یاد یاران ♦چهار فصل

نویسنده

آپارتمانی متوسط در طبقات فوقانی ساختمانی بلند در خیابان کریم خان زند ، آن ور فروشگاه کورش یا قدس، که دیوارهایش مملو است از قاب عکس های کوچک و بزرگ، دیروز و امروز ، محل دیدار من با حمید قنبری بود .

این آغاز در امدی است که همکار دربند ما سهیل آصفی بر مصاحبه اش با حمید قنبری نوشته است که دیروز خاموش شد. مصاحبه گر در زندان و مصاحبه شونده در سرای دیگر است. هنر روز بیاد هر دو این مصاحبه را تجدید انتشار می کند.


hamidghanbarib.jpg

جری لوئیس ایران و هزار هنر دیگر

حمید قنبری ، نام ، و از آن مهمتر صدایی آشناست برای نسل پیش از کودتای ۲۸ مرداد و نیز سال هایی پس از آن. در رادیو ، اولین پیس های انتقادی،فکاهی را اجرا کرد. از اولین پیشگامان خواندن ترانه پاپ در ایران بود . سالیانی پیش از آنکه ویگن ، “دو کبوتر “را که ملودی آن از یک آهنگ اسپانیولی (لاپالوما) برداشته شده بود بخواند، حمید قنبری آن را اجرا کرد . در استودیویی عرق ریخت و دوبله کرد که پرویز خطیبی ، گل سرسبدش بود. ده تیپ رادیویی متفاوت ارائه داد. غالبا فکاهی و انتقاد اجتماعی ، “آقا کوچول” ، “فوفول”، “آقای بی حال ” و … و سالیانی پس از این همه تا آستانه انقلاب ۵۷ در شمار اصلی ترین فعالان سندیکای هنرمندان ایران بود . حالا این نقش پیشه کهنه کار ما و صاحب صدای مشهور جری لوئیس است، که بیش از ربع قرن از عمر مفید خود را در خانه نشینی به سر برده و فراموشی یا همان درد بی درمان آلزایمر خوب فرایش گرفته. پدر شهیار سالهاست که فرزند ترانه سرایش را ندیده است و بوی خوب گندم بیش از ربع قرن است که عطری نپراکنده در آن خانه خیابان کریم خان زند ؛ فصل ، فصل سرد فراموشیست برای او . دیگر فرقی هم به حال او نمی کند که فرزند ترانه سرا در آن کناره زیبای اقیانوس پسفیک ، آن سوی دیزنی لند ، از “آخرین خبر” بگوید ، از خبر خودسوزی ترانه کش ، خبر توقیف یک صدای خوش!… ، از پشت هم مصاحبه با میر غضب بگوید و از پشت هم سوزن و نخ بر لب شهر … دیگر بار چله نشین آوازه خوان شود و از پی سالهای رفته 1970 ، “ قصه دو ماهی ” ، “هجرت” ، “نفس” و بی شماره ماندگارهای دیگر، به ساعت مرگ غزل ، هم پیاله ی آن دل کوک خوش آهنگ باشد در میانسالی اوج. همچنان در پی آهوی عشق! …/تا کجا باید دوید؟ / تا کجا باید دوید؟/ یارب بیچاره شدم…

حمید قنبری، در هشتمین دهه عمر ، همچنان شق و رق راه می رود .اندامش و صدایش همچنان به آکتوری حرفه ای می برد . انعطاف پذیر و مسلط . اما خب این سال ها ، سال های فراموشیست برای او . شاید هم از این روست که کمتر به سراغش می روند برای گفتگو . آن هم گفتگویی با یاد ایام رفته . اگر این فراموشی لعنتی که تازگی ها حسابی کلافه اش کرده ، دست از سر او بر دارد ، حمید قنبری ، تو را به آسانی با خود می برد به روزگارانی خیلی دور …

در سالهای حضور در “رادیو ایران” ، می دانم که یار غار پرویز خطیبی بوده اید…

بله ، من کارم را با او شروع کردم … خطیبی در کار ،ید طولایی داشت . اگر تگرگ گرفته بود ، مردم می دویدند سر پل ، او همین را سوژه می کرد و می آمد اجرا می کرد …چیز ساده ای را طوری درست می کرد که همه می خندیدند … او دست پری در فی البداهه گویی داشت . قبول کنید اگر امروز روز بود ، خطیبی یکی از طنز نویس های بزرگ دنیا می شد ! من دارم به این چراغ نگاه می کنم ، شما هم نگاه می کنید ، نگاه خطیبی چیز دیگری بود . یک دفعه از این یک شعر و مطلبی درست می کرد که آدم می گفت ، این آباژور انقدر خنده داره ؟!

شرایط کار خیلی عوض شده ، نه ؟

بله ، اصلا قابل مقایسه با امروز نیست . پنجاه ، شصت سال پیش بود ..

بعد از اینکه “لاپالوما” رو خواندید ، به عنوان یکی از اولین اجراهای ترانه پاپ در ایران ، دیگه کدام آهنگ بود ؟

والله الان خاطرم نیست . باید شعرهای آنها باشد تا یادم بیاید . ولی یادم هست هر آهنگی که بوی شرقی می داد ، با ملودی های فرنگی ، خطیبی می ساخت ، من می خواندم . ملودی ایرونی کم بود . تا کم ، کم آقای اکبر محسنی آمد جلو و برای ما آهنگ دو نفره ساخت ، که من و ناهید سرفراز می خواندیم . آنها رنگ و بوی ایرونی داشت …. به این صورت گذشت .


پس در زمان شما خواندن آهنگ دو نفره هم پا گرفت ..

بله ، ما از همان وقت پی کار رو ریختیم . گفتیم اگر یک دختر و پسر بخواهند بخوانند ، چه کار کنیم . دختری که بیاید بخواند ، آن زمان خیلی کم بود . جز یک خانمی به نام خانم شاهین که در بخش های آگهی با من می خواند .


آهنگسازان چه کسانی بودند؟


اول آقای اکبر محسنی و بعد آقای مجید وفادار

مگر می شود از “مجید وفادار” گفت و از مراببوس نه ، آقای قنبری !

خوب نه ، باید گفت . فرصتی نشد از وفادار بپرسم ، واقعا چه زمانی و برای چه چیزی این آهنگ را ساختی . کار به دست حسن گلنراقی افتاد و او هم که هنگامه کرد .

گمان نمی کنم نیازی به توضیح وفادار ، یا کس دیگری باشد . مرور وقایع پس از ۲۸ مرداد ، همه چیز رو عیان می کنه ..

بله همین طور است . چهل سال است که مردم این آهنگ رو زمزمه می کنند و می خوانند. متن شعرش رو دوست دارند و به چیز های مختلف تشبیه می کنند …

خب ، این قطعاتی که اجرا می کردید در رادیو ، بار تند وتیز انتقادی هم داشت ؟ مثلا از دستگاه یا…

بله، داشت . به حکومتم کار داشتیم تا آنجاییکه اذیتمون نکنند . لای زرورق و در استتار بود. هر وقت پیش می آمد جلوی بعضی از مسئولین با ترس و لرز چیز هایی می خواندیم . آنها هم می گفتند ، چقدر خوب . چرا نمی خوانید از این چیز ها ! یادم است یک شب با دکتر امینی جایی بودیم ، صحبت از این شد که یک کم دست و بال ما بسته است . دکتر امینی هم با آن صدای خاص خودشان گفتند ، نخیر آقا ، نخیر ، بخوانید آقا ، بگویید ، باید گفته شود … گفتیم اجازه می دهید همین اجرا را امشب از رادیو پخش کنیم ؟، گفت ، بله آقا ، بله . چرا نه .. ما هم همان شب یک شعر انتقادی و برشته خواندیم . یادم است به ما تذکر دادند . گفتیم ، دکتر امینی گفتند . گفتند ، ایشان بگویند ، ما باید حساب کار خودمان را داشته باشیم . همیشه سانسور بوده است ..


شما ار پایه گذاران سندیکای هنرمندان تئاتر بودید ، فکر کنم سال ۴۸ بوده ، چه انگیزه ای داشتید برای تاسیس سندیکا در آن زمان ؟

آرزو داشتم همه کارهایم را ول کنم ، فقط یک سندیکا به وجود بیاورم ، برای پشتیبانی از هنر مندان . جایی نبود از ما پشتیبانی کند . حقوق هنرمندان را می خوردند و…. می خواستم ، خودمان قدرت پیدا کنیم . وقتی سندیکا قدرت داره ، هنرمندان حقوقشان مشخص است .

امکانات مادی هم از طرف دولت ، به شما تعلق می گرفت . نه ؟

بله ، یادش بخیر ، آقای پهلبد کمک مالی زیادی به ما کرد . خانه ای برای ما اجاره کرد که پانزده ، شانزده اتاق داشت ، دست ما باز شده بود …دیگر پشتوانه ای داشتیم . هر کس کارش گیر می کرد می آمد سندیکا . کافی بود سندیکا یک تذکر به تهیه کننده بدهد …

می دانم زنده یاد فردین هم برای راه اندازی سندیکا ی هنرمندان کمک زیادی کرده ، چطور با او آشنا شدید ؟

اولین بار که فردین رو دیدم ، در میدان ۲۴ اسفند بود در یک فیلم سینمایی . یادم است با شهیار رفته بودیم ، همان موقع ، به شهیار گفتم ، این آدم معروفی می شه . شهیار هم به شوخی گفت ، خدا نکنه پدرم از یه چیزی خوشش بیاید … ولی دیدیم همین طور هم شد . سوکسه ، بی نهایت . حتی نمی توانست برود یک رستوران غذا بخورد . همه چیز داشت . دست بخیر بود . یک روز از کار سندیکا خسته بودم ، رفتم دفترش ، گفتم می خواهم از کار ، استعفا دهم ، گفت نمی شود ،من چه کار می توانم بکنم ؟ گفتم هر وقت من زنگ زدم باید بیایی یک گوشه کار رو حل کنی …. آن قدر از نظر مادی دست و دل باز بود .. محل سندیکا را گرفته بودیم . ماهی هشت هزار تومان هم در آن زمان می گرفتیم . خانه را که تحویل گرفتیم ، فرستادم عقب فردین ، آمد و گفت ، اول باید چند تخته فرش بگیریم و…. یادم می آید ، مبلمان را فروزان خرید. ده هزار تومان داد ، دو دست مبل خرید . فردین هم شش تخته فرش بزرگ آورد . سندیکا رونقی گرفت . فرش دار شد …

مثل اینکه خانم دیبا هم کمک کردند ؟

بله ، یک روز ، فرح را دعوت کردیم و آمد افتتاح کرد . گفت، من تابلویی ، چیزی ، نمی بینم . گفتم ، خب ، قربون پول نداشتیم . گفت ، فردا عصری بفرستید کسی بیاید دفتر ، من تازگی ده تا تابلو خریدم . هفت ، هشت تا بدهم برای شما بیاورند. گفتند ، خودت بیا انتخاب کن . گفتم ، نه قربون ، شما انتخاب کن . من چه می دانم . یادم می آید تابلوهایی از ژازه طباطبایی بود و… یک روز امیدوارم با شما بنشینیم و از تاریخ سندیکا بگوییم .

حتما . راستی ، در حشر و نشر با آدمی مثل نوشین ، به حزب توده ایران جلب نشدید؟

نه،نشدم.

چرا؟

خب من اصلا از سیاست خوشم نمی آمد. حزب ایرانی ها هم می آمدند. ولی من از کار سیاسی خوشم نمی آمد ، چون نه می خواستم وزیر و وکیل شوم ، نه اینکه سرم برود بالای دار. به نوشین گفتم ، اگر با شما بیایم ، نمی توانم از شما دل بکنم و آن وقت معلوم نیست که سر از کجا در می آورم . به خصوص حزب توده که رنگ و بویی داشت …

در مجموع چند تا کار روی صحنه داشتید؟

ولله خوب به خاطر ندارم . حدود چهل تا…


مثل ؟

“دختر شاه پریان” ، “ یوسف و زلیخا” ، “ مریض خیالی” ، “ میشل استروگف” ، “ نادر و فتح هندوستان” ، “انقلاب مشروطیت” ، “رموئوژولیت” و…

چه سالی وارد سینما شدید؟

۱۳۳۰ وارد سینما شدم .

با چه کاری ؟

با فیلم “دستکش سفید” . خطیبی آمد سناریوی قشنگی آورد ، من و ناهید سرفراز بازی کردیم . او با من آواز می خواند . سی ، چهل سال است از ناهید هیچ خبری ندارم . به هیچ وجه !…


چند تا کار سینمایی دارید ؟

شانزده تا فیلم بازی کردم . اولی “دستکش سفید” بود . آخری ، “عمو نوروز” با سیامک یاسمی.


و شهیار به دنیا آمد…

حالا نمی خواهم وارد جزئیات شوم…


خب جزئیات نه ، ولی می خواهم دو کلمه هم از شهیار بگویید .

شهیار ، از ازدواج اول من بود در ۱۳۲۹ . شهیار و شهره محصول این ازدواجند .

حین کارها ، شهیار را سر صحنه می بردید؟

بله ،یادم هست اولین بار ، من یک فیلمی بازی می کردم ، حسن خردمند کارگردان بود . هر بچه ای را ما می گرفتیم در بغلمان بازی کنیم ، گریه می کرد تا یک روز ، شهیار که آن زمان چهارساله بود، را آورده بودند سر صحنه ، قرار بود من بغلش کنم ، صحبت کنم ، بدم ناهید سرفراز بغلش کند و… خیلی نقشش را قشنگ بازی کرد . کنار استخر می دوید . با یک توپ بازی می کرد ، انقدر بود … یک فیلم دیگر هم بازی کرد. نقش یک جوانی را بازی کرد . نصرت کریمی ، کارگردانش بود . نام فیلم در خاطرم نیست.


“خانه خراب” بود . این اولین نقش شهیار بود. نقش یک جوان عاشق پیشه ، با زنده یاد جمیله شیخی و.. همبازی بوده. خود نصرت کریمی هم نقش اول را دارد.