گرفتارآمده درآن را به مخاطب معرفی کند اما کاستی فیلمنامه زمانی قوت می گیرد که مخاطب با موضوع اصلی اثر، شخصیت ها وموقعیت آشنایی پیدا کرده است ودرانتظارنظاره کشمکش میان آنهاست. نویسنده پس ازخلق چنین فضایی، شیوه روایت وشخصیت هایش را رها می کند وبا خلق فضایی یکنواخت وخطی مخاطب را به سمت وسویی هدایت می کند که نتیجه آن ازپیش برای اومشخص است. درواقع هادی درمقام نویسنده با عدم طراحی کشمکش - تعلیق درقصه اش ودراماتیک نبودن موقعیت مجالی برای همراهی وکشف معناهای گوناگون به مخاطبش را نمی دهد. پنهان بودن انگیزه کاراکترمحوری وبرخورد با مانع های گوناگون ازمهمترین عناصری هستند که نویسنده می تواند ازآنها سود جوید تا تعلیق لازم را برای مخاطب اثرش به همراه آورد. هادی درخلق چنین لحظاتی موفق نیست زیرا لیلا که کاراکتراصلی قصه اوست انگیزه پنهانی برای مخاطب ندارد. او تصمیم گرفته است که اعضای دخترش را اهدا کند وتنها برای نهایی شدن این تصمیم نیازبه اجازه پدرقانونی اودارد. هادی کلیت ساختاراثررا برمحورچنین انگیزه -ای بنا نهاده است، اثرهم درست ازهمین زاویه لطمه می بیند. مخاطب زمانی که درمی یابد پلات قصه چیست دیگرتمایلی برای پیگیری روایت ندارد وتنها به حضوربازیگران جدید درفضاهای فرعی داستان رضایت می دهد. اتخاذ چنین رویکردی توسط هادی درحوزه فیلمنامه باعث بوجود آمدن ریتم کند درروایت می شود. دربخش کارگردانی هم هادی نتوانسته با بکارگیری عناصری که دراختیاردارد بر ریتم کسالت بارفیلم فائق آید. قاب بندی اثردرفصل آغازین متناسب با محتوای فیلمنامه طراحی شده است اما درفصل میانی “تصادف دختر” انتخاب صحنه های آهسته “اسلوموشن” ارتباط ارگانیکی با مضمون سکانس مورد نظرندارد. ریتم درون قاب درفصل میانی وپایانی ارتباط معنایی ومنطقی با ریتم بیرون قاب ندارد. نمونه بارزچنین موردی را می توان درسکانس دیدارمصطفی درزندان با لیلا مشاهده کرد. دیداری که پس از۱۵ سال روی می دهد وشخصیت مصطفی به سادگی می پذیرد تا با همسرسابقش ملاقات کند. مخاطب درارتباط با سکانس فوق به مشکل برمی خورد، زیرا درریتم بیرون قاب درزمان گذشته روایت اطلاعاتی که درباره ازدواج مصطفی ولیلا دریافت کرده با سکانسی که درفصل پایانی مشاهده می کند، تناقض نمایان وآشکاری دارد زیرا مخاطب انتظاردارد که شخصیت مصطفی دربرخورد با همسرسابقش مقاومت بیشتری ازخود نشان دهد. طراحی گریم وطراحی نورهم درسکانس های داخلی تناسب درستی با فضای قصه ندارند. استفاده ازسایه روشن ها درفضاهای داخلی که کاملا برای مخاطب مشهود است باعث تضاد با ترکیب بندی طراحی شده درقاب می شود. هادی درانتخاب بازیگران هم چندان موفق عمل    نمی کند. نعمتی درنقش لیلا ساختارمنسجمی ازنقش ارائه نمی دهد. لحن وتنالیته نعمتی بیشترین ضربه را به شکل گیری شخصیت لیلا وارد می کند. ریتم نامتناسب نعمتی درخوانش دیالوگ ها درصحنه های مختلف باعث تصنعی شدن کاراکترلیلا می شود. درسوی دیگرشهاب حسینی ویکتا ناصربازی های کم نقصی ازخود ارائه می دهند ویکی ازدلایلی که مخاطب اثررا تا پایان بندی همراهی می کند حضورموثر دوبازیگرفوق است. “ یکی می خواد باهات حرف بزنه ” تجربه یی متفاوت درکارنامه کاری هادی به حساب می آید. کارگردانی که دغدغه اصلی اش ساخت درام اجتماعی وپرداختن به معضلات جامعه ایران است.