گفته اند شاه شهید [لقب ناصرالدین شاه، همان قبله عالم] به محرر که نوشته بود در سال وبائی چنین شد و چنان نهیب زده بود پدرسوخته این که حرف نشد هر سال وبا هست بگو کدام سال، چقدر از هجرت گذشته یا بنویس ایچقان ئیل. از آن گفته صد و پنجاه سالی می گذرد اما هنوز برای گروهی محاسبه به سال کافی است و سال به وبا و زلزله و سیل، خلاصه مصیبت. اما در همین فاصله دیگران چون دامنه علم را گستردند نیاز بدان یافتند که ریزتر شوند، و دقت فراوان کنند. تله سکوپ ساختند و هم کورنومترهائی که نشان دهد یک دهم ثانیه را هم.
در اتاق پخش رادیو سراسری ایران ساعتی به دیوار بود که به ساعت اتمی شهرت داشت، سی و سه سال پیش گران خریده شد تا نکند چند دهم ثانیه اذان دیرتر پخش شود. در همان زمان ها کورنومتری هم برای اورژانس تهران خریده بودند تا نشان دهد از زمانی که زنگ تلفن مرکز فوریت های پزشکی به صدا در می اید تا وقتی ماموران به بالین بیماری محتاج می رسند چند دقیقه و چند ثانیه گذشت.
و چون دقت کاسته شد دعوت به انقلاب علمی به شوخی بزرگی شبیه می شود. که شده. و چون دقت کاسته شد هر رقم و ادعای واهی را تصور می رود که با تبلیغات می توان جا انداخت. چنان که در این دولت عادی ترین کارها شده بازی با اعداد و آمار، شوخی با صفت های تفصیلی و عالی، گفتن داستان هایی از هاله تا انرژی اتمی در حوض. و چه عجب اگر کیهان حدیث هم برای هواداری از دولت برساخته خود جعل می کند. چنان که رسانه هائی که جز برای تعریف بازگشائی نشده اند و جیبشان بازمانده برای فروبردن بخشی از درآمد بشکه های هشتاد دلاری نفت، در حمله به منقدان مرز نمی شناسند، رعایت مراجع و روحانیون را هم که ممنوع بود نمی کنند. چه رسد به حیثیت ما که از ابتدا رعایتی لازم نداشتیم. نسبت دادن قول های نگفته به دیگران، زدن اتهام های بزرگ به مخالفان، زنده کردن ادبیات تملق آمیز سلطان محمود وار در دورانی که از قضا محمودی دیگر به ریاست جمهوری مامور شده، و گناهش [من نمی گویم بختش] این است که شباهت تام به میانگینی از مردم ایران دارد به سادگی با آرزوهای بزرگ و دقت کم. کم کمک هم دارد خوشش می آید از این صحنه ارائی ها. نه از سر تقلب و بدخواهی، بلکه به تصور خدمت و رسالتی، به همان منطق که هاله دید در سازمان ملل، به همان روش که مخالفان خود را سنگ می کند. اما دیگران نه بدان سادگی هستند وقتی تملق ها بار می کنند که در قرن بیست و یکم خنده می آورد خلق را. مانند ادعای رکوردشکنی ازادی مدنی و حقوق بشر در همان روزها که خانواده منصور اسانلو از وضعیت وی گفته اند، در همان روزها که سه دانشجوی صد و چند روز مانده در زندان انفرادی به دادگاه برده شدند، در همان روزها که حتی مجلس با اکثریت جناح راست لایحه محدود کردن سایت ها و خبرگزاری ها را تصویب نکرد. در همان روزها که دولت – و نه قوه قضائی - روزنامه های مخالف و سایت های نه موافق دولت را بسته است. اما گفتن که مسوولیتی نمی دارد در این منطق.
در چنین فضائی حق دارند کسانی که چون به مسائل خرد انتقادی می شود شمشیر از نیام می کشند که بابا این حرف ها چیست مملکت دارد از دست می رود، حالا بند کرده اید به فلان گفته آن مقام. و چنین است که کار نوشتن دشوار می شود. نمی توان که مدام کلیات گفت و تخم یاس پاشید. اما مثال باید هر سخنی را.
پس بنگرید گزارشی را که بالاخره رییس جمهور با دو صد نامه و سوگند و توسل مجلس به رهبری رفت و در پارلمان خواند. به عنوان گزارش عملکرد برنامه چهارم همان انشای اداره عریض رسانه های ریاست جمهوری را خواند. ارجاع به این گزارش برای سال ها می تواند به کار آید. به باورم در جوامعی که حساب و کتابی دارد، نفس چنین گزارشی می تواند موجب سقوط دولت، حتی به محکمه کشاندن رییسش و مسوولانش شود. بخوانید گزارش چگونگی سقوط سه دولت را در بیست سال اخیر ژاپن، بخوانید ماجرای فیوجیموری رییس سابق پرو را، و افتضاح های بزرگی که بر سر مدیران عامل شرکت ها و بانک های بزرگ برپا می شود وقتی گزارش دروغ و به هم ریخته و به قصد فریب می دهند.
اما همان حکایت سال وبائی است و نسبتش به اعشار ثانیه. در آن ممالک به قول آقای احمدخاتمی امام جمعه موقت تهران آلوده به آلودگی ها حساب و کتاب می آید و چون قرار نیست یک دلار از اموال عمومی [حتی اموال سهامداران شرکت های خصوصی] به هدر برود، نمی توان یاوه گفت. اما در سرزمین آتش به جان گرفته ما نفت هست و دل بی رحم. کیست که جرات کند به سئوال.
نشانه ای
تا سخنم را بی مبنا نگذاشته باشم. نشانه ای باید آورم. گزارشی چنان گمکشته و بازی کننده با مفاهیم و اعداد و سرنوشت مردم و دولت را در مجلس خواند رییس جمهور. حزب رقیب [مشارکت] بیانیه ای داد و به استدلال، برخی از تضادها و به هم ریختگی ها را نشان داد، که کار حزب اقلیت همین است. اما روزنامه رسالت [که اصرار دارد جناح متبوع خود را هوادار دولت جا بزند، اما دولتی ها سوارشان نمی کنند] مقاله بلندی نوشته به دفاع از دولت و رد بیانیه حزب مشارکت. بخشی از آن چنین است:
“چون بیانیه حزب مشارکت، تنها به دنبال ارزیابی اقتصادی دولت بوده است، ما هم به سراغ امور سیاسی و فرهنگی و بینالملل نمیرویم و از توفیقات عالی و بینظیر دولت نهم در آن حوزهها سخن به میان نمیآوریم، بلکه صرفا به آمار اقتصادی میپردازیم. توفیق دولت در سهمیهبندی بنزین، روزشماری برای دستیابی به برق هستهای، کاهش نرخ سود بانکها، راهاندازی و اجرایی کردن اصل 44 قانون اساسی و توزیع سهام عدالت، از نفیسترین خدمات انقلابی هستند که در کارنامه جمهوری اسلامی برای همیشه ثبت و ضبط خواهند شد. درباره هر یک از این امور اقتصادی و آثار کوتاه مدت و بلند مدت آنها جا دارد، یک کتاب تالیف شود. لذا ما در این نوشتار کوتاه از آنها میگذریم و فقط باید احساس تاسف شدید نمود که چرا حزب مشارکت ایران اسلامی، هیچ یک از آنها را که افتخارات همه ایرانیانند ندیدهاند و به آنها وقعی ننهادهاند”
بدین گونه است که می توان گفت همچنان که آمار به بازی گرفته شده و ارقام هم، صفت های تفصیلی و عالی هم، حالا مفهوم تحزب هم به بازی گرفته شده، از حزب رقیب توقع دارند که افتخارات همه ایرانیان [ یعنی دروغ ها و فریب های گزارش دولت] را ببنینند و بپذیرند. حالا چرا، معلوم نیست. در ضمن برای آینده تاریخ مظلوم ایران هم تعیین تکلیف کرده که به اندازه خواست های حقیر متملقانه ما در آید و به فرمان نویسنده تازه کار رسالت این همه را ضبط کند و از حالا هم داوطلب نوشتن کتاب ها در این باره شده که البته دیر تشریف آورده اند و سرکار خانم رجبی معجزه هزاره ها را نوشته اند قبلا.
یک بار دیگر مرور کنید “توفیقات عالی و بی نظیر” را که همه ایرانیان باید بدان افتخار کنند.
اول از همه سهمیه بندی بنزین است. یعنی هزاران مقاله ای که در این دو ماه در نقد این عمل ناقص نوشته شده، از جمله همفکران همین رسالت نوشته اند، اصلا بی ربط است و توفیق عالی است. از جمله مقاله مرتضی الویری شهردار سابق تهران و نماینده دوره های اول مجلس و درس خوانده و کارشناس مسائل اقتصادی که سهمیه بندی را به درست جراحی نیمه کاره نامیده و نوشته “اجرای ناقص قانون هزار میلیارد ریال صرف طراحی و تهیه کارت هوشمند سوخت شد. شوک تورمی ناشی از این تصمیم را به اقتصاد تحمیل کرد. تعداد زیادی را به بهانه قاچاقچی و اخلالگر سهمیهبندی و… به زندان انداخته شدند و نهایتاً برگشتیم به نقطه اول و مصرف بنزین برگشت به همان میزان که بود. با این تفاوت که قبلاً بدون معطلی و کاغذبازی هرکس به میزان نیازش بنزین مصرف میکرد اما الان معدود افرادی که مصرف زیاد دارند بایستی بنزین مورد نیاز خود را از اکثریتی که مازاد دارند در یک بازار سیاه و غیرشفاف تأمین کنند. …این احتمال هم وجود دارد که در شرایط موجود، حتی مصرف بنزین (نه قاچاق به خارج از کشور) از شرایط قبل از سهمیهبندی فراتر رود.”
دومین موضوعی که حتی احزاب منقد و رقیب هم باید مانند همه ایرانیان افتخار کنند و نقد نکنند به نوشته رسالت “روز شماری برای دستیابی به برق هسته ای” است. یکی بپرسد ترا به خدا شوخی دارید با خلق خدا. روزشماری از کی افتخار دارد. افتخار اما وقتی است که بگوئید دولت این هدف را که وقتی آمد در دسترس نبود ممکن کرده، که همه می دانند هنوز چنین حاصلی به دست نیامده از تمام خطرکردن ها. بلکه آن چه را هم در این زمینه به دست آمدنی بود سیاست دولت اخیر تا این جا از دسترس دور کرده است. تازه به فرض هم نکرده باشد هنوز مشغول روزشماری است. چرا باید به این روزشماری افتخار کرد و آن را توفیقات عالی خواند.
سوم موضوع اما انصاف باید داد که از دو موضوع قبلی باز سرنوشت بهتری دارد “کاهش نرخ سود [بهره] بانک ها” که حرکتی است که دولت معتقدست نتایج مفید دارد و کارشناسانی هستند که مخالفند و از جمله رییس سابق بانک مرکزی و دیگران که تورم را پیش می کشند. تازه رییس تازه بانک مرکزی هم که پیشنهاد تعیین نرخی مساوی نرخ تورم به اضافه دو تا سه در صد دارد برای تسهیلاتی بانکی. پس به نظرم بهترست موافقان دولت شتاب نکنند. کمی به تاریخ معاصر عنایت کنند و به سرنوشت آقای خلخالی اندیشه کنند که هی از بنی صدر و تزهای اقتصادی و سیاسی ایشان حمایت کرد و سینه به تنور چسباند تا بالاخره ناگزیر شد تا آخر عمر درباره این مداومت در هواداری توضیحات مداوم بدهد و اصلا مداد پاک کن بردارد و قسمتی از تاریخ را پاک کند. کاهش بهره بانک ها [مانند سهمیه بندی بنزین] می توانست طرح فوق العاده ای باشد اگر تورم این نبود که هست، اگر دولت خود را بابا قندی تصور نمی کرد و مدام مشغول پول پاشی های بالابرنده نقدینگی و تورم نبود. اگر بانک ها صندوق خانه دولت نبودند، اگر در کارشان تقلب نبود، البته که کاهش بهره می توانست کار مهمی باشد..
نوشتم تقلب، چه اتهام بزرگی، رواست اگر پرسیده شود چنین اتهامی به کدام مستند زده می شود. جواب این است که بانکداری موجود کشور تقلب است. مردم سپرده های خود را به صندوقی می سپارند که نه خودشان بلکه دولت دست در آن دارد و رییس دولت در سفربه استان ها با گذاشتن منت سر مردم دستور می دهد که از این سپرده ها برای خود مردم حمام و مدرسه بسازند. آن هم نه کارشناسی شده و سنجیده بلکه شکمی و بر اساس نامه های رسیده. این یعنی تقلب. این یعنی خرید محبوبیت با پول مردم و ایجاد مداوم تورم از جیب مردم. افزودن مدام صفر بر پول کشور از جیب ملت. که این یعنی کار دولت اداره کشور نیست. مدیریت نیست بلکه خرید محبوبیت برای گروهی است که هیچ نمی دانند و بر نادانی خود مفتخرند. چه رسد که حالا می خواهند بانک قرض الحسنه درست کنند و به قول ظریفی با پول مردم، ثواب هم بکنند و سر کائنات را هم کلاه بگذارند که خیرات و مبرات کرده اند.
و از همه این ها بگذریم کجا نشانه عالی این کاهش نرخ بهره ظاهر شده است که باید همه افتخار کنند برادر.
اما موضوع چهارم “راهاندازی و اجرایی کردن اصل 44 قانون اساسی ” که دیگر واقعا قلم را در رعایت ادب دچار مشکل می کند. راه اندازی اصل 44 قانون اساسی کدام است. یکی بگوید اصل 44 قانون اساسی مگر بیست و هشت سال قبل راه اندازی نشده، تازه همان هم که به شهادت دوست و دشمن عمل نشده، بدان نشانی که رهبر جمهوری اسلامی از چند سال قبل گروهی را مامور بررسی ساخت، و حاصل کار ساعت ها در مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد و به دولت ابلاغ شد. تازه دولت در همه یک سالی که می گذرد از اجرای این دستور طفره رفته به طوری که صدای مجلس بلند شده و دارند قانونی می نویسند که هنوز کارش تمام نشده است. اگر دولت به وظایف خود عمل کرده بود [اصل 44 را به قول نویسنده رسالت راه اندازی کرده بود] که نیازی به این ها نبود. تازه این قانون هنوز کاملا تصویب نشده، تا برود دست دولت و ببینیم چه می کند، آن هم دولتی که اصلا در خود علاقه ای به خصوصی سازی نمی بیند. پس نه خانی آمده و نه خانی رفته همه و از جمله حزب مخالف دولت و ملت بی کس چرا باید افتخار کند.
و آخرین موضوع تاکیدی نویسنده روزنامه رسالت “ توزیع سهام عدالت” است که برای پرداختن به آن باید اول از نویسنده روزنامه رسالت دعوت کرد تا کمی تاریخ بخواند و از حمله دریابد که توزیع سهام کارخانه های متعلق به دربار و دولت سابقه ای پنجاه ساله دارد اما از آن جدی تر و مهم تر وقتی بود که شاه آخرین “فروش سهام کارخانجات” را به عنوان اصلی از انقلاب شاه و ملت اعلام داشت و این دیگر شوخی نبود. صاحبان و سهامداران هزاران کارخانه بزرگ و سود ده در آغاز دهه پنجاه مجبور شدند سهامشان را بین کارکنانشان و مردم عادی توزیع کنند. کافی است که نویسنده جست و جو کند که چند نفر دورو بر خودش آن سهام را شفابخش دیده اند. اما سهام عدالت با همه زیبائی نامش، هنوز هنرش ظاهر نشده و گویند که زنگی نگردد به شستن سپید. اما کارشناسان تقریبا به اتفاق با استدلال کافی گفته اند که توزیع سهام عدالت [کذا] ربطی به خصوصی سازی ندارد. کوشش دولت برای جا انداختن این به جای آن، به معنای بی علاقگی اش به خصوصی سازی است، چون که خصوصی سازی یعنی انتقال مدیریت از دولت به بخش خصوصی. به همین سادگی. اما در سهام عدالت مدیریت به کسی داده نمی شود بلکه مدیریت همچنان در دست پسرخاله ها و بچه محل های دولت می ماند. البته این درست است که کارخانه ای که سهامش توزیع می شود چون دستش در جیب دولت [بودجه ملت] است، آخر هر سال می توان می تواند مقداری از جیب بردارد و به عنوان سود به سهامداران بدهد، چنان که همین امسال دویست سیصد هزاری دادند که می توانستند به صورت یارانه مستقیم بدهند که همان است و جز این نیست. اما بدبختی این است که با تقسیم این سهام و گذاشتن آن در ستون خصوصی سازی، دولت با دخالت در این رسیدن پول ملت به ملت، اولا از ارزش آن با ناکارآمدی خود می کاهد، دیگر آن هزار منت برسرش می گذارد و توقع هورا از وی دارد.
ساعت اتمی
تا قصه را تمام کرده باشم از آن ساعت اتمی دیوار اتاق فرمان رادیو بگویم که در اول مقاله بدان اشارت رفت. علت خرید آن ساعت دقیق، اصرار جناب سرهنگی بود که از زمانی که به یاد دارم در قم مجاور شده بود و هر روز نامه می نوشت به دربار و رییس دفتر مخصوص و نخست وزیر و علمای اعلام و مضمونش این بود که امروز یک دهم ثانیه اذان دیر پخش شد و به همین میزان نماز چندین میلیون نفر قضا شد و شما مسوولید و متعهد. و نامه های او نزد مقامات بالا و مراجع اعلا می رفت و کمانه می کرد و برمی گشت به رادیو و تلویزیون. تا محمود جعفریان [ که پاداش مراقبت مداومش از دین همین که همان اول انقلاب اعدام شد بی جرم و بی جنایت همان طور که پرویز نیکخواه] دست به کار شد و با کمک سازمان انرژی اتمی این ساعت خریداری شد که در رادیو معروف شد به ساعت اتمی و گفتند ضریب خطایش یک دهم ثانیه در هر یک میلیون سال است.
با رسیدن این ساعت، مسوولان فنی کاری کردند که دیگر رادیو منتظر فرمان مسوول پخش نمی ماند و اذان به فرمان ساعت اتمی مستقیم از رادیو پخش می شد و هر برنامه ای که در حال پخش بود قطع. و همین ماجرا بود که در عید نوروز سال 1355 که قرار بود باز جشنی برپا باشد و سال پهلوی باشد، و مراسم تحویل سال در کنار آرامگاه رضاشاه برگزار می شد، کار دست همه داد. آن زمان به علت بیماری ولیعهد مراسم دیر شروع شد. پس سخنرانی شاه با تاخیر صورت گرفت و در وسط سخنرانی ناگهان از بلندگوی مرقد شاه عبدالعظیم که دیگر با اطمینان خاطر به رادیو متصل شده بود، اذان پخش شد، چنان بلند که صدای ناطق قابل شنیدن نبود. ساعت اتمی کار خود کرده بود.
اما در همان اولین ماه های بعد از انقلاب، معلوم نشد آن سرهنگ که مجاور شده بود و نگران نماز به موقع مسلمین بود چه بر سرش آمد یا کجا رفت که وقتی ربط ساعت اتمی با رادیو قطع شد و حتی یک بار به علت سخنرانی ایت الله محمدی گیلانی “چند دقیقه” اذان با تاخیر پخش شد کسی نگرانی ابراز نکرد و نامه ای ننوشت. چنان که کورنومتری هم که در دست بازرسان اورژانس بود از کار افتاد. که اگر بود جان آن جوان در میان دندان های شیر تهران سه هفته پیش آن همه نمی ماند.
چنین است که سال های وبائی مرجع تاریخ می شوند گرچه محرری عتاب بشنود که پدرسوخته هر سال وبائی است حالا چرا 1385 و شش را انتخاب کردی.