ضرورت توافق ملی برای توسعه

اسحاق جهانگیری
اسحاق جهانگیری

۷۵ سال پیش بود که “نقشه راه” اقتصاد ایران به وسیله گروهی از تکنوکرات‌ها کشیده شد. این “نقشه‌راه” در ۱۳۲۷ به برنامه اول عمرانی ۷ ساله تبدیل شد که البته هرگز تا آخر اجرا نشد. ۷۵ سال پیش هنوز شمار اندکی از کشورها بودند که در شرایط برنامه‌ریزی و تدوین سند توسعه قرار داشتند. پس از ایران، اما شماری از کشورها در شرق آسیا و آمریکای لاتین مسیر توسعه را انتخاب کرده و با دقت و وسواس علمی کارشناسی در این راه حرکت کردند. شماری از این کشورها مثل کره‌جنوبی، برزیل و هند امروز در نقطه‌ای از مسیر توسعه قرار گرفته‌اند که الگویی برای سایر جامعه‌ها به حساب می‌آیند. با این همه، اما ایران که زودتر از آنها به فکر تدوین برنامه‌های توسعه بود به‌رغم پیشرفت‌هایی در برخی ابعاد توسعه اما تا رسیدن به نقطه مطلوب و مطابق با توانایی‌های ذاتی، تاریخی و اقلیمی فاصله قابل اعتنایی دارد. فهرستی از تنگناها و موانع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در حال حاضر گریبان این سرزمین را گرفته و راه پیشرفت شتابان را تنگ و مسدود کرده‌اند. وابستگی رشد تولید و تجارت به درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام، سهم بالای دولت در تصدی‌گری اقتصادی، فقدان بخش خصوصی توانمند، رشد ناکافی سرمایه‌گذاری نسبت به تولید ناخالص داخلی و در مقایسه با رشد سرمایه‌گذاری در سایر جامعه‌ها، رشد ناکافی و ناپایدار تولید ناخالص داخلی، ظرفیت پایین ایجاد اشتغال پایدار و با ثبات و متناسب با نیازهای اقتصادی جامعه، تورم ساختاری و مزمن، کیفیت پایین و قیمت‌های غیررقابتی تولیدات ایران، خروج نخبگان از کشور، پاسخگو نبودن مقام‌های سیاسی و نهادهای موثر بر سرنوشت جامعه، ضعف تاریخی و بنیادین نهادهای مدنی (احزاب، بنگاه‌ها و خانواده‌ها) در اداره جامعه، بخشی از این تنگناها به حساب می‌آیند. این ضعف‌ها و ناکارآمدی در شاخص‌های یاد شده انباشت شده و مطالبات شهروندان به حساب می‌آیند. با وجود اینکه از ۱۳۲۷ تا امروز ۵ برنامه عمرانی (تا ۱۳۵۷) و ۵ برنامه توسعه (از ۱۳۶۸ تا امروز) تدوین و اجرا کرده‌ایم، اما موانع یاد شده در سطور بالا هنوز قرص و محکم ایستاده و به‌نظر می‌رسد مسائل حل نشده باقی خواهند ماند. پرسش اساسی که جامعه نخبگان ایرانی امروز دارند این است که چرا به رغم دوره‌ای طولانی از تدوین، تصویب و اجرای برنامه‌های عمرانی و توسعه‌ای در ۷ دهه گذشته و ورود به مسیر توسعه‌یافتگی، هنوز در وضعیتی قرار داریم که نشانه‌های توسعه در آن کمتر دیده می‌شوند. به‌نظر می‌رسد یکی از دلایل مهم و اساسی در ناکامی ایران برای دستیابی به سطحی قابل قبول از توسعه‌یافتگی فقدان تفاهم ملی درباره مفهوم توسعه نزد مسوولان، روشنفکران و نخبگان ایرانی است. در این مدت طولانی نتوانستیم بر سر مفهوم این مقوله چه از نوع غربی آن و نه نوع بومی شده آن به تفاهم ملی برسیم و هرگز توافق عمومی در این باره حاصل نشده است. در غیاب یک فهم عمومی و مشترک از مقوله توسعه و الزام‌های آن بود که دولت‌های گوناگون هر کدام بر اساس سلیقه و علاقه خود از توسعه برنامه‌ای تدوین و آن را اجرا کرد و بر اساس همان برنامه توسعه نیز کارنامه‌اش ارزیابی شد.

دقت در ماهیت برنامه‌های عمرانی اول تا پنجم رژیم قبل و برنامه‌‌های توسعه از ۱۳۶۸ تا امروز نشان می‌دهد که اجرای طرح‌های زیربنایی- فیزیکی و تولیدی و در مجموع توسعه اقتصادی، محور این برنامه‌ها بوده‌اند. با پذیرش این مساله بسیار مهم که ساخت و وجود بندر، فرودگاه، جاده، سد، واحدهای بزرگ صنعتی، پالایشگاه، نیروگاه، راه‌آهن و… بدون تردید از الزام‌های توسعه به حساب می‌آیند، اما باید این مساله را نیز پذیرفت که توسعه فقط پیشرفت در امور زیربنایی و فیزیکی نیست. نخبگان کارشناسی- علمی و دانشمندان سیاسی و اجتماعی نیک می‌دانند و با صدای بلند می‌گویند و بارها نوشته‌اند که اگر توسعه در امور یاد شده منحصر می‌شد امروز برخی کشورهای ثروتمند و نفتی حاشیه خلیج‌فارس را باید توسعه‌یافته‌ترین کشورها به حساب می‌آوردیم، اما می‌دانیم که این دسته از کشورها در ردیف توسعه‌یافته‌ها قرار نمی‌گیرند. با توجه به نکات یاد شده است که می‌توان با جرأت و اطمینان تاکید کرد پیش نیاز تدوین برنامه‌های توسعه‌ ملی و پایدار که امروز باید پارادایم اصلی جامعه ایرانی باشد اندیشه توسعه‌ای است. این اندیشه و نظریه توسعه است که باید مورد توجه اندیشمندان و علاقه‌مندان به پیشرفت این مرز و بوم قرار گیرد. فقدان و فقر نظریه‌پردازی در مقوله توسعه چیزی است که این روزها به خوبی شاهد آن هستیم. نخبگان و علمای کشور باید رنج نظریه‌پردازی در مقوله بسیار با اهمیت توسعه را بر خود هموار کرده و البته شرایط عمومی اداره جامعه نیز باید گونه‌ای باشد که تفاهم ملی بر سر این مقوله پدیدار شود. تا زمانی که افکار عمومی جامعه و نیز برآیند دیدگاه نخبگان بر سر مفهوم توسعه به نقطه‌ای قابل فهم و قبول عمومی قرار نگیرد و برداشت متفاوت از توسعه سکه رایج باشد و هر دولتی ساز خود از توسعه را کوک کند، باز هم راه به جایی نخواهیم برد. در چنین فضایی است که دولت‌های مستقر پیش از هر کاری اقدام به تخریب اقدام‌ها و برنامه‌های دولت قبلی می‌کند و بر اساس فرضیه‌ها و ذهنیت خود کار را از هیچ شروع می‌کند. چنین شده است که انباشت تجربه و دانش توسعه در ایران پدیدار نشده است و هر دولتی که بر سر کار است راه خود را می‌رود و کامیابی و ناکامی خود را نیز بر اساس تعریف خود ارزیابی می‌کند. اگر مقوله و مفهوم توسعه را یک بار تدوین و آن را در معرض داوری و پذیرش وجدان عمومی نخبگان قرار دهیم، می‌توان امیدوار بود که سرمایه، دانش و تجربه توسعه را انباشت کرده و در هر دوره از دوران کشور و وجود هر دولتی با گرایش سیاسی خاص خودش، گامی به جلو خواهیم گذاشت. برنامه و مفهوم توسعه باید ثابت، مستحکم، با دوام باشد تا دولت‌ها نتوانند در هر دوره‌ای تفسیر و علاقه خود را به اسم توسعه سکه زده و در بازار عرضه کنند. راز و رمز توسعه‌یافته‌های امروز جهان وقتی کشورهای نوظهور صنعتی مثل برزیل، هند و کره جنوبی همین است که آنها فارغ از اینکه کدام دولت بر سر کار است به پیمان عمومی بر سر مفهوم توسعه دست یافته‌اند.

منبع: شماره ۷۵ ماهنامه صنعت و توسعه