چه کسی فروغ را غسل داد؟

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

درآستانه دو روزی که به نام” امام خمینی” نوشته اند، درگیرنبردی دیگر در آسیاب های بادی فضای مجازی، دن کیشوت وار دنبال کسی می گردیم که فروغ فرخزاد را غسل دادیا نداد. فراموش کرده ایم نظریه پردازآن “انقلاب” نجات بخش که در ۱۵ خرداد پاگرفت، فروغ را “روسپی” خواند وسپس نام و کتابش را ممنوع کرد ؛ وبه روزگار رهبر اول انقلاب که ۱۴ خرداد به “ملکوت اعلی” پیوست، برادر فروغ را به جرم آوازه خوانی خنجر آذین کردند.

روزگاری محسن مخملباف در پاسخ کیهان برادر حسین بازجونوشت: “ریشه را رها کرده اید و به ریش چسبیده اید.” محمد خاتمی که لابد ازتصویر قهرمانی خودبه هراس افتاده بود، سخن برتولدبرشت راتکرار کرد:

 و ما، همچنان ریش را چسبیده ایم. منتظر کمترین مجالیم تا قهرمانی بسازیم یا بساط نخبه کُشی بر پا کنیم.

یک شبه از یک دیپلمات بت می سازیم و روز بعد که درآغوش برادر حسین بازجو بازش می یابیم، خود را می بازیم. روزی فیلمسازی راکه دولت احمدی نژاد در جهانی کردنش دریغ نکرد، به عرش می بریم وروزگاری کارگردان دیگری را برفرش می کشیم؛ودرست در روزهایی که امامان جمعه و فرمانده سپاه “پیام انقلاب اسلامی” را برمنابرفریاد می کنند: مردم را باید به بهشت برد، حتی با شلاق.  سرنوشت انتخابات را باید رقم زد، حتی با کودتا.

درآستانه دو روزخردادی که طغیان “رهبرانقلاب اسلامی” و ارتحال او بعد از “پیروزی شکوهمند” را درتاریخ ایران به خط خون نوشته اند، شادی را دستگیر می کنند و “پیام نظام مقدس” برخاسته از “حماسه خمینی” را دیگربار به گوش جهانیان می رسانند.

مانند اغلب سایت های اصلاح طلب و اعتدال گرا، از کنار تیتری یکسان: یک منافق اعدام شد،  یکسان می گذریم. درست همان کاری که در دهه شصت و تابستان خونین ۶۷ کردیم.

یکی از معروف ترین “رهبران” اصلاح طلب که در کشتار ۶۷ در قدرت بود واین روزها از زندان آزاد می شود، ازما می خواهد “خفه خون” بگیریم. همان جنبش “هیس، هیس” که اکنون به فرمان “خفه شو” تبدیل شده است، چنانکه عیسی سحرخیزشرح می دهد: “روز اول آزادی بهزاد نبوی وقتی با او تلفنی صحبت می کردم اولین توصیه و پیامش این بود که فلانی توجه داشته باشید که بهترین کار برای ما در شرایط کنونی «خفه شدن» است، هشدارش در زمان دیدارهای حضوری و در میان جمع هم همین بود.”

باید منتظر بود همین روزها از ما بخواهند” یواشکی”- وقتی که شب لحاف را بر می کشیم تا درسایه امنیت و رفاه “نظام اسلامی” سر راحت بربستر گذاریم، در باره آزادی و عشق و بگوئیم.

حتما سحرگان که بر خیزیم “برخی بیکار و دچار توهم که مدام غصه دین و آخرت مردم را می خورند و نه دین را می دانند چیست و نه می دانند آخرت چیست”- به گفته حسن روحانی- ما را به بهشت رسانده اند، یا با پای خود یابه زور شلاق بلبلان و نظامیان و امنیتی ها ویاران و پایواران ولی فقیه دوم.

البته کارشان هم دشواراست.  به اعتراف سردار عزت‌الله ضرغامی “حدود ۳۵ تا ۴۰ درصد” مردم ایران مشتری ماهواره هستند، یعنی ۳۰ میلیون نفر که عطای “ صدا و سیمای” بهشت را به لقایش بخشیده اند.

درآستانه دو روزی که رندان “ارت هالیدی” نامش نهاده اند ومیلیونها ایرانی، شهرها را به قصد مراکز تفریحی و یا کشورهای همسایه ترک می کنند تا نفسی بیرون از بهشت جمهوری اسلامی ایران بکشند، یک چک بدهی ۱۸ میلیارد دلاری برای ملت ایران صادر می شود. وزیر صنعت، معدن و تجارت دولت روحانی می‌گوید: “علیرغم اینکه بارها از طریق برخی کانال‌ها، برگزاری دادگاه کرسنت را که به ضرر ایران تمام می شد، عقب انداختم؛ اما بالاخره دادگاه ایران را به پرداخت ۱۸ میلیارد دلار جریمه محکوم کرد. برهمین اساس، نه تنها ایران عایدی از فروش گازش نداشت، بلکه محکوم به پرداخت ۱۸ میلیارد دلار جریمه هم شد”.

 دسته گلی است که محمود احمدی نژاد به آب داده تا دولت روحانی بگیرد. حتما برای خلق همین شاهکار، درست در همین روزاز حضورش در انتخابات ریاست جمهوری بعدی خبر می رسدو صدالبته به اذن “ حضرت آقا” که رهبر مسلمین جهان و از جمله ملت ایران باشند.

دکترعبدالکریم سروش، با ظرافت تمام از طریق “احمد فردید” دست مقام رهبری را دردست هیتلر می گذارد: “فردید، عقیده و ماهیت فاسدی داشت.  مجسمه نفاق و نفاق مجسم بود. قبل از انقلاب لاف بی‌دینی می‌زد و پی از انقلاب ناگهان شد جزو مریدان امام دوازدهم. خشونت‌گرا بودن و پس از انقلاب با خلخالی نشستن او بسیار دریغ‌آفرین است. من همیشه می‌دانستم که کسانی از سردمداران بزرگ کشور ما خواه ناخواه زیر تاثیر خشونت‌آفرینی‌ها و خشونت ستایی‌های فردید بودند. هایدگر- فیلسوف مشهور آلمانی- استاد بزرگ فردید و شاگردان فردید، در کنار هیتلر بود. گاهی اظهار نظرهایی که از طرف کسی مانند رهبر جمهوری اسلامی یا دیگران می‌شود، آدم می‌بیند که این افکار در میان آن‌ها هم نفوذ پیدا کرده و غرب ستیزی بی‌امان برخی محصول همین تلقینات ناصواب و نارواست”.

مجید محمدی- جامعه شناس ـ سه اولویت خامنه‌ای در اداره کشور و ارزیابی نتایج آنها را مورد بررسی قرار می دهد.

محمد مجتهد شبستری، تصویری تمام از ایران امروز بدست می دهدوبعنوان یکی از ناظران “این اوضاع و احوال قرون وسطایی” از کلید داران بهشت و جهنم می پرسد: “آیا آن‌ها نمی‌دانند که زیر پوست ظواهر دینی جامعه ما که از هر طرف با فشار این آقایان صدای تکبیر و صلوات و روضه و نیز اشاعه خرافات در آن بلند است چه فسادهای عمیق و گسترده‌ای از اعتیاد میلیونی به مواد مخدر و الکل گرفته تا بیماری‌های مقاربتی و بدتر از آن و فسادهای گوناگون جنسی و بیماری‌های مهلک اخلاقی و روانی و خشونت‌های چندش‌آور خانوادگی و طلاق‌های تصاعدی و جرائم و جنایات گوناگون و فسادهای اداری و رشوه خواری‌های همگانی و اختلاس‌ها و دزدیدن‌های بیت المال و… لانه کرده است؟”

و رضا علیجانی، خواندن نامه ای را توصیه می کند که در به روی تاریکخانه دانشگاههای ایران می گشاید.

و همه اینها نیست جزمیراث “انقلاب شکوهمند اسلامی” برای ایران فردوسی و خیام و حافظ و ایرج میرزا و نیما و شاملو وفروغ….

 

خانم ها! آقایان!

خرداد به نیمه است. باز نام فروغ برآفاق می بارد. فروغ اگر فروغ بود و فروغ ماند و فروغ ما شد، چون نیم قرن پیش ازاین بر جامعه مرد سالار شورید، به “پچ پچ ترسانی” بسنده نکرد وبه سنت فاطمه قره العین درروشنای روزخروشید.

در “ظلمت” قیام برآمده در خرداد ۴۲ نیاز ما، شناسائی غسال فروغ نیست. همراه شدن با فریاد اوست. فروغ که هشدار داد:

هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد

و بانگ برکشید:

همه می دانند

همه می دانند

که من و تو از آن روزنهء سرد عبوس

باغ را دیدیم

و از آن شاخهء بازیگر دور از دست

سیب را چیدیم

همه می ترسند

همه می ترسند، اما من وتو

به چراغ و آب و آینه پیوستیم

و نترسیدیم

 سخن از پیوند سست دو نام

و همآغوشی در اوراق کهنهء یک دفتر نیست

سخن از گیسوی خوشبخت منست

با شقایقهای سوختهء بوسهء تو

و صمیمیت تن هامان، در طراری

و درخشیدن عریانمان

مثل فلس ماهی ها در آب

سخن از زندگی نقره ای آوازیست

که سحر گاهان فوارهء کوچک میخواند

 مادر آن جنگل سبزسیال

شبی از خرگوشان وحشی

و در آن دریای مضطرب خونسرد

از صدف های پر از مروارید

و در آن کوه غریب فاتح

از عقابان وان پرسیدیم

که چه باید کرد

سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست

سخن از روزست و پنجره های باز

و هوای تازه