تیم آدامز
نزدیکی های سال گذشته به همراه نیل مک گرگور،مدیر سرکش موزه بریتانیا و متصدی این نمایشگاه، به ایران سفر کردم. من در پی کشف روح اصیل شاه عباس اول، بزرگتری متحد کننده ایران در اواخر قرن پاتزدهم و اوایل شانزدهم، مردی که شیعه را مذهب رسمی ایرانیان کرد، بودم. سفر به ایران، سفر نادری است بخصوص برای روزنامه نگار انگلیسی که نگرانی های دیگری هم برایش وجود دارد: یک ماه مانده به سی امین سالگرد انقلاب خمینی، فضای جامعه تغییر کرد بود.
سفر کوتاه ما از تهران به مشهد، در شمال غربی ایران، شهر مقدسی که سالانه 20 میلیون زائر از آن بازدید می کنند، آغاز شد ما به اصفهان، پایتخت با شکوه صفویان رفتیم و به قم، شهر ملاها و فتواها، بازگشتیم.مک گرگور مثل یک سفیر فرهنگی بزرگ سفر می کرد؛ او رابرت شرلی بدون عمامه و 5000 هزار اسب ایرانی اش بود. قصد او این به گفته خودش این بود ایران را از همین زاویه دید نشان بدهیم. او گفت که وقتی کلمه شیعه را در خبر هایمان می شنویم منتظر شبه نظامییان و تروریست ها می مانیم؛ یکی از پیروزی های این نمایشگاه این است که ماهرانه این کلمه را می شناساند.
شاه عباس سومین حاکمی است که موزه بریتانیا روی آن متمرکز می شود، قبل از او نمایشگاهی از امپراطور چین و آدریان، امپراطور روم برگزار شده بود و بعد از شاه عباس نوبت به مونته زوما، حکمران مکزیکی می رسد. شاه عباس هم مثل دیگران وارث جامعه پر هرج و مرجی بود. شاه شانزده ساله در بین عثمانی ها در سمت چپ، ازبک ها در راست گیر کرده بود. او مشکلات دیگری هم داشت؛ او مذهب شیعه را به این دلیل انتخاب نکرد که به قدرت برسد بلکه این یک توافق دائمی بود؛ او قلبا به هیچ یک از دول سکولار اعتماد نداشت؛ شاه عباس احتیاج به وفاداری داشت.
او هر کجا که می توانست برای خودش متحدانی بدست می آورد و اروپایی ها و مغول ها معامله می کرد، شاه جوان کار بیرون راندن متجاوزان را اغا کرد و مرز های بین المللی کشور را از نو تعیین کرد. او روشنفکر و در عین حال بی رحم بود؛زمانی که ایجاب می کرد او طرفدار تعامل مذهبی بود اما یک پسرش را کشت و دو پسر دیگر را کور کرد. از همه مهم تر اینکه او این تفکر جذاب را رایج کرد که چه چیز می تواند در نبود مرزهای امن، ایران را متحد کند. سه شهری که ما از آن بازدید کردیم و در نمایشگاه هم مورد توجه قرار دارند، نشاندهنده سه مجرای مجزای جاه طلبی است که هنوز هم صدایش بگوش می رسد.
مشهد، محل حرم امام رضا، امام هشتم شیعیان که 12 امام دارند و تنها یکی از آنان در ایران دفن شده است. آوردن این امام به ایران یک ماموریت ملی بود. شاه عباس برای جلب حمایت کامل روحانیون شیعه باید باید ماهرانه عمل می کرد و به امام رضا بعنوان یکی از مقدسین که نگهبان شیعیان و کشورشان است، نشان می داد. او حتی با پای پیاده فاصله 1000 میلومتری بیت اصفهان تا مشخد را بعنوان اولین زائر امام رضا طی کرد تا وفاداری اش را ثابت کند. او چنان نراسم زیارت رابرگزار کرد که انگار روح آن تا به امروز باقی مانده است که برای عده ای یک زیارت واقعی و برای عده زیادی رفتن به مشهد تعطیلات محسوب می شود.
اگر مشهد خانه معنوی شیعیان ایران است، به نظر می رسد که نمود با شکوه آن در اصفهان اتفاق افتاده است. به این دلیل که شاه عباس فردی مذهبی بود، فقط دو تابلوی معاصر از او بجا مانده است به همین دلیل او همه تلاشش را کرد که تصوراتش را از طریق هنر و معماری پایتختش نشان بدهد. موزه بریتانیا برای نمایشگاه مرکز کتاب خانه موزه به شکل میدان نقش جهان اصفهان بازسازی شده است تا در موزه حال و هوای این شهر را ایجاد کند. با کمی دقت آدم خودش را درمیان کاشی های مسجد شاه و مسجد شیخ لطف الله، مسجد شخص شاه عباس، می بیند. هارمونی رنگ آبی و طلایی که در تزیینات بکار رفته است، گنبد ها و حیاط های خنک نشان دهنده صفایی است که در میان تلاش شاه عباس برای نگه داشتن قدرت، جلب توجه می کند.او هنرمندان و شعرا را دور خود جمع کرد تا یک رنسانس ایرانی بوجود بیاورد؛ استیل، خطاطی های نفیس و نوشتار های بی نظیر، به هر گوشه ایران صادر می شد و مارک شاه عباسی را روی خود داشت.
شاه عباس کاری کرد که میدان نقش جهان اصفهان، محل اجتماع همه مردم دنیا باشد: او سرگرمی بازدید کنندگان چینی و هندی و آفریقایی رافراهم می آورد، چیزی که از این نمایش در ذهن ها می ماند، تنوع رنگ ها و برگ هایی طلایی از تصاویر معاصر است. در هوای گرگ و میش، مناره و گنبد مسجد ها روشن می شود و کوه های پشت سر را هم روشن می کند، مردم در سکوت در گوشه و کنار میدان سفره های غذایشان پهن است؛ حتی در ایران منزوی امروز هم می توانی براحتی تصور کنی که شاه عباس و شهری که او ساخت، زمانی مرکز تمدن جهان بود.
در نبود نبوغ شاه عباس در ایجاد هارمونی، به آسانی می شود دید که تعادل بین مکتب شیعه و ساختار قدرت تجزیه شد. قم، محل تولد انقلاب اسلامی ایران، این تصور را به ما می دهد. این شهر همان احساس کنترل و موانع اصفهان را دارد و هیچ چیز از جهانی بودن و نورانی بودن آن را نگرفته است. مدارس مذهبی در قم مختص مردان است که بعض از آنان را شاه عباس ساخته است. وقتی از قم بازدید می کردیم، به نظرمک گرگور که همیشه خوش بین است آمد که در شهر قم انرژی زهد و تقوا موج می زند، ملا های جدی که به این طرف و آن طرف می رفتند از نظر او به شهر جلوه یک شهر دانشجویی را داده بودند. اما من به آن اندازه چنین تصوری نداشتم.
با این حال شاه عباس تنها فضای برتر در نمایشگاه نبود؛ این تفکر که روحانیون سختگیر همه چیز یک کشور شده اند، حس مطلق در نمایشگاه بود. با یک نگاه اجمالی می شد به امکانات و فرهنگ اصفهان از طریق فرش ها، مینیاتور رقاص ها و آثار خطی و شعر هایی که در آن پایتخت بزرگ وجود داشتند، پی برد. یکی از نمونه های خوب این تاثیر را در آثار خطاطی رضا عباسی، که خطاطی هایش بر روی کاشی هایی است که مساجد اصفهان را تزیین کرده است؛ طراحی های رضا عباسی در دربار شاه عباس بعنوان یکی از هنرمندان رنسانس شاه عباس، معروف است.
ما معمولا وقتی به ایران فکر می کنیم به یاد تاریکی و سیاهی حجاب زنان می افتیم. این نمایشگاهی است که با دیدن آن نوری بر این تفکرات تابیده می شود. جادوی هیپنوتیزم کننده مساجد و کارهای دستی ممکن است نشان دهنده خداترسی باشند اما در لایه زیرین آن از شور زندگی و شوخ طبعی و زندگی پر شده است. شاه عباس برای ایجاد این حکومت، مسلما باید ملاهای عبوس را تحمل می کرد اما در زمینه زیبائی گشاده دستی می کرد. در یک پرتره معاصر از او می بینیم که او شمشیر بلندی بدست گرفته است اما پیراهنش به رنگ قرمز تند است و چکمه های بنفش پوشیه است. عمامه ای سبز بر سرش گذاشته است. انگار لبخند زده است. به نظر درست می رسد.
منبع: گاردین 22 فوریه