”اکبر منتجبی” در مورد برنامه مثلث شیشه ای و درباره ی عللی که احتمالاً منجر به توقف این برنامه شد، پست تازه ای نوشته است. از جمله:
دعوت آقای عبدالعلی زاده وزیر مسکن دولت آقای خاتمی از این جمله بود. در این برنامه ایشان به انتقاد از سیاست های اقتصادی و افزایش قیمت مسکن در دولت آقای احمدی نژاد پرداخت. اما سهوا جمله ای گفت که تاروپود برنامه مثلث شیشه ای و احمدی نژاد را درهم پیچید. ایشان نیز در پاسخ به اینکه مردم فراموش کار هستند گفت که: “مگر حرفهای سال 84 یادمان رفته که بورس کشور را متلاشی کرد، بالاخره مردم ما انقدر کم حافظه نیستند، که اینها را فراموش کنند، ما جنایت های نادر را به یاد داریم. فکر می کنید حرفهای دو سال قبل را از یاد می بریم؟ ما جنایت های صدام را به یاد داریم. هجده سال قبل. الان می آییم حرفهای دو سال قبل را از یاد می بریم که می گویند بورس عامل فساد است و بورس فلان است، خب بورس که پول جذب نکرده، الان که دارند خصوصی می سازند کارخانه دولت را می فروشند کی می خرد؟ خود شرکت ها، خود بانک ها”.
مجری برنامه واکنشی آنچنانی به سخنان عبدالعلی زاده نشان نداد که بحث را عوض کند. این عجیب بود. و عجیب تر اینکه خود عبدالعلی زاده اشاره کرد که شیشه های مثلث شیشه ای را با حرفهایش شکسته است.
می خواهند خانه ما را با همه خاطراتمان ویران کنند
”مهجاد” از انحلال انجمن صنفی روزنامه نگاران نوشته است:
انجمن مثل هر خانه ای پر از آرامش خاطر بود. حتی وقتی در سوگ توقیف نشریه ای جمع می شدیم؛ باز خوشحال بودیم از اینکه انجمنی هست و لااقل می توانیم در آن سوگواری کنیم. کاری که این اواخر برای مهران قاسمی و احمد بورقانی هم کردیم. اما حالا باید در سوگ انجمن بنشینیم. باید سعی کنیم یادمان برود تابلوی سبز رنگی را که روی خانه دو طبقه ای در کوچه هشتم خیابان کبکانیان حک شده بود. آن خانه را امروز به زور از ما گرفتند و می خواهند صاحبانش را بیرون بریزند.
دیگر به بستن روزنامه ها و دستگیری نویسندگانش بسنده نمی کنند. می خواهند خانه ما را با همه خاطراتمان ویران کنند. آنها ممکن است خانه را بگیرند. اما خاطراتمان را نمی توانند لگد مال کنند. دیری نخواهد گذشت که خانه دیگری خواهیم ساخت. خانه ای که در آن به جای سوگواری، جشن تولد روزنامه هایمان را برگزار خواهیم کرد. خانه ای که میزبان جلای وطن کرده ها خواهد . خانه ای که در آن گنجی و باقی و بهنود و شمس و ده ها روزنامه نگار دیگر زندگی خواهند کرد. این خانه را می سازیم با دستها و قلم هایمان، به همین زودی ها.
شکستنی ها را، لابلای خاطرات کاغذی ام پیچیدم!
آمنه شیرافکن در “بر ساحل سلامت” می نویسد که از برخی خاطراتش، برای حفاظت اثاثیه اش در هنگام اسباب کشی استفاده کرده است:
خاطرات من در خانه قدیم، در قالب شرکت در یک مراسم ویژه اثاث کشی رسما به پایان رسید. وقتی داشتم ظروف شکستنی را در روزنامه شرق می پیچیدم خواندن تیترها و مطالب به راحتی نشان میداد که ظرف همین دوسال گذشته چهها که بر سر ما نرفتهاست. و چه صحبت هایی که حالا تنها تبدیل به یک آرزو شده است.
ایران با یک عکس بلند و بالا روی صفحه یک روزنامه شرق به انرژی هسته ای فکر کرد و آقای خاتمی در داخل ستون صفحه سیاست شرق گفته بودند که اگر رییس جمهور بودند، رسیدگی به پرونده ماجرای سی یکصدوسی و دستگیری عوامل آن سریعا صورت می گرفت. یکهو یاد سخنان پالیزدار افتادم و اینکه هواپیمای دادمان بنده خدا هم در دولت فخیمه سید محمد بود که رفت روی هوا.
آرشیو مجله زنان ازسال هفتادوپنج در کنج انبار نیلوفر کشف شد. یک ساعتی توی حیاط مشغول خواندن برخی صفحات آن بودم. جالب اینکه در این موضوع به شکل خاص طی سال های اخیر گام های خوبی برداشته شده. خود سوزی زنان، ازدواج موقت، چند همسری، حضانت، مشارکت زنان و همه پرونده هایی که شهلا شرکت به همراه تیم خبری اش روی آن کار کرده بودند، حالا صورت مسئله های اصلی زنان شده اند.
سرمایهداری و آزادی
”نگاه نو” کتابی از میلتون فریدمن را معرفی و بخشی از مقدمه آن را هم منتشر کرده است:
کتاب “سرمایهداری و آزادی” را شاید بتوان بزرگترین و تاثیر گذارترین کتاب فریدمن دانست که در آن از کاهش نقش دولت در اقتصاد دفاع شده است. به دلیل اینکه این کتاب یکی از کتابهای پایهای در فهم لیبرالیسم اقتصادی و نئولیبرالیسم است و همچنین مکتب شیکاگو از جمله مهمترین مکاتب اقتصادی دنیاست و خود من هم بیشتر طرفدار همین مکتب هستم تا اتریش، تصمیم گرفتم این کتاب را برایتان بگذارم:
پرزیدنت کندی؛ رئیس جمهورسابق امریکا در بخشی از سخنرانی ریاست جمهوری خود چنین گفت: “نپرسید که کشورتان چه می تواند برای شما انجام بدهد, بپرسید شما چه می توانید برای کشورتان انجام بدهید.” جالب اینجاست که توجه نقل قول کنندگان به شخص گوینده است نه محتوای سخن او.
ترک ها به همه ما یاد دادند که…
”رویای آریائی” در حاشیه جام ملت ها نوشته است از تیم ترک ها چیزهایی آموخته است:
ترک ها به همه ما یاد دادند که آن کسی که در دقیقه پایانی بازی گل می زند برنده نمی شود، بلکه برنده آن کسی است که امیدش را از دست نداده و دست از تلاش برای بهتر کردن زندگی اش و خارج شدن از گرفتاری که دچار آن شده بر نمی دارد. و البته یکبار دیگر به این باور رسیدم که فوتبال تئاتر زندگی است و جزء به جزء زندگی را می توان در آن یافت و تعمیمش داد به تمام یک عمر.
هر اتفاقی که بیفتد و هر نتیجه ای که بدست بیاید آنها برنده اند، زیرا نشان داده اند که برای رسیدن به خوشبختی زیر بار هیچ ذلتی نمی روند و آنقدر عشقشان بزرگ و بی پایان است که جایی برای ترس در قلب آنها باقی نمی گذارد. آنها برنده اند و پیروزی آنها هیچ ارتباطی به نتایجی که روی تابلو استادیوم درج می شود ندارد.
هرچی میخواستم؛ برعکس شد!
در حاشیه جام ملت های اروپا، “نیک آهنگ کوثر” نیز پست جالب و کوتاهی دارد:
من از هر تیمی که خوشم آمد، باخت! هر تیمی! دیروز واقعا دلم برای خودم سوخت. من خیلی دلم میخواست بالاک برای بقیه موقعیت درست کند. هم کتک خورد، هم ابرویش شکافت، هم اخطار گرفت و هم در نیمه دوم توپ لو میداد.من دلم میخواست ترکیه آلمان را بزند، برعکس شد. من دلم میخواست ایتالیا اسپانیا را بزند، برعکس شد. من دلم می خواست هلند روسیه را بزند، برعکس شد. من دلم میخواست اسپانیا از روسیه شکست بخورد، برعکس شد… با این حساب میخواهم از این بعد از اصلاحطلبان و اصولگرایان به طور همزمان خوشم بیاید!میخواهم از سید ممدلی ابطحی خوشم بیاید! از خاتمی هم که شدیدا راضی هستم.
مردان، اکثراً بی معرفتند!
حمید موذنی در “مدارا” به مناسبت روز مادر؛ درباره مردان نوشته است:
مردان، اکثراً بی معرفتند و درک درستی از عشق و محبت ندارند. مردان در تمام طول زندگی به ظاهر در پی یک دوست واقعیاند و یا در پی یک معشوق زناند.مردان، اما زنی که دوست واقعی است را نمیبینند و در اصل، شاید چشم دل ندارند. مردان، هر چند زنی را که در طول مسیر جوانی تا پیری خویش ببینند، همه مهر و محبت خود را نثار او میکنند، با وضعیتی رقتبار و مازوخیستی خود را حقیر میکنند و با دروغهای فراوان تلاش میکنند خود را آنی معرفی کنند که آن زن دوست دارد. تحقیرها، توهینها، ناسزاها میبینند و دروغها تحویل میدهند تا چند صباحی با آن زن باشند و یا با او ازدواج کنند و تحقیرها را تا پایان عمر تحمل نمایند اما هیچوقت زنی را که بدون چشمداشت به آنان، عشق میورزد را نمیبینند و حتی در برابر ابراز عشق او، صدا بلند میکنند، خشن میشوند و یا حتی او را نهیب میزنند. مردان از زن خود نیز، پس از مادر شدن و از دست دادن طراوت قبل، روی برمیگردانند. مردان مادر را نمیبینند! مردان مادر را که نماد زیبایی و پاکی است نمیبینند چرا که چشم آنها جستجوگر چیز دیگری است!
کلیپ تازه الیگیتور و رضا اصفهانی مشترک است یا…
”درخت بدون سایه” در مورد کلیپ مشترک الیگیتور و رضا اصفهانی نوشته است:
نه اینکه بد باشد یا حتی مشکوک! فقط سوال برانگیز است. اول اینکه غیر ممکن است علی گیتور بدون هماهنگی با اصفهانی از چهره و صدای او استفاده کرده باشد و بخش اول کلیپ خود را کاملا در اختیار او قرار داده باشد. دوم اینکه زیرکی کلیپ ساز در نوع ارائه ی کلیپ ستودنی است اما نام بردن از علی گیتور و محمد اصفهانی در شناسنامه ی کلیپ دیگر با هیچگونه زیرکی قابل پنهان کردن نیست. فکر می کنم نام کلیپ “می خواهم به خانه برگردم” است.
محمد اصفهانی از مقربین صدا و سیما و مسولان موسیقی کشور است و در میان مردم به ویژه مردم داخل کشور محبوبیت دارد. دی جی علی گیتور هم که برای اهل ماهواره چهره ی شناخته شده و در مواردی هم محبوب است. اما اینکه چطور امکان و فضای همکاری بین این دونفر ایجاد شده ؟ مثل اینکه ما در خوابیم و اتفاقاتی افتاده است. اگر این همکاری عجیب را ریشه یابی کنیم حتما به سرنخ هایی خواهیم رسید که انگار گروهی در داخل کشور برای تعامل و آشتی با گروهی از ایرانیان خارج از کشور برنامه ریزی هایی کرده اند و در حال انجام کارهایی هستند. شگفتی حضور کریس دی برگ هم در راستای همین تلاش ها قابل تحلیل است.
حمایت از یک قانون ظالمانه
”یک لیوان چای داغ” نگاهی دارد به نوشته ی سمیه توحیدلو که در آن با قرارگرفتن دانش آموزان دختر متاهل در کنار دانش آموزان مجرد مخالفت کرده است. حامد قدوسی می نویسد:
چند وقت پیش خواندم که وزارت آموزش و پرورش به متاهلین هم اجازه شرکت در مدارس معمولی را داده است. به نظرم این اقدام قابل تحسین بود. چرا که ازدواج در سن جوانی امری غیرقانونی در کشور نیست و جزو حقوق افراد است. تحصیل هم جزو حقوق دیگر آن ها است. حال محروم کردن فردی از یک حق به خاطر استفاده از حق دیگرش کار عجیبی است که هیچ منطقی ندارد.
خانم توحیدلو چند روز بعد در واکنش به این بخش نامه پست تندی نوشتند و ضمن چیدن یک سری مقدمات، دو حکم مهم صادر کردند. اول اینکه ایشان “به شخصه نمی پسندند که “دانش آموز دبیرستانی ازدواج کرده هم قرار باشد در کنار دیگر دانش اموزان سر یک کلاس بنشیند، تبعات خوبی ندارد”.
ضمنا اضافه کردند که “پیداست که عموما دخترانی که در سنین دبیرستان ازدواج می کنند متعلق به خانواده های با سطح فرهنگی بالا نیستند.” من دیگر این جا نمی توانستم چیزی بگویم چرا که ایشان حتی به توصیه کردن هم راضی نشده بودند و علنا از قانون قدیمی که اجازه حضور زنان متاهل در مدارس را نمی داد حمایت می کردند.
بچه های اصولگرا؛ همه فحش می دادند!
ثمانه اکوان در “سیاه مشق” و پیرامون توقیف تهران امروز نوشته است:
خوب تقصیر خودتونه دیگه! تهران امروز رو میگم. به بچه های اصولگرا که زنگ می زدم همه فحش می دادند. وقتی به اصلاح طلبها رسیدم، همه داشتند می خندیدند که تهران امروز کار ما رو راحت کرد. بگذار این اصولگراها خودشون اینقدر به جون همدیگه بیافتند که دیگه یادی از اصلاح طلب ها وروزنامه هاشون نکنند.
تحلیل جالبی بود. ولی این بار دولت نشون داد که تنها راه از بین بردن یک نشریه، دادگاه مطبوعات و توقیف موقت نیست و برای رسیدن به یک نشریه تعطیل شده، به اندازه تعداد راههای رسیدن به خدا، تو این مملکت راه هست! طرفدارهای دولت که این روزها با شهروند و خورشید غصه ندارند و قالیبافی ها هم که می گویند 8 تا نشریه دیگه تو دست و بالشون در حال رویدن است!