پیمان عارف، فعال دانشجویی سابق و فعال سیاسی کنونی، عضو جبهه ملی ایران است. نام پیمان عارف با دستگیری، زندان و این اواخر شلاق پیوند خورده است. او که از معترضان به نتایج اعلام شده انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در سال 1388 بود، چند بار پس از انتخابات دستگیر شد، مدتی را در سلول انفرادی به سر برد و در نهایت به طور موقت آزاد شد. وی هم اکنون در انتظار رسیدگی به پرونده دیگری از خود در دادگاه است. پیمان عارف چندی پیش به اتهام توهین به محمود احمدی نژاد 74 ضربه شلاق خورد.
در مصاحبه با این فعال سیاسی از او درباره دشواری های فعالیت سیاسی در وضع موجودایران ، دسته بندی های سیاسی کنونی و انتخابات آخر ریاست جمهوری پرسیده ام.
بیشتر از سه سال از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری می گذرد و به نظر می آید همزمان با کاهش موج اعتراضات، دیگر از آن حجم ابتدایی سرکوب ها و دستگیری ها هم خبری نیست. با توجه به اینکه شما کماکان در داخل کشور به فعالیت سیاسی ادامه می دهید و در سال های اخیر به طور متناوب دستگیر و زندانی شده اید، فضای فعلی برای فعالیت آزادی خواهانه را چگونه ارزیابی می کنید؟
جامعه سیاسی جامعه ای متشکل از احزاب سیاسی با کوشش هایی در جهت کسب و تخصیص قدرت است. در شرایطی که جامعه سیاسی با بن بست مواجه شده و بخش اعظمی از گروه های سیاسی در ایران اساس امکان ورود در بازی کسب قدرت را ندارند، بسیاری از نیروها و گروه ها که پیش از انتخابات 88 هم امکان ورود به این حوزه را نداشتند و بعد از انتخابات هم که بخش بیشتری از جامعه سیاسی و مدنی به این سو رانده شده اند و گردش نخبگان و قدرت در ساخت سیاسی هم که عملا منتفی شده است، ما در عمل با شرایط انسداد در فضای سیاسی مواجه هستیم.
آثار و تبعات این فضا بر جامعه سیاسی و همچنین بر دولت چیست؟
انسداد موجود امتناع سیاست ورزی را به دنبال دارد و در جایی که دموکراسی و تلاش های دموکراسی خواهانه امکان نداشته باشد و تمام امر سیاسی از قبل تعیین ،نه تنها از قبل پیش بینی بلکه از قبل پیشگویی شده باشد و قدرت قاهره ای هم باشد که در واقع مناسبات سیاسی را به صورت از پیش تعیین شده سامان می دهد، کنش سیاسی از اساس فاقد موضوعیت می شود.
با توجه به گذشت سه سال از انتخابات ریاست جمهوری و اینکه حکومت توانسته یک ثبات نسبی را در سطح کشور برقرار کند و انتخابات سراسری مجلس نهم هم بدون حاشیه خاصی برگزار شد، آیا گشایش نسبی برای نوعی از سیاست ورزی اصلاح طلبانه یا دموکراسی خواهانه در کشور قابل مشاهده است؟
آنچه که حکومت در حال حاضر از جامعه سیاسی طلب می کند، این است که «پوزیشن» شبه دموکراتیکی که نظام همواره از خود ارائه می داد، به قوت خود باقی بماند. از این روست که حکومت دوست دارد فعالان سیاسی منتقد یا حتی آنها که به زندان گرفتار شده بودند در انتخابات مختلف شرکت بکنند.
ولی نظام خاطره چندان خوبی از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ندارد و میدان دادن به فعالان سیاسی منتقد و مخالف می تواند یک ریسک امنیتی برای حکومت باشد. این هشدار را آقای خامنه ای چند ماه پیش از انتخابات اخیر مجلس به صراحت عنوان کرده بود.
درست است اما در هر صورت نظام برای نشان دادن مشروعیت و نمای دموکراتیک خود، چه در داخل و چه در خارج، به حضور اصلاح طلبان و نیروهای دیگر جامعه سیاسی در انتخابات نیاز دارد. به همین خاطر هم هست که در رابطه با انتخابات مجلس بخصوص در ماه های مهر و آبان گذشته تلاش شد تا خطی برای تحریم انتخابات شکل نگیرد و بسیاری از اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان برای شرکت در انتخابات ترغیب شوند.
این خواسته که شما معتقدید در حکومت وجود داشت، چقدر منطبق با مطالبات و توقعات نیروهای جامعه مدنی و منتقدان بود؟
آنچه فعالان سیاسی دموکراسی خواه دنبال می کنند و مطالبه متقابلی که دارند، این است که دیگر زمان صورت بندی ها و خواسته های شبه دموکراتیک گذشته و باید مطالبات کاملا جدی و عمیق دموکراسی خواهانه از طریق حاکمیت تحقق پیدا بکند تا امکان دیالوگ میان نیروهای دموکراسی خواه با حکومت فراهم باشد.
این مطالبات مورد اشاره شما همان مطالبات تاکید شده توسط رهبران جنبش سبز و آقای خاتمی به عنوان نماد جریان اصلاحات است؟
این خواسته ها، خواسته های مشخصی است. برداشته شدن و لغو نظارت استصوابی برای اینکه امکان ورود لایه های مختلف جریان دموکراسی خواه به انتخابات وجود داشته باشد، مداخله نکردن نهادهای انتصابی و به ویژه نهادهای نظامی در ساز و کار انتخابات که یک مطالبه جدی است، آزادی زندانیان سیاسی، آزادی احزاب دموکراسی خواه که این بار نباید تنها به آزادی عمل یکی دو حزب اصلاح طلب محدود شود و آزادی مطبوعات. در واقع باید با سامان روشی دموکراتیک، پیش بینی پذیری و از پیش تعیین شدگی در رابطه با قدرت سیاسی از بین برود و ما با شرایط از پیش تعیین شده سیاسی روبرو نباشیم.
ولی حکومت چرا باید تن به این خواسته ها بدهد؟ نظام با هر زحمتی بود از سخت ترین فشارها در سه سال گذشته رد شده و هیچ اعتنایی هم به تکرار مکرر این مطالبات نکرده است. با تکیه بر کدام فشار اجتماعی و سیاسی می توان انتظار داشت حکومت تن به این خواسته ها بدهد؟
متاسفانه علیرغم قدم هایی که از جانب کمپ دموکراسی خواه به سوی حکومت برداشته شد و حتی آقای خاتمی هم علیرغم تحقق هیچ کدام از مطالبات دموکراسی خواهانه و شروط خودشان حاضر شدند در انتخابات رای بدهند و چنین قدم بزرگی بردارند، نه تنها حکومت گامی در جهت برقراری دیالوگ با نیروهای دموکراسی خواه برنداشته بلکه اساسا مطالبات کمپ دموکراسی خواه را نادیده گرفته و صرفا به رقابت برآمده از دوگانه سازی مورد اعتماد ترین لایه های قدرت حاصل از نهادهای انتصابی بسنده کرده است. برای حکومت مطلوب است که همین نیروهای مورد اعتماد به صورت از پیش تعیین شده، سامان قدرت را مشخص کنند و لذا دیگر جایی برای ظهور و بروز کنش دموکراسی خواهانه وجود ندارد. به همین خاطر هم هست که هیچ کدام از مطالبات دموکراسی خواهان توسط حکومت تحقق پیدا نکرده. نه در حد آزادی احزاب و مطبوعات بلکه حتی در حد انعطاف در وضعیت زندانیان سیاسی هم شاهد هیچ تغییری نیستیم.
به نظر می آید در داخل کشور راه های پیش روی اصلاح طلبان و مخالفان برای برون رفت از وضعیت موجود و مقابله با دیکتاتوری در عمل به شکست انجامیده. در ۱۵ سال گذشته هم تئوری حاکمیت دوگانه با دولت و مجلس اصلاح طلب امتحان شده و هم تئوری فشار از پایین و چانه زنی در بالا از طریق جنبش سبز. اولی که به دولت احمدی نژاد ختم شد و دومی هم در عمل نتوانست به اهداف خود دست یابد و تازه رهبرانش هم در حصر گرفتار شدند. حالا برخی چهره های شناخته شده تر اصلاح طلب مانند عباس عبدی از ضرورت تشکیل اتاق فکر اصلاح طلبان برای برون رفت از وضعیت فعلی خبر می دهند. فکر می کنید چنین تئوری هایی در صورت عملی شدن تا چه اندازه می تواند اصلاح طلبان را به اهدافشان برساند؟
بحثی که توسط آقای نوری مطرح شده، بحث شخصی ایشان نیست. جناحی از اصلاح طلبان که زمانی پروژه خروج از حاکمیت و عبور از اصلاحات را مطرح می کردند، اکنون پروژه بازگشت به حاکمیت و اعتمادسازی با حکومت را به عنوان پروژه قابل طرح از جانب خودش مطرح می کند. این حلقه که حلقه اصفهانی های دولت هاشمی / خاتمی را شامل می شود اتفاقا در موج اول اصلاحات هزینه های زیادی هم داده و این هزینه پردازی باعث شده تا در مواقعی به روشنفکران هم نزدیک شوند. اما در طول ده سال گذشته این حلقه به این نتیجه رسیده که شما الان بیان کردید: اینکه نقادی تند و تیز نه تنها کمکی به وضعیت حقوق بشر و دموکراسی در ایران نمی کند بلکه حاکمیت را می ترساند و باعث شدت برخورد آن با مطالبات دموکراسی خواهانه می شود.
چه تضمینی وجود دارد که با توجه به سابقه گذشته، حکومت مجددا به این مجموعه اعتماد کند و پروژه اعتماد سازی آنها را بی پاسخ نگذارد؟
آنچه حاکمیت می خواهد از طریق سخنگویان خود به صراحت مطرح کرده است. خواسته حکومت، اصلاح طلبی منهای آن چیزی است که از آن به عنوان فتنه یاد می کند. بنابراین آکسیون خیابانی رادیکالی که در یک دهه گذشته و در 18 تیر 78 و خرداد 88 حاکمیت را به چالش کشیده، توسط حلقه نام برده کنار گذاشته می شود و به سمت اعتمادسازی با حکومت، جلب اعتماد لایه های انتصابی قدرت و پیدا کردن روزنه هایی برای بازگشت به ساخت یکپارچه قدرت پیدا بکند.
از نظر شما این دسته از اصلاح طلبان صرفا به دنبال بازگشت به قدرت هستند یا اینکه مترصد این هستند که از طریق دستیابی مجدد به قدرت بتوانند خواسته های اصلاحی شان را پیگیری کنند؟ به هر صورت در ماه های اخیر شاهد بودیم که برخی اصلاح طلبان نزدیک به آقای خاتمی به انحای مختلف اعلام کردند که جنبش سبز یک پروژه شکست خورده است و راه حل مطمئن تر برای اصلاح سیستم همان روش به اصطلاح اصلاح طلبی دوم خردادی است.
در مقام توصیف شما برای این پروژه یعنی اصلاح طلبی منهای جنبش سبز، بهترین و برجسته ترین سخنگو در کنار آقای عبدالله نوری، آقای مهندس عباس عبدی است. آقای مهندس عبدی تقریبا نخستین اصلاح طلبی بود که پروژه خروج از حاکمیت را تجویز می کرد اما امروز در کنار افرادی مانند آقایان عمادالدین باقی، غلامحسین کرباسچی، عبدالله نوری در صدد بازگشت به طرح دولت گرایانه از اصلاحات است. این پروژه به جهت کسب قدرت نیست و سوءنیتی هم در آن نمی بینم. مسئله تنها این است که همان کسانی که روزگاری خروج از نهاد دولت را تجویز می کردند و نقاد اصلاح طلبی دولت گرا بودند، امروز به شکست خوردن آن پروژه رسیده و به اصلاح طلبی دولت گرا روی آورده اند.آنها برای اجرایی کردن این پروژه به پروژه ای که من اسمش را می گذارم اصلاح طلبی منهای اصلاح طلبان روی آورده اند. یعنی پروژه ای که از دل جناحی از اصولگرایان که به نوسازی اقتصادی و اجتماعی در چارچوب شهرداری فعلی تهران رسیده اند و کاندیدای مشخصشان هم آقای محمدباقر قالیباف است. آقای قالیباف طبیعتا به دلیل وابستگی به نهادهای انتصابی قدرت، اصلاح طلبان را به معنای اصلاح طلبان نمی تواند در برنامه خود وارد کند اما می تواند حداقل لایه هایی از مطالبات اصلاح طلبان را در چارچوب برنامه های خود داشته باشد.
دیگر پروژه در دستور کار نه اعتمادسازی لایه لایه بلکه برنامه ای برای آشتی علنی با حکومت است که آقای خاتمی دنبال می کند. در این پروژه گوشه چشمی به بازگشت به قدرت وجود دارد و احتمالا کاندیدایی هم در انتخابات آینده ریاست جمهوری ارائه خواهد کرد که به احتمال زیاد آقای محمدرضا عارف خواهد بود.در انتهای این طیف اما امتناع دیالوگ با حکومت را شاهدیم. یعنی جنبش سبز که رهبرانش در حصر هستند، زندانی سیاسی دارد، احزابش منحل شده اند، مطبوعاتش توقیف شده اند و قائل به آکسیون دموکراسی خواهانه از طریق حضور در خیابان و با قدرت جامعه به جنگ قدرت رفتن است. برای جنبش سبز تا زمانی که حکومت به خواسته هایش تن ندهد هرگونه مشارکت سیاسی ممتنع است و در دوری گزینی از حکومت به سر می برد.
به نظر شما حکومت اساسا به دنبال جذب مشارکت جنبش سبز در فضای سیاسی و اجتماعی هست؟
من فکر می کنم بر خلاف «پوزیشن» شکم سیرانه ای که حکومت دوست دارد نشان دهد، واقعیت اینگونه نیست. ما در شرایطی به سر می بریم که الگوی اقتدارگرایانه در خاورمیانه به متوحشانه ترین نسخه خود در لیبی و سوریه تبدیل شد. حتما حکومت ایران هم دلش نمی خواهد تصویری که از آن ساخته می شود مشابه تصویری باشد که برای سوریه و لیبی ساخته شد. نکته دیگر هم این است که مدعاهای نظری و معرفتی حکومت دینی در ایران، توسط الگوهای کاملا جدی دینداری سیاسی که الگوهای موفقی هم در منطقه از آب در آمده اند، به چالش کشیده شده است. لذا نظام برای بازسازی چهره خود نیاز مبرمی به دیالوگ و در نهایت آشتی با جنبش سبز دارد. اخباری که در ماه های اخیر درباره دیدار فرزند رهبر جمهوری اسلامی با جناب مهندس میرحسین موسوی منتشر شد در همین راستاست.اما نگرانی حکومت از این است که مطالبات جنبش سبز برای حکومت خطرناک جلوه کرده است و لایه نظامی / سوداگر لایه انتصابی قدرت را هراس داده که اگر این مطالبات تحقق پیدا بکند دیگر جایی برای آنها نخواهد بود و نظام از بین خواهد رفت.این تصویر نادرست است و صرفا ایجاد وحشت برای تحقق هژمونی آن لایه مافیایی و نظامی است. بالاخره طبق گفته خود حکومت 14 میلیون نفر در انتخابات گذشته به فرد و دیدگاه دیگری رای داده اند و نمی توان آنها را نادیده گرفت. لذا این سخن که ما رهبران جنبش سبز را در حصر کرده ایم و مخالفان را زندانی می کنیم و با بگیر و ببند همه چیز تمام می شود، این سیاست اعلامی و شکم سیرانه حکومت است نه سیاست اعمالی و حقیقی آن.