این روز ها در داخل بلوک قدرت منازعات بالا گرفته است و با توجه به نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری، فضا به سمت تغییر در درون حاکمیت پیش می رود. هر کدام از جناح ها می کوشد در این میان موقعیت خود را برتری داده و یا آسیب ها را به حداقل برساند.
در این میان سید علی خامنه ای موقعیت ویژه ای دارد و در نهایت انتخاب ها و اقدامات وی نقش مهمی در شکل دادن به سیمای آینده حاکمیت خواهد داشت. او اگرچه قدرت سابق خود در داخل حاکمیت ندارد و تنها بازیگر میدان نیست اما در عین حال به طور نسبی قدرتمند ترین بازیگر است. اختیارات گسترده و امکانات وسیعی که در اختیار او است در عین حال جایگاهی ویژه و یکتا به وی داده است.
شتاب گرفتن رویارویی محمود احمدی نژاد با حاکمیت این تصور را قوت بخشیده است که وی مقابل خامنه ای قرار می گیرد و از این رهرو سرنوشت احمدی نژاد مشخص می گردد. در این مطلب کوشش می شود که این سناریو مورد چالش قرار بگیرد. البته نویسنده چنین امکانی را به صورت کلی نفی نمی کند. اما رصد کردن اوضاع و بررسی معادلات حاکم بر بلوک قدرت نشان می دهد که احتمال این اتفاق پایین است.
رهبری جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر در عرصه حاکمیت تنها است. این تنهایی ناشی از نبود نیروهای سیاسی وفادار و مطلوب به میزانی رضایتبخش است. این حالت فقط ارتباط با نیرو های حذف گشته و یا حاشیه نشین شده توسط وی چون اصلاح طلبان و گروه هاشمی رفسنجانی ندارد. بلکه او در جمع اصول گرایان نیز به لحظ استراتژیک از اقبال همگانی برخوردار نیست.
تنها محمود احمدی نژاد نیست که مدت هاست ساز دیگری می نوازد. نیروهای سنتی و پراگماتیست اصول گرایان چون جمعیت موتلفه، تشکل های همسو، جامعه اصناف بازار، جامعه روحانیت مبارز، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، علی لاریجانی و…. که آنها را در قالب نخبگان بی بصیرت مورد سرزنش خامنه ای قرار گرفتند نیز در مسیر دلخواه وی قدم نمی زنند. انتخاب علی لاریجانی به ریاست مجلس و بی اعتنایی به حداد عادل به خوبی نمایانگر فاصله گرفتن محدود این جریان از رهبری است.
مشکل اصلی آنها با رهبری، میدان دادن به نیرو های جدید و تند و برنامه ریزی برای هژمونیک کردن آن در عرصه سیاسی است. نیروهایی که خود را در قالب گفتمان سوم تیر ۱۳۸۴ معرفی می کنند و فرا تر از دو جناح قدیمی چپ و راست جمهوری اسلامی برای خود هویت قائل هستند. همچنین گسترش دخالت سازمان یافته سپاه و نیرو های نظامی در عرصه های مختلف حکومت نیز مورد انتقاد است چون بدینترتیب دسترسی نیرو های سنتی و قدیمی حکومت در جناح راست به منابع قدرت و مسئولیت روند رو به کاهشی پیدا کرده است.
البته این نیرو ها در مقابل ولی فقیه نیز قرار نگرفته و نمی گیرند. جهت گیری کلی آنها همسویی با خامنه ای است اما به طور کامل خود را در اختیار نمی گذارند و می کوشند همزمان با همراهی با خامنه ای و جلب اعتماد وی اما تغییرات محدودی در وضعیت موجود ایجاد شود.
اما نیرو ی مطلوب خامنه ای نیز یعنی سیاست پیشگان نظامی و جریاناتی چون جبهه پایداری ، قرار گاه عمار، هیات های مذهبی حکومتی و بسیج نیز نتوانسته اند انتظارات وی را بر آورده سازند. درگیری وتنش بین این نیرو ها بالا است و آنها نتوانسته اندهمگرایی و انسجام بالا در خود ایجاد کنند. کلیت جریان اصول گرایان نسبت به این جریان موضع منفی دارد. همچنین این جریان در جامعه و پایگاه اجتماعی حکومت دست بالا را ندارد.
در حال حاضر بخش افراطی اصول گرایان در بحران به سر می برد. شکست آنها در انتخابات مجلس نهم و ریاست مجلس وضعیت نا مناسبی رابرای آنها پدید آورده است. در عین حال انشعاب و واگرایی در بین آنها نیز در حال شکل گیری است.
در این شرایط نیرو های میانه رو و سنتی اصول گرایان که خود را در فراکسیون رهروان ولایت و اصول گرایان متحد سازماندهی کرده اند فرصت را مغتنم شمرده تا با در اختیار گرفتن مسند ریاست جمهوری ، وضعیت موجود سیاسی را تغییر بدهند و مناسبات پیش از ۱۳۸۴ بر گردانند.
به نظر می رسد خامنه ای بنای بازنگری ندارد و مصمم به تداوم وضعیت موجود سیاسی است. ولی وی در پیدا کردن گزینه مطلوبش دچار مشکل است. لذا به زمان و فضا نیاز دارد تا بتواند تدابیری بیاندیشدو کنترل اوضاع را در ست گرفته و با غلبه بر بحران ها سیاست های دلخواهش را جلو ببرد.
وی نه می خواهد و نه می تواند با موضعگیری صریح حکم دهد و تکلیف قضایا را رو نشکند. بقای نظام سیاسی نیازمند حفظ و تداوم عرصه سیاسی کنترل شده است. در غیاب رقابت ضابطه مند در چارچوب نظام بسیار دشوار است نظام سیاسی بتواند تداوم پیدا نماید. بنابراین خامنه ای در جمع خودی ها مجبور به بازی پیچیده و پشت پرده برای جلو بردن امیالش است.
برای منتقدین اصول گرای احمدی نژاد کنار رفتن وی به معنای تغیر روش ها و رویکرد احمدی نژاد پیش از دوران قهر نشینی ۱۱ روزه است. اما برای خامنه ای و نیرو های سپاه و بسیج و در یک کلام حزب الله تغییر وی رفتن عنصری است که از نیمه راه منحرف شده و یا توانایی تداوم راه را از دست داده است. مقصد آنها تداوم راه و پیدا کردن عنصر معتمدی است تا مثل احمدی نژاد دچار لغزش نگردد. در این وضعیت خامنه ای می کوشد تا تهدید احمدی نژاد را به تبدیل به فرصت نماید.
در عین حال خامنه ای به صورت کلی از قدرت گرفتن اصول گرایان منتقد وضع موجود و پیوند خوردن آنها با هاشمی رفسنجانی و بخش محافظه کار اصلاح طلبان به رهبری خاتمی بیشتر از جریان احمدی نژاد احساس خطر می کند.
وی ترجیح می دهد تا نزاع، دعوای احمدی نژاد و برادران لاریجانی شود و هر دو همدیگر را تضعیف کنند. همانطور که در برهه قبلی کوشید تا نیروی تخریب گر احمدی نژاد به سمت هاشمی رفسنجانی هدایت شود.
بنابراین در مقطع فعلی اولویت و خواست خامنه ای حذف احمدی نژاد نیست بلکه استفاده از قدرت تهاجمی وی بر علیه اصول گرایان منتقد وضع موجود است. در گیر شدن این نیرو ها کمک می کند تا خامنه ای توازن قوا در آرایش مطلوب خود کنترل نماید.
این سمت گیری به نفع احمدی نژاد است. زیرا وی نیز به دنبال حفظ خود در درون نظام است. وی چه برنامه کوتاه مدت برای حفظ مسند ریاست جمهوری در دست جریان متبوعش داشته باشد و یا چه بخواهد در دراز مدتبه یک جریان سیاسی متمایز و قوی تبدیل گردد، مصلحتش نیست که به تقابل و تعیین تکلیف نهائی با خامنه ای برسد.
بنابراین می کوشد ضمن روشن کردن تمایز ها و یارگیری اجتماعی اما از چارچوب های نظام خارج نشده و در مقابل ولی فقیه قرار نگیرد.
بدینگونه گزینه مطلوب هر دو طرف حکم به اجتناب از درگیری مستقیم و فعال شدن در جبهه سوم می دهد.
البته ایجاد موازنه قوا از طریق وجود درگیری مستمر بین گروه های مختلف در درون بلوک قدرت روش مطلوب خامنه ای در حکمرانی نیز است. وی مدیریت بیت خود را در اختیار سه جریان متفاوت و رقیب قرار داده است. از اینرو وی هیچگاه وابسته به هیچ یک نشده و هر یک از آنها نیز در موقعیت مسلط قرار نمی گیرند. این روش حکمرانی شبیه سنت دیرینه حکمرانی ایران است که حاکمان معمولا برای حفظ اتوریته خود، رقبا و زیر دستان را به جان هم می انداختند تا از رهرو اصل “تفرقه بینداز و حکومت کن” اراده خود را جلو ببرند.
البته جلو بردن چنین رویکردی امر سخت و پر ریسکی است. ممکن است هر لحظه اوضاع از کنترل خارج شده و بر خلاف خواست طرفین رویارویی زود هنگام احمدی نژاد و خامنه ای اجتناب نا پذیر شود. آیت الله خمینی نیز در ابتدا تمایل داشت موقعیتی در فراسوی رقابت بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی اختیار کند اما فضا به سمتی رفت که ناگزیر از حذف بنی صدر شد.
اما در شرایط کنونی به نظر می رسد همانطور که سئوال از رئیس جمهور با صحنه گردانی حداد عادل در مجلس فعلا از دستور خارج شد، خامنه ای برنامه ای برای برخورد با احمدی نژاد نداشته باشد و کماکان سیاست مهار و استفاده از وی برای مهار اصول گرایان میانه رو وبه قول خودش نخبگان بی بصیرت و یا به قول جبهه پایداری ساکتین فتنه را دنبال می نماید.
چه بسا وی امکان مشارکت محدود و غیر موثر به حلقه دوستان احمدی نژاد بدهد اما همه چیز بستگی به این دارد که صحنه آرایش نهائی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم چگونه شکل بگیرد. اما خامنه ای لزوما در موقعیت برخورد حذفی با احمدی نژاد نیست. وی فعلا در حال بنا کردن پایه های انتخابات رقابتی، با مشارکت بالا و امن و بدور از تنش و درگیری است. ویژگی هایی که پارادوکسیکال به نظر می رسند. ضمن اینکه با پایان گرفتن دوره دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد، وی قدرت مانور بالایی نخواهد داشت.