این روز ها باردیگر صحنه سیاست در نظام ولایی تماشایی است؛ از یک سو تنگناها و تهدیدات جامعه بین المللی، واز سوی دیگر جنگ قدرت در میان زمامداران، و در این میان ملتی که تا کنون قادر به تغییر شرایط ظالمانه حاکم بر خود نبوده، بی تفاوت در کمین نشسته است و نظاره می کند. طرفه آنکه اصحاب سیاست و قلم بدستان نیز، با گمانه زنی وتحلیل های نا همسو، سعی در القا تاثیر وقایع بی اهمیت درتحقق خواسته های ملت جان به لب رسیده دارند .
موضوع مذاکرات هسته ای با قدرت های جهانی، و اخبار مبنی بر ائتلاف سه تن از اصحاب قدرت (هاشمی-احمدی نژادو محمد جواد لاریجانی) وایضا، رقابت بر سر تصاحب ریاست مجلس جدید، ازمهمترین رویداد های هفته جاری بود که ضمن بازتاب وسیع در رسانه های فارسی زبان داخل و خارج از کشور، مورد نقد و بررسی تحلیل گران اوضاع کشور قرار گرفت اما بر خلاف همه تحلیل ها و گمانه زنی های پیچیده که با بزرگ نمایی اخبار یاد شده همراه بود، برای مردمی که ضمن دغدغه آزادی، سر در گریبان تامین معاش خود دارند، بنا بر شواهد و قرائنی که در این نوشتار خواهد آمد، فاقد اهمیت و بی تاثیردر روند شرایط حاکم بود چرا که وقایع ازاین دست را جز تلاش های مذبوحانه زمامداران حاکم برای بقا نظام نمی دانند.
بس حوادث چشم ما بیند که نو پنداردش
لیک چشم پیر دنیا دیده آن را بار ها
اگر چه مذاکرات هسته ای نظام با شش قدرت جهانی، دارای اهمیت خبری است و پوشش آن امری لازم در حرفه ی اطلاع رسانی است اما بزرگ نمایی این بده بستان نظام ولایی با جهانی که بر او تنگ گرفته است، و ایضا القا این تصور که نتیجه مثبت حاصل از این مذاکرات می تواند بر تسهیل تحقق خواسته های ملت تاثیر گذار باشد، به نوعی قلب واقعیت است، چرا که برآیند مذاکرات اخیر هسته ای با هر نتیجه ای، حکم بازی دو سر سوخت برای ملت اسیر در چنبره ظلم را دارد؛در صورت موفقیت آمیز بودن این مذاکرات، که بدون امتیاز دادن به رژیم، بعید به نظر می رسد، به مثابه چراغ سبزی برای ادامه چپاولگری زمامداران کنونی خواهد بود، و یا دست کم تا بحران سازی بعدی، فارغ از فشار های خارجی، بر حکومت بی سئوال خود ادامه میدهند و اگر هم به نتیجه ای غیر از تفاهم با شش قدرت جهانی هم منتهی گردد، باز باید مردم در انتظارعواقبی سخت تر از تنگنا های امروز باشند. این تحلیل ساده اگر چه شاید به مذاق اهل فن سیاست خوشایند نباشد اما واقعیتی است که قریب به اتفاق جامعه به تنگ آمده امروز این کهنه دیار بر آن گواهی می دهند. همین جامعه لب فروبسته ی امروز که با ظاهری بی تفاوت در پی چاره خلاصی خود ازوضعیت موجود، در کمین نشسته است، و ایضا ماجرای رقابت تصاحب کرسی ریاست مجلس فرمایشی جدید نیز، برپایه همین استدلال، فاقد اهمیت پیگیری است و تنها تاثیر این رقابت نمایشی بین دو تن از محارم رهبری بر سر تصاحب مقام کلیداری خانه ملت، یاد آور این ضرب المثل معروف خواهد بود که اگر دزد بر دزد زند، شاه دزد است .
و اما ماجرای ائتلاف سه مهره شاخص نظام (هاشمی-احمدی نژادو محمد جواد لاریجانی) که با بزرگ نمایی آن این تصور القا می گردد که گویی چنین ائتلافی منجربه تغیر رویه در زمامداری اصحاب قدرت، می شود، از دیر باز بعنوان، ابزاری برای حفظ وبقای قدرت در بین سیاست بازان رایج بوده و تاریخ این این آب و خاک هم مملو از حکایت های حواندنی ازچنین پیمان های بد شگون است. طرفه آنکه درتاریخ سی و سه ساله نظام حاکم نیز، مسبوق به سابقه است. کافی است بر خیل نام های انقلابیون سال 57 که پایه گذار این نظام ولایی بوده اند، نگاهی گذرا داشته باشیم، که امروز تنها دو تن از آنها باقی مانده اند، واز قضا راز ماندگاری این دوتن نیز حاصل چنین اتحاد و میثاق شومی است، که یکی خرقه فقاهت بر تن کرده و در هیبت خدایی بر تخت رهبری جامعه دین باور نشسته و دیگری در توهم امیرکبیری دیگر بودن، در جبه ی دانایی فرو رفته و همواره حد وسط و نقطه ی اعتدال، از “افراط و تفریط” نظام گشته است.
نیکولو ماکیاولی در کتاب “شهریار” می نویسد: “هر که اسباب قدرتمندی دیگری را فراهم کند اسباب نابودی خود را فراهم کرده است. زیرا فراهم کردن اسباب قدرتمندی یا با زرنگی حاصل می شود و یا با زور. و این هر دو مایه بدگمانی کسی است که به قدرت رسیده است” بر مصداق چنین گفتاری است که امروز آنکه خود را بر مسند فقاهت مسلمین جهان می بیند دیگر تاب تحمل هم پیمان گذشته خود را ندارد و شاید از همین رو است که می گویند هاشمی بهرمانی در جلسه ای پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 گفته است “آقا” از کسانی که درجزئیات تصمیم سازی و تصمیم گیری در سطوح فوقانی هرم حاکمیت نظام در دهه 60 باخبرهستند خوششان نمی آید….و اینگونه بر نتابیدن کسانی که زمانی محرم بودند، رسم و آئین دیکتاتوران بوده و هست آنچنانکه رضا خان هم، پس از قدرت، وجود کسانی چون، تیمورتاش، فرمانفرما، سردار اسعد بختیاری وعلی اکبرخان داور وزیر دادگستری را که در تثبیت حکومت او نقش داشتند، برنتابید.و یا نمونه قدیمی تر ازاین نوع برنتابیدن ها، درعصر غزنویان است و نقل آن حکایت معروف قتل حسنک وزیر، اما گویی هاشمی بهرمانی، این دانای زیرک نظام، که نه حسنک وزیر است و نه تیمورتاش و سردار اسعد و نه علی اکبر خان داور، اوقصد برهم زدن جبر تاریخ را دارد، و برای حفظ نظامی که به مثابه ی حراست از خود اوست، تا پای رانده شدن از دایره قدرت، می ایستد اما امروز در چنین شرایطی با سر سخت ترین دشمنان خود تن به اتحاد می دهد؛ هم پیمانی با رئیس جمهور منتخب رهبری نظام که تا همین چندی پیش حتی با وساطت دیگران حاضر به ایستادن درکنارش برای اقامه نماز جمعه هم نبوده است .و حالا چون روحی واحد در قالب دو جسم، درانظار ظاهر می شوند و این نیست جزسهم خواهی دوباره هاشمی از رهبری نظام که در چند سال گذشته او را با ظرافت خاصی از دایره قدرت کنار نهاده بود و تنها باابقای او بر مسند شورای مصلحت نظام مشغول ساخت؛ واین همه ماجرای پر سر و صدای ائتلاف اخیر حسنک وزیرنظام جمهوری اسلامی است که میل داشتن سرنوشت همتایان خود در تاریخ را ندارد؛حقیقتی که بر مردم کوچه و بازار هم پوشیده نیست وبه گوش ملت، نقل حکایت مکرر است و فاقد اهمیتی است که این چنین بدان می پردازند.
اما آنچه امروز بیش از پرداختن و بزرگنمایی از چنین اخباری که به دور از میل و اراده نظام هم نیست تا ملتی را به خود مشغول سازند، کشف آلترناتیو موثر درایجاد انگیزه در ملت برای پایان دادن به این چرخه ظلم است که هراز گاهی با به میدان آمدن فرد و یا گروهی از دل نظام، توهم تغییر رویه زمامداری حاکمان وقت را در مردم مستاصل و گرفتار بر می انگیزد و یا با براه انداختن موج اعتراضی کاذب مانند نوشتن نامه های سرگشاده ـ نهضت نامه نگاری ـ یکان به یکان آزادیخواهان شناسایی می گردند، و ناگهان به یک باره هم فروکش می یابد ویا با ارسال عوامل نفوذی در میان آزادیخواهان بعنوان مسئولین بریده شده از نظام، به صف شکنی مخالفان می پردازند وصد ها موارد دیگر که طی سی سال گذشته بعنوان روش نتیجه بخش دربازدارندگی ایجاد تشکل های همسو در بین آزادیخواهان، توسط نظام حاکم مورد استفاده قرار گرفته است، و تو گویی این دور تسلسل ظلم، تا به حشر جاری است.