حکم ترور آیت الله خمینی توسط آیت الله شریعتمداری؟

اکبر گنجی
اکبر گنجی

صدور احکام تکفیر و ترور توسط مراجع تقلید این روزها یک بار دیگر به موجی از کنش و واکنش دامن زده است. فقیهان تقریباً درباره ی احکام مرتد و سب النبی اجماع دارند. آنان که این روزها از صدور چنین احکامی شگفت زده شده اند، شاید اگر بدانند که فقیهان در طول تاریخ یکدیگر را هم تکفیر کرده اند، اندکی از شگفتی شان کاسته شود. علم فقه موجود دارای چنین احکامی بوده و فقیهان را مجاز به صدور چنان احکامی می نماید. اگر اشکالی وجود دارد، این اشکال به علم فقه و نهاد روحانیت باز می گردد که هنوز در دوران ماقبل مدرن به سر می برند. فقیه می تواند برای زندگی خصوصی مقلدان خود احکامی صادر کند، اما مجاز نیست که مستقل از حکومت احکام کیفری برای مجازات شهروندان- آن هم حکم سنگین اعدام- صادر نماید. در دوران مدرن، صدور احکام کیفری فقط و فقط توسط دولت- دادگاه های مستقل از قوه ی مجریه- صورت می گیرد. دادگاه های مدرن نیز نه افراد را به دلیل تغییر دین- ارتداد- مجازات می کنند، نه هیچ کس را به دلیل اهانت به مقدسات اعدام می کنند. اگرچه اهانت به مقدسات اخلاقاً ناموجه است. در این نوشتار با توجه به نزاع های آیت الله خمینی و آیت الله شریعتمداری، نگاهی به حکم تکفیر خواهیم انداخت.

 

اختلافات آیت الله خمینی و آیت الله شریعتمداری

 

 

 

 

 

 

آیت الله خمینی و آیت الله شریعتمداری دو تن از فقیهانی بودند که از نظر سیاسی و شیوه ی مدیریت حوزه اختلاف مشرب داشتند. اختلافات آن دو از اوایل دهه ی 1340 رفته رفته علنی شد. آیت الله خمینی پس از واقعه ی 15 خرداد 42 به رویارویی تمام عیار با شاه پرداخت، اما آیت الله شریعتمداری مخالف این خط مشی بود. شاگردان آیت الله خمینی گفته اند که او مخالف تأسیس دارالتبلیغ توسط آیت الله شریعتمداری بود و آن را موسسه ای در خدمت شاه- یا حداقل منحرف کردن خط مبارزه- می دانست. اما آیت الله شریعتمداری آن موسسه را برخلاف نظر آیت الله خمینی و شاگردان و پیروانش تأسیس کرد. علی دوانی- پدر فاطمه ی رجبی - از شاگردان آیت الله شریعتمداری و موسسان دارالتبلیغ و مجله اش- “مکتب اسلام”- در این خصوص گفته است: “بر سر دارالتبلیغ و حتی تأسیس مجله ی مکتب اسلام بی رحمانه به آقای شریعتمداری ضربت زدند” ( علی دوانی، مفاخر اسلام، جلد 13، ص 163).

 علی دوانی به مذاکرات خود با آیت الله خمینی درباره ی دارالتبلغ اشاره کرده و می گوید: “عده ای گفته بودند این کار، درست در راستای جلوگیری از نهضت است، و اغلب می گفتند آقای خمینی با آن مخالف است. من و آقای سبحانی هر کدام جدا و شاید هم آقای مکارم به امام گفتیم: آقا! جریان دارالتبلیغ از اول تا حالا چنین بوده، ما همه شاگردان شما هستیم، مخصوصا من گفتم: والله آقای شریعتمداری می ترسید و دودل بود. به زور او را آماده کردیم که مسئولیت آن را به عهده بگیرد. حضرتعالی که آمادگی ندارید، آقایان دیگر هم که یا اهل این کار نیستند و یا حاضر به شنیدن ایجاد دگرگونی در حوزه نمی باشند، پس چه باید کرد؟ بیشتر فعالیت را بنده و بعد هم آقایان مکارم و سبحانی به عهده داشته و داریم. امام فرمود: “کسی از قول من نفیا و اثباتا درباره ی دارالتبلیغ نگوید، ولی اگر وقتی دیدم وابسته به جایی است (قریب به این مضمون) می دهم آجرهای آن را بکنند”. با این وصف مخالفین دست از سمپاشی برنمی داشتند”( مفاخر اسلام، جلد 13، ص 153).

علی دوانی در نهایت در سال 1350 از فعالیت در دارالتبلیغ استعفا می دهد. درباره ی دلایل این امر از جمله می گوید: “می دیدم بیرحمانه دارالتبلیغ اسلامی (کار به آن بزرگی) را می کوبند و بدون در نظر گرفتن مکافات عمل، هر تهمتی را به آن و هرکس در آن بود می زنند و از روز بازپسین هم شرم نداشتند…چاپخانه ی عظیم دارالتبلیغ و انتشارات آن هم…به صورت شرکتی در آمد و سهامداران آن : عباسی (داماد)، حسن شریعتمداری(پسر)، و منیری(برادر همسر آیت الله شریعتمداری) بودند و آن هدف عالی که داشتیم هدر رفت…چهارم این که شیخ غلامرضا زنجانی پیشکار آیت الله شریعتمداری، سخت با من درافتاده بود و پیوسته مرا تهدید می کرد. از جمله این که روز بعد از اعدام طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رفتم و آیت الله شریعتمداری را حاضر کردم که درس خود را تعطیل کند…شیخ غلامرضا که شنید…با عصبانیت گفت: این درست است که سرهنگ پرتو(رئیس شهربانی قم) بگوید: زشت نیست که مراجع تقلید به خاطر اعدام دو نفر چاقوکش ، دروس خود را تعطیل کنند؟ من چه بگویم…گفتم: سرهنگ پرتو غلط کرده، آنها مبارزانی بودند که به خاطر حمایت از مراجع تقلید، اعدام شدند و شرم آور نیست که ما دست روی هم بگذاریم و عکس العملی نشان ندهیم و با سکوت خود، عمل ننگین دولت را در اعدام آنها تأیید کنیم؟…یکی دو روز بعد شیخ غلامرضا با خشم و غضب گفت: آقای دوانی! من پدر درمی آورم. باید از قم بروی…” ( مفاخر اسلام ، جلد 13، صص 161- 160).

علامه ی طباطبایی نیز موافق اصلاح حوزه های دینی بود و در این نزاع بیشتر جانب آیت الله شریعتمداری را می گرفت. اما نکته ای کلیدی در داوری علامه ی طباطبایی درباره ی اختلافات آیت الله خمینی و آیت الله شریعتمداری وجود دارد که به شناخت صنف روحانیت مدد می رساند. به گفته ی او، یاران وطرفداران هر دو مرجع از هیچ تحریک و دسیسه ای علیه مرجع دیگر- به قصد برصدر نشاندن مرجع خود- خودداری نمی کنند[1].

تبعید آیت الله خمینی به ترکیه و از آنجا به عراق و سرکوب نهضت 15 خرداد توسط رژیم شاه، وی را از ایران دور کرد و آیت الله شریعتمداری در حوزه ی علمیه ی قم به فعالیت های تدریسی و تبلیغی خود ادامه داد. او از طریق چند واسطه با دربار شاه و ساواک نیز در ارتباط بود. به عنوان مرجع تقلید، مقامات کشوری و لشکری با او دیدار می کردند.این فقیه میانه رو اصلاح طلب، فردی مستقل بود و از روابطش با دستگاه های رژیم برای، الف؛- حل مسائل مردم، ب؛- تسهیل فعالیت های حوزه و ج؛- اصلاح حکومت استفاده می کرد. به اصلاح رژیم شاه می اندیشید، اما از نظر نیروهای انقلابی آن زمان این روابط پذیرفتنی نبود. همین امر موجب افزایش شکاف میان آن دو مرجع تقلید شد.

 

آیت الله شریعتمداری به روایت ساواک شاه

روابط آیت الله شریعتمداری با ساواک در اسناد محرمانه ی آن سازمان آمده است. مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ابتدای سال 1389 کتاب آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد را در 1000 صفحه منتشر کرد.اسناد کتاب به نحو احسن تفاوت مشرب دو فقیه را روشن می سازد. به عنوان نمونه، یکی از اسناد این کتاب درباره ی مذاکرات رئیس شهربانی قم با آیت الله شریعتمداری است که ایشان قول داده دیگر علیه رژیم سخنی نگوید و آیت الله خمینی را هم از این کار باز دارد. در سند آمده است:

“[مُهر محرمانه] در مذاکراتی که روز 18/1/42 آیت الله شریعتمداری با رئیس شهربانی قم به عمل آمده است شریعتمداری قول می دهد که در آینده هیچ گونه فعالیت و تحریکاتی علیه دولت و لوایح ششگانه ننموده و اعلامیه ای هم به چاپ نرساند. ضمناً خمینی را هم راضی نماید که به همین نحو عمل نموده دست از مبارزات و تحریکات خود بردارد. ولی اطلاعِ رسیده حاکی است در تهران اعلامیه ای به امضای شریعتمداری و خمینی تحت عنوان تشکر و اظهار تأسف چاپ و منتشر گردیده است (که دو نسخه رونوشت آنها به پیوست ایفاد می گردد) وسیله تلفن با شریعتمداری تماس [گرفته] و اظهار می دارد مگر قرار بر این نبود که دیگر اعلامیه ای چاپ نکنید و اعمال خلافی انجام ندهید. شریعتمداری می گوید این اعلامیه ها مربوط به قبل از مذاکرات مابوده (یعنی 10 و 11 ذیقعده) در ضمن آیت الله خمینی را هم نتوانستم راضی کنم و گفته است من دست از مبارزاتم نخواهم کشید. رئیس اطلاعات و امنیت قم. ح- بدیعی امضا. مُهر محرمانه”( آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صفحه 191).

آیت الله خمینی در 13 خرداد سال 42 سخنرانی بسیار تندی علیه شاه ایراد کرد. پس از این سخنرانی و بازداشت آیت الله خمینی فضا به شدت رادیکال شد. آیت الله شریعتمداری طی مذاکراتی که با ساواک داشت، برای رهایی خود از همراهی با آیت الله خمینی، سه پیشنهاد مطرح می سازد. به متن سند بنگرید:

“تلگرافات وارده

از: قم

به : تهران

تاریخ: 15/ خرداد/42

شماره: 3158

کشف شده توسط: 444

وقتیکه مخابره شده: 1830

تقدم: خیلی خیلی فوری

قسمت اقدام کننده: ساواک تهران

برای اطلاع به اداره: اداره کل سوم

شماره، پیرو [نامه]: 211-15/ خرداد /42

آیت الله شریعتمداری به طور محرمانه پیشنهادات زیر را به ساواک نموده که یکی از آنها عملی شود:

[1-]خانه ی وی [مورد] محاصره قرار گیرد و اجازه ی رفت و آمد داده نشود

[2-]به نام ملاقات با اعلیحضرت به تهران حرکت و چند روزی مخفی بشود

[3-]به مشهد یا حضرت عبدالعظیم تبعید شود.

ظاهراً دلیل پیشنهاد[ات] بالا را خلاصی خود از جوابگویی به مراجعین و رفع تکلیف وانمود می کند و می گوید در غیر این صورت مجبور به همدردی با خمینی خواهد بود ولی در صورتی که با یکی از نظریات بالا موافقت نشود ممکن است عده ی دیگری در قم و تهران و آذربایجان تحریک شوند و دامنه ی جنجال عمومیت پیدا کند.

نظریه ابلاغ فرمایند. 210-15/ خرداد /42 بدیعی”( آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، صفحه ی 196).

سند دیگری متعلق به همان روزها، شنود تلفن آیت الله شریعتمداری توسط ساواک است. در اینجا نیز آیت الله شریعتمداری نشان می دهد که با مواضع و کارهای آیت الله خمینی موافق نیست و فشار اجتماعی وی را به همراهی ظاهری مجبور می سازد. او خواستار عدم تظاهرات علیه رژیم و عدم شعار علیه شاه می شود. به متن سند خیلی محرمانه بنگرید:

“ریاست ساواک تهران

پیرو تلگراف 225-17/خرداد /42

آیت الله شریعتمداری

1- بعد از ظهر گذشته نامبرده ی فوق تلفنی با تبریز صحبت [نمود و] مخاطب اظهار داشته مردم قصد تظاهرات داشتند ولی ما از بیرون رفتن و تظاهرات جلوگیری کردیم تا از شما کسب دستور نماییم. شریعتمداری اظهار نموده: “من دو مطلب را به شما توصیه می کنم که باید طبق آن عمل شود:

(الف) مردم رابه آرامش دعوت کنید و از تظاهرات جداً خودداری شود چون از تظاهرات نتیجه ای گرفته نخواهد شد. در قم مردم تظاهرات نمودند ولی با قوای انتظامی روبه رو شدند. آخر گلوله با جان مناسبت ندارد پس باید از اجتماع و تظاهرات جلوگیری نمایید.

ب- سعی کنید به اعلیحضرت معظّم توهین و بی احترامی ننمایند. من از طرف خمینی خیلی ناراحت هستم. چند نفر از علمای دیگر را در شهرستان ها گرفته اند چون با شاهنشاه مخالفت کرده بودند. خواهش می کنم با شاهنشاه مخالفت نکنید و باعث ناراحتی او نشوید. من به خمینی گفتم که با شاه این طور رفتار نکن و بر خلاف دولت سیاست نزن اما او گوش نداد تا به این روز افتاد. در ضمن طوماری هم به نفع من تهیه نمایید.”

2- نامه ای از عبدالرسول قائمی یکی از مجتهدین متنفّذ آبادان برای کسب تکلیف [به] وسیله ی شخصی به نام رضوی برای شریعتمداری رسید که جواب آن به وسیله همان قاصد شفاهاً پیغام گردید و مضمون آن بسیار خوب و به قرار زیر است: “شما کوشش نمایید هیچ گونه تظاهراتی نشود و اجازه ندهید اخلالگران به نام دین تظاهر کنند و بی نظمی ایجاد نمایند و حتی المقدور مردم را دعوت به سکوت و آرامش نمایید. اخیراً خمینی بسیار تند رفت و با اعلیحضرت همایونی مخالفت نمود که رویه اش مخالف تمام علما بود و گوش هم به تذکرات ما نمی داد و من راجع به رفتن به مدرسه فیضیه و سخنرانی در روز عاشورا تذکراتی به او دادم که گوش نکرد تا کار بدینجا رسید.”

[شریعتمداری] مجدداً تأکید نمود که “از اغتشاش و تظاهر جلوگیری نمایید مغازه ها را باز کنند چنانچه احتیاج به بستن دکاکین و بازار باشد رمزاً اطلاع می دهم و قرار ما این باشد که [هر وقت چنین چیزی لازم شد] همین نامه را مجدداً برای خودتان می فرستم دلیل بر بستن بازار است.”

در خاتمه [شریعتمداری] اضافه نمود: “طوماری هم بر له من تهیه نمایید.”

مقرر فرمایند در مورد بند 2، ساواک خوزستان را نیز مطلع نمایند. این اطلاعات را آقای ابهری که آقای مولوی با ایشان آشنایی دارند داد و قسمت مهمی از آن مورد تأیید قطعی ساواک قم می باشد. در صورت تصویب شفاهاً و از طرف تیمسار ریاست به شریعتمداری اعلام شود که این رویه موجب رضایت ایشان است تا در آتیه نیز روش مزبور را دنبال نماید. س. رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم

ح…. [ناخوانا]

امضا. مُهر خیلی محرمانه. 545-18/خرداد /42”( آیت الله شریعتمداری به روایت اسناد، صفحه ی 197).

 

آیت الله شریعتمداری به روایت زمامداران رژیم شاه

شاید مطالب اسناد ساواک مقبول نیفتد، برای این که آنها اسناد یک نهاد سرکوبگر است که توسط سرکوبگران جمهوری اسلامی(مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ریاست روح الله حسینیان) منتشر شده است. اما زمامداران رژیم شاه- همچون فرح پهلوی، هوشنگ نهاوندی، مسعود انصاری، پرویز ثابتی و…- در فضای آزاد خارج از کشور تصویری مشابه اسناد ساواک از آیت الله شریعتمداری عرضه داشته و بیش از آن چه در آن اسناد آمده، بازگو کرده اند. شاید مدعیات همه ی آن ها دروغ باشد، اما در این صورت باید به این پرسش پاسخ گفت: چرا همه آنان این دروغ ها را درباره ی روابط رژیم شاه و آیت الله شریعتمداری می سازند؟ به روایت آنها بنگرید.

پرویز ثابتی- مدیر امنیت داخلی ساواک- می گوید که ابتدأ زنجانی- پیشکار آیت الله شریعتمداری- رابط ایشان با ساواک بود. پس از آن عباسی- داماد ایشان- جایگزین زنجانی شد. به گفته ی ثابتی، عباسی هر دو هفته یک بار با ساواک دیدار داشته و تقاضاهای آیت الله را مطرح می ساخته است. پرویز ثابتی خود نیز سالی دو مرتبه در قم با آیت الله شریعتمداری دیدار می کرده است( در دامگه حادثه، گفت و گویی با پرویز ثابتی مدیر امنیت داخلی ساواک، ص 574).

هوشنگ نهاوندی می گوید که از سال ها قبل از پیروزی انقلاب با آیت الله شریعتمداری رابطه ی مستقیم و خوبی داشته است. وی تجلیل زیادی از شخصیت علمی(هوش، آگاهی های جهانی و داخلی، مرجعیت دینی)، اخلاقی(فروتنی، طبع ملایم، و…)، وطن پرستی(نبرد با جمهوری آذربایجان و جمهوری کردستان، نبرد با اشغالگران روس) و رفتار تشکیلاتی آیت الله شریعتمداری به عمل می آورد(هوشنگ نهاوندی، آخرین روزها، پایان سلطنت و درگذشت شاه، صص 111- 109). از ملاقات های نمایندگان نخست وزیر، مسئول اداره ی حسابداری اختصاصی شاه، و رئیس ساواک یا ایشان- به دلیل جایگاه درجه اول این مرجع تقلید- سخن می گوید( آخرین روزها، ص 111).

در ماه مه 1978 شاه به هوشنگ نهاوندی مأموریت می دهد که با آیت الله شریعتمداری دیدار کرده و به او بگوید که به طور رسمی از سوی وی آمده تا نظرات آیت الله را درباره ی مسائل کشور به اطلاع شاه برساند: “به این ترتیب، شاه گفت و گویی را، اگر نگوییم بده بستانی را، با نفر نخست سلسله مراتب شیعه آغاز کرد”( آخرین روزها ، ص 112). این دیدارها تا آخرین ماه پیروزی انقلاب ادامه می یابد. پیشنهاد اطرافیان آیت الله در همان اولین دیدار این بود که شاه برای زیارت به قم رفته و در حرم با آیت الله دیدار داشته باشد( آخرین روزها، ص 115). اما خود آیت الله خواستار رسیدگی بیشتر به شهر قم و دوری خاندان سلطنت، وزرا و بلندپایگان کشور از رفتارهایی می شود که موجب سرزنش است.

در دومین دیدار آیت الله شریعتمداری می گوید: “آخر در تهران چه خبر است؟ اعلیحضرت چکار می کند؟ چرا دست به اقدامی نمی زند؟”( آخرین روزها، ص 123). سپس در تبیین علل تظاهرات اعتراضی و خشمگینانه ی مردم در شهرهای مختلف می گوید که علت این امر پزشک بهایی شاه- سپهبد کریم ایادی- است. سپس به فسادهای اقتصادی اشرف پهلوی- خواهر دوقلوی شاه- و دخالت های او در امور سیاسی کشور می پردازد( آخرین روزها، ص 124). وقتی نهاوندی گزارش دیدار را به شاه می دهد، شاه می گوید که ایادی حتی به خدا هم اعتقاد ندارد. درباره ی کارهای اشرف پهلوی نیز از نهاوندی می پرسد آیا شما به نکاتی که آیت الله در این باره گفته باور دارید( آخرین روزها، ص 126).

در سومین دیدار آیت الله شریعتمداری می گوید که شاه باید به عنوان “داور” بر فراز اختلافات قرار گیرد. نخست وزیر آموزگار را برکنار سازد و علی امینی را به جای او به نخست وزیری منصوب کند. اگر این اقدام موثر نیفتاد، شاه می بایست تصمیم جدی تری بگیرد( آخرین روزها، صص 131- 129).

جنش هنر شیراز در سال 1356 - که در آن در منظر عمومی در خیابان مردم شاهد روابط جنسی بودند-یکی از مهمترین موضوع های مورد اعتراض آیت الله خمینی و همه ی نیروهای مذهبی بود. یکی از مسائل این بود که آیا در سال 1357 نیز رژیم این برنامه را اجرا خواهد کرد یا نه؟ آیت الله شریعتمداری در شهریور 1357 به هوشنگ نهاوندی تلفن کرده و در این خصوص می گوید:

“به اعلیحضرت یا هرکسی که به او مربوط می شود، بگویید که لغو برنامه ی جشن هنر شیراز، اشتباه بزرگی است. تحول اوضاع چنان است که هر عقب نشینی یا امتیاز دادنی، نشانی از ضعف تلقی خواهد شد. بنابراین از این به بعد، حکومت باید استحکام خود را نشان دهد و قدرت نمایی کند. آیا نخست وزیر از این چیزها آگاه است…با این حال شهبانو نباید به شیراز برود. برنامه ها را سبک کنند. چند برنامه ی سنگین و به ویژه ایرانی را حفظ کنند. محسن فروغی، وزیر فرهنگ که مرد محترمی است و یا شوهر خواهر اعلیحضرت- مهرداد پهلبد- بروند و دولت را نمایندگی کنند. جشنواره را کوتاه و خلاصه کنید، ولی مراقب باشید که لغوش نکنند”( آخرین روزها، ص 168).

نهاوندی که خواستار قاطعیت رژیم علیه مخالفان بود، نظر آیت الله شریعتمداری را “دوراندیشانه” و “روشن بینانه” به شمار آورده و به سرعت به شهبانو و نخست وزیر اطلاع می دهد. اما دو روز بعد فرح پهلوی تصمیم به لغو جشنواره می گیرد. سیل انقلاب به سرعت تمام در حال پیش روی بود و آیت الله شریعتمداری به شاه مشاوره می دهد که به جای عقب نشینی باید قاطعانه بایستد.

در دوران نخست وزیری ژنرال ازهاری، آیت الله شریعتمداری مجدداً با نهاوندی تماس گرفته و خواهان سرکوب انقلابیون می شود. به شاه پیغام می دهد که برای برقراری نظم حتی اگر ضروری بود، مرا هم بازداشت کنید. می گوید:

“از سوی من به اعلیحضرت التماس کنید که نظم را برقرار کند و مملکت را نجات دهد. حمام خون در انتظارمان است. اگر لازم شود بگویید مرا دستگیر و زندانی کند. ولی زود اقدام کند”( آخرین روزها ، ص 280).

این گفت و گوها بخوبی تصویری از مشی متفاوت آیت الله خمینی و آیت الله شریعتمداری ارائه می نماید. پرویز ثابتی نیز از آیت الله شریعتمداری تجلیل بسیار به عمل می آورد. او را “شخصیتی وارسته” و “مستقل” و “آیت الهی مورد توجه اعلیحضرت” به شمار می آورد. ثابتی می گوید :

“شریعتمداری همیشه به من می گفت: “ جلوی این خمینی چی ها را بگیرید “…بعد هم لیست اسامی خمینی چی ها(یعنی [آخوندهای] طرفدار خمینی) را عباسی می آورد به ما می داد که اینها کی ها هستند که برای خمینی دارند در شهرستان ها کار می کنند”( در دامگه حادثه، ص 575).

مسعود انصاری نیز از ارتباط خود با آیت الله شریعتمداری در سال های 1356 و 57 سخن گفته است. سخنان وی نیز موید مدعیات نهاوندی و ثابتی است. می گوید:

“پس از هرج و مرجی که در زمان دولت شریف‌امامی پیش آمد گفت به شاه بگویید باید محکم گرفت …به هر حال ایشان خواستار اصلاحات، اما نه از طریق انقلاب و برهم خوردن نظام، بلکه در آرامش و به دست خود نظام بودند…می‌شود گفت که بین شاه و شریعتمداری تفاهمی به وجود آمده بود… قبل از بالا گرفتن موج انقلاب به من گفتند که خیال دارند حزبی به نام “حزب اسلامی” تأسیس کنند…من عذرخواهانه گفتم: کمی صبر کنید اوضاع آرام شود و دولت نظامی هم برداشته شود. ولی آیت‌الله جواب داد: اعلام حکومت نظامی را به شاه تبریک بگو البته باید خیلی مواظب باشند کسی کشته نشود”( پس از سقوط، خاطرات احمدعلی مسعود انصاری، انتشارات مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سپاه، صص8-127).

فرح پهلوی نیز همین مدعیات را مطرح ساخته است. می گوید:

“آیت‌الله شریعتمداری در نگرانی های همسرم شریک بود. او تعصب خمینی را نمی‌پذیرفت و پیامهایی برای پادشاه می‌فرستاد و با ذکر نام روحانیون افراطی تقاضای دستگیریشان را می‌کرد . او معتقد بود که تظاهرات با ساکت کردن این افراد به پایان خواهد رسید. من این فهرست را دیده بودم “(فرح دیبا، کهن دیارا، پاریس، 2004، انتشارات فرزاد، ص271).

دفاع آیت الله شریعتمداری از مشی اصلاح طلبانه ی خود

آیت الله شریعتمداری انقلابی نبود، اصلاح طلب بود. او در 24/آذر/1357 - دو ماه قبل از پیروزی انقلاب- در مصاحبه ی با روزنامه ی ایران پست تقریباً به اختلاف مواضع خود با مواضع آیت الله خمینی اشاره کرده و در ضمن تأکید می نماید که به عنوان یک مجتهد نمی تواند مقلد کسی- آیت الله خمینی- باشد. می گوید:

“من هیچ گاه ادعای انقلابی بودن به معنای مصطلح روز را (که متاسفانه مفهوم مرزبندی شده اش را از غیر اسلام گرفته ایم) نداشته و ندارم…نباید مرا (که نه تنها در مسائل فرعی فقهی مجتهدی اهل نظرم در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز “حتی مسائل سیاسی که در سطح جهانی مطرح است” خود را اهل نظر و احتهاد می دانم) همچون یک مقلد چشم و گوش بسته فرض کنند! نه رهبر و مرجع تقلید که پیرو آنهم پیروی و متابعت صددرصد مطیع و فرمانبردار…“.

آیت الله شریعتمداری سپس به تفاوت اصلاح طلبی و انقلابی گری پرداخته و از اصلاح طلبی دفاع می کند. در این گفت و گو مارکسیسم، سوسیالیسم، سرمایه داری و مابقی ایسم های غربی را رد کرده و از اسلام دفاع می نماید. در آن فضای انقلابی که امام حسین نماداسلامی آن بود، امام حسن را مطرح کرده و از “طعن ها” و “اهانت های بیشرمانه” به آن امام گلایه می کند. می گوید:

“رفورمیسم را از نظر ماهوی یک امر همیشه مذموم و همواره یک مسئله ضد مردمی نمی دانم - چه بسا که بسیاری از انحرافات و گناهان و کجرویها تنها ریشه کن ساختنش از طریق سبک های رفورمیستی ممکنست نه انقلابی. این را من به شما موکدا تذکر می دهم که ما مسلمانیم، نه مارکسیست و سوسیالیست هستیم و نه سرمایه دار و نه کاپیتالیست. فقط مسلمانیم و عقده ی حقارت خودکم مکتب بینی هم نداریم که بخواهیم یک ایسمی را که علی الحساب و برای این که در دنیا مترقی جلوه کنیم یدک بدنبال مکتبمان بکشیم…هرچند که به ارتجاع و یا سایر امور اعتباری متهممان کنند…امروز اگر تنها “انقلاب” به غلط معیار سنجش خوبیها شود. به چه دلیل من مسلمان به خاطر این که روشنفکران از من نرنجند آن را بپذیرم و سایر ملاکها و بنیادها و اصل ها که در اسلام اصیل است و متاسفانه فراموش شده باز بر اساس یک سلسله ملاحظات غیرتوحیدی مورد توجه قرار ندهم و بر پایه ی یک سری آموزش های غلط فاجعه بار مثلا “چه گوارا” در صف بهترین و مقدس ترین همرزمان ما قرار بگیرد. اما امام حسن مجتبی علیه السلام خارج از صف و غیرانقلابی و رفورمیست! و حتی مورد طعن و اهانتهای بیشرمانه…“.

کل رفتار این مرجع تقلید را شاید بتوان در چارچوب اصلاح طلبی تبیین کرد. اگر او انقلابی نبود، که نبود، چاره ای جز رفتار در چارچوب اصلاح طلبی نداشت. اصلاح حوزه های دینی یک بخش از پروژه ی او بود، اصلاح حکومت بخش دیگر آن را تشکیل می داد. مگر می توان به اصلاح حکومت اندیشید و با آن ارتباط نداشت؟

 

مدعای ثابتی درباره ی حکم ترور

همین نکات نیز به خوبی تفات دیدگاه و عمل این دو مرجع تقلید را بازگو می کند. اما از این مقدمات که بگذریم، به موضوع اصلی این نوشتار می رسیم. پرویز ثابتی خبر مهمی را برای اولین بار مطرح می سازد. به گفت و گوی آیت الله شریعتمداری و ثابتی در نوروز 1357 بنگرید که آیت الله شریعتمداری برای خواباندن سیل انقلاب حکم ترور آیت الله خمینی را صادر و جهت اجرا به ساواک ابلاغ می کند:

آیت الله شریعتمداری: “آقا گفتیم که این خمینی چی ها را جدی بگیرید که نگرفتید…من به شما می گویم که من به عنوان مجتهد به شما می گویم که او دارد فتنه علیه اسلام می کند و قتلش واجب است و شما می توانید آدم بفرستید و این را بکشد “.

ثابتی: “حضرت آیت الله شما این همه پیرو دارید. خوب به یکی از اینها فتوایتان را بدهید، ما که نمی توانیم چنین کاری بکنیم”.

آیت الله شریعتمداری: “نه! من چرا بکنم؟، باید شما بکنید و شما مسئول امنیت هستید…برای این که امنیت مملکت را به هم زده”( در دامگه حادثه، ص 575).

خبر بازگو شده توسط پرویز ثابتی، منطقاً دو حالت بیشتر نمی تواند داشته باشد: یا صادق است و یا کاذب. اگر کاذب باشد، دروغ است. دروغ گزاره ی کاذب به قصد فریب است. این احتمال را نمی توان و نباید نادیده گرفت که پرویز ثابتی برای انتقام گرفتن از آیت الله خمینی آگاهانه دروغ گفته باشد، چرا که در همین گفت و گوها به کلی شکنجه های ساواک را انکار می کند. اگر مدعای او دروغ باشد، فاقد هرگونه ارزشی است و باید پرسید چرا ثابتی در 75 سالگی همچنان به آن روش های سرکوبگرانه ادامه می دهد؟ در ضمن باید از ثابتی پرسید: آیا گفت و گوی خود با آیت الله شریعتمداری در این زمینه را مکتوب کرده است یا نه؟ اگر مکتوب کرده باشد، باید در اسناد ساواک موجود باشد. اگر نکرده باشد، چرا یک مقام بلندپایه ی امنیتی موضوع به این مهمی را مکتوب نکرده بود؟ نکته ی دیگر این است که آیا مدعای ثابتی با منش و رفتاری که آیت الله شریعتمداری در طول زندگی از خود بروز داد، سازگار است یا نه؟ آیت الله شریعتمداری حتی کسروی را تکفیر نکرد.آیت الله خمینی هم تا پیروزی انقلاب فتوای ترور صادر نکرد. فدائیان اسلام نتوانستند از آیت الله خمینی فتوای قتل حسن علی منصور را بگیرند. سازمان مجاهدین خلق نیز در اوائل دهه ی پنجاه نتوانست برای اقدامات خود از آیت الله خمینی تأیید و مجوزی بگیرد. یک احتمال هم این است که آیت الله شریعتمداری به ثابتی گفته باشد که آیت الله خمینی فتنه ی علیه اسلام و برهم زننده ی امنیت کشور است و شما باید مانع او شوید، اما ثابتی حکم ترور را هم بر آن می افزاید.

حالت دوم این است که ثابتی راست گفته باشد. در مخالفت آیت الله شریعتمداری با مشی انقلابی آیت الله خمینی هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. در این که این فقیه نگران قدرت یافتن آن فقیه بوده و نمی خواسته رژیم شاه سرنگون شود، بازهم اختلاف نظر چندانی وجود ندارد. مهندس مهدی بازرگان نیز تا نیمه ی اول سال 1357 هیچ گاه مدافع سرنگونی رژیم شاه نبود. حتی آیت الله خمینی و طرفدارانش او را متهم می کردند که مدافع تئوری “شاه سلطنت کند، نه حکومت” بود. اما موج انقلاب مهدی بازرگان را هم با خود برد و او نیز اعلام کرد که هیچ راهی جز رفتن شاه باقی نمانده است.

اما محل نزاع چیز دیگری است. ما به صورت شرطیه سخن می گوئیم. یعنی به شرط آن که مدعای پرویز ثابتی صادق باشد، می پرسیم: هر قدر هم که اختلاف آیت الله شریعتمداری و آیت الله خمینی عمیق و بنیادی بوده باشد، چگونه یک مرجع تقلید حکم ترور مرجع تقلید دیگری را صادر می کند؟ آیت الله خمینی هنوز در عراق بود و قدرت سیاسی در دست او نبود تا خون ریزی- به تعبیر آیت الله شریعتمداری- کند. یک احتمال این است که آیت الله شریعتمداری با توجه به دو متغیر این حکم را صادر کرده باشد.

اول- تسلط بر فقهی که به مرجع تقلید امکان می دهد تا به راحتی حکم کشتن دیگران را صادر کند. وقتی -پس از سرنگونی شاه- قدرت به دست فقیهان بیفتد، به وفور از این نوع احکام صادر خواهند کرد.

ب- شخصیت مقتدر آیت الله خمینی که به راحتی از این امکان استفاده خواهد کرد. یک نمونه ی آن صدور حکم قتل عام چند هزار زندانی سیاسی در تابستان 1367 است.

گروهی استدلال می کنند که با توجه به مشروع بودن دفاع از خود می توان تحت شرایطی از حمله ی پیشگیرانه و یا حتی ترور دفاع کرد. برای مثال می گویند اگر ممکن بود با ترور هیتلر از مرگ صدها هزار نفر انسان بی گناه جلوگیری کرد می شد از مشروعیت ترور هیتلر دفاع کرد. در واقع براساس این نظر ترور مجاز است وقتی دولتی الف. دلایل و شواهد بسیار خوب و قانع کننده ای داشته باشد که عدم انجام ترور به نتایج فاجعه باری خواهد انجامید، ب. فرد مورد نظر مستقیما از نظر اخلاقی مسوول آن نتایج فاجعه بار باشد و ج. هیچ راه دیگری برای جلوگیری از آن فجایع نباشد.

احراز این شرایط سه گانه البته در عمل بی نهایت دشوار است. آیت الله شریعتمداری نه واجد علم غیب بود، نه هیچ شاهد و قرینه ای در دست داشت که آیت الله خمینی در آینده فجایع بسیار خواهد آفرید. ضمن این که ترور او در آن شرایط می توانست پیامدهای ناگوار بسیاری داشته باشد.

البته آیت الله شریعتمداری حکم خود را این گونه موجه نمی سازد. او- به روایت پرویز ثابتی- گفته است: چون آیت الله خمینی علیه اسلام فتنه می کند، قتلش واجب است. بعد هم این نکته را اضافه کرده که آیت الله خمینی امنیت مملکت را به هم زده است. می توان پرسید: آیت الله خمینی در نوروز 1357 چه فتنه ای علیه اسلام کرده بود؟ به فرض انجام فتنه علیه اسلام در آن زمان، آیا ترور “فتنه کننده ی علیه اسلام” موجه است؟ در مورد قید دوم، یعنی “برهم زدن امنیت کشور” - نیز می توان پرسید: آیت الله خمینی در نوروز 1357 در نجف چگونه امنیت ایران را برهم زده بود؟ او در آن زمان تا چه حد در اعتراضات مردمی موثر بود؟ به شرط موثر بودن، آیا مجازات چنان فردی ترور است؟

شاید حکم ترور آیت الله خمینی به دلیل مجموعه ی اقداماتی که تا آن زمان انجام داده، نبود. بلکه به دلیل مجموعه ی اقداماتی است که بعدها- پس از پیروزی انقلاب و در دست گرفتن قدرت سیاسی- انجام خواهد داد. اما چگونه می توان فردی- آن هم یک مرجع تقلید- را به احتمال جرمی که در آینده مرتکب خواهد شد مجازات- آن هم ترور- کرد(قصاص قبل از جنایت)؟ موضوع ساده است. هر دو مرجع تقلید، با همه ی اختلاف هایی که داشتند، دارای فقه واحدی بودند. فقهی که چنان امکانی را برای فقیهان فراهم می آورد، فقط و فقط به دست آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای نمی افتد، در دست آیت الله شریعتمداری هم بود. مگر شاگردان نزدیک ایشان در دارالتبلیغ- آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله جعفر سبحانی و…- اینک به عنوان مرجع تقلید حکم ترور صادر نمی کنند؟ این فقه که فقیه را سلطانی با قدرت مطلقه می سازد، حتی فقیهان میانه رو را هم در مواردی به صدور احکام ترور می کشاند.

 

نیاز به توجیه تعارض خلوت و جلوت

نکته ی دیگری نیز در رابطه ی با آیت الله شریعتمداری قابل ذکر است. ایشان و طرفدارانشان در آن زمان منکر ارتباط با ساواک و دربار بودند. به تعبیر دیگر، ظهور ایشان در محراب و منبر به گونه ای بود، اما چون به خلوت می رفتند به گونه ی دیگری عمل می کردند. این دوگانگی خلوت و جلوت نیز باید از سوی مدافعان ایشان توصیح داده شود. جلد اول کتاب سید حمید روحانی تحت عنوان نهضت امام خمینی در سال 1356 منتشر شد. آیت الله شریعتمداری در 24/9/ 1357 در گفت و گوی با روزنامه ی ایران پست به مسائلی که او مطرح کرده پاسخ داده و همه ی آنها را تهمت و افترا به شمار می آورد. می گوید:

“در همین اواخر کتابی منشر شده است به عنوان طرفداری از نهضت و مبارزه و جانبداری شدید از آیت الله خمینی اما آن چنان به ما و کارهای ما و دوستان ما حمله می کنند که حتی از ذکر پاره ای از آنچه را که نسبت داده اند شرم دارم. شما می گوئید من در چنین زمینه هائی چه باید بکنم؟ آیا برای صلاح اسلام و مسلمانان نه صلاح شخصی خودم جز سکوت چاره دیگری دارم؟ جالب توجه اینجاست که شنیده ام آیت الله خمینی این جاهل ها و مغرض ها را نصیحت و موعظه کرده اند!! اما چرا اثر نکرده است شاید بدلیل این که به صراحت مرقوم نداشته اند این دسته مضر به حال اسلام و مسلمین که به عنوان طرفداری از معظم له غیبت می کنند. تهمت می زنند. افترا می بندند و با آبرو و شخصیت افراد با ناجوانمردانه ترین روش ها بازی می کنند پس چرا از خود ایشان حرف شنوی ندارند”.

البته آیت الله شریعتمداری به طور کلی روابط اش با مقامات حکومتی را تأیید می کرد. از همین روابط برای کمک به آیت الله خمینی نیز استفاده کرد. کما این که پس از بازداشت آیت الله خمینی برای رهایی او اقدام کرد.

 

محکومیت رفتار پس از انقلاب با آیت الله شریعتمداری

رفتاری که آیت الله خمینی پس از انقلاب با آیت الله شریعتمداری انجام داد، به هیچ وجه قابل قبول نیست. در کتاب بود و نمود خمینی، وعده ی بهشت، برپایی دوزخ (صص 163- 151) آن رفتارهای سرکوبگرانه را بررسی و محکوم کرده ام. حتی اگر آیت الله شریعتمداری حکم ترور آیت الله خمینی را صادر کرده باشد، آیت الله خمینی از حکم ترور خود خبر نداشت، هر چند که اطلاع از حکم محقق نشده، مجوزی برای سرکوب آیت الله شریعتمداری به دست او نمی داد. اما او محتاج اطلاع از صدور حکم ترور نبود، چرا که ولی فقیه را دارای ولایت مطلقه ی الهی به شمار می آورد که مجاز به تعطیل کردن همه ی احکام عبادی و غیرعبادی اسلام است. با همین اختیارات نامه ی 6/1/1367 علیه آیت الله منتظری نوشته شد که حتی خدای گونه جای آن فقیه آزاده را در قعر جهنم معین می کرد. آیت الله شریعتمداری روشن بینانه مخالف اختیارات گسترده ی ولی فقیه در اصل 110 قانون اساسی بود. در این باره گفته بود:

“روشن تر بگویم وقتی نظر اکثریت ملت را بی اعتبار کردیم، بدان توجهی ننمودیم یعنی جمهوری اسلامی را بی اعتبار کردیم و این جمهور و اکثریت را نپذیرفته ایم فلذا وقتی که جمهوری اسلامی بی اعتبار شد مسلما قانونی که در دست تصویب است بی اعتبار می شود. یعنی از اعتبار عمومی و حاکمیت ملی برخوردار نیست…نباید رای ملت را بی اعتبار کنند و بگویند خیر ملت کسی نیست و هر چه هست فقیه است! و او باید کار کند و او همه کاره است این طرز فکر و این طرز قانونگذاری و این طرز عمل به نظر ما درست نیست و به اساس لطمه می زند و همه چیز را بی اعتبار می سازد و مسلما نتیجه ی خوبی هم در آینده نخواهد داشت”(مصاحبه با روزنامه بامداد/26 مهر 1358).

هیچ واقعیتی به آیت الله خمینی مجوز نمی داد تا با آیت الله خمینی چنان رفتاری کند. آیت الله شریعتمداری قدرتی مستقل از آیت الله خمینی بود که به راه خود می رفت و اعمال او در موارد عدیده به ناسازگاری می کشید. آیت الله خمینی به عنوان ولی فقیه نمی توانست چنین امری را تحمل کند.

 

نتیجه ی پایانی

به محل نزاع اصلی باز گردیم. قرآن هیچ نوع مجازات دنیوی ای برای ارتداد و اهانت کننده ی به پیامبر گرامی اسلام تعیین نکرده است. پیامبر گرامی اسلام نیز هیچ گاه نگفته اند که اهانت کننده ی به من را مجازات کنید، آن هم مجازات اعدام. در خصوص اهانت کردن به ائمه ی شیعیان نیز هیچ حکمی در قرآن وجود ندارد. اهل تسنن که مجازات اعدام برای سب النبی را می پذیرند، مطلقا چنین مجازاتی را حتی برای خلفای چهارگانه(ابوبکر، عمربن خطاب، عثمان، علی بن ابی طالب) نمی پذیرند. این حربه ای در دست فقیهان است که بدانها اقتدار می بخشد. اما حتی اگر کسی موافق حکومت اسلامی در عصر غیبت باشد، حتی اگر موافق ولایت فقیه باشد، صدور حکم اعدام مرتد با ولی فقیه است، نه مراجع تقلید. مراجع تقلید خارج حکومت مطلقا حق صدور احکام کیفری را ندارند.

اگر قبل از انقلاب هیچ کس نمی دانست که حکومت دینی چیست، تجربه ی زیان بار 33 سال اخیر نشان داد که حکومت دینی حتی به زیان دینداری در ایران بوده است. زیست مومنانه در یک نظام دموکراتیک بهتر می تواند صورت گیرد، تا حکومت دینی که دین را به آئین نامه ی دولتی تبدیل کرده و به همگان تحمیل می کند. باید از دینداری خشونت زدایی کرد و تکفیر و اعدام را کنار نهاد. کانت از “دین در محدوده ی عقل” سخن می گفت، باید “دین در محدوده ی صلح” را بدان افزود.

 

پاورقی:

1- بخش هایی از نامه ی علامه ی طباطبایی به آیت الله میلانی در این خصوص به قرار زیر است:

“مشهد مقدس. محضر مقدس حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی متع الله المسلمین بطول بقائه.

السلام علیکم و اسعدالله ایامکم…

 3ـ در خصوص اختلافات مربوط به دارالتبلیغ باید عرض کرد که این مساله یکی از مسائل بغرنج این حوزه قرار گرفته و تاکنون راه حلی حقیقی برایش پیدا نشده است و کسان زیادی که به منظور جمع کلمه با آقایان وارد مذاکره شده اند با شکست مواجه گشته اند و اغلب واردین صوره هم اگر نباشد معنا با آقای شریعتمداری موافقند و حجت آقای خمینی را قانع کننده نمی دانند. هفته ی گذشته آقای انگجی قم مشرف شده، با هر دو آقا ملاقات کرد که در بعضی از آنها بنده نیز شرکت داشتم: به جایی نرسید و ناچار تاکنون به عرض عالی رسانیده اند. 

این مدت که بنده مراجعت کرده ام جز یک مباحثه به هیچ کاری نرسیده ام، به طور مداوم منزل ما تردد است. چند مرتبه تا کنون با آقایان ملاقات و مذاکره کرده ام، نتیجه یی نبخشید. 

طرح های اصلاحی که به آقایان پیشنهاد شده، مورد موافقت قرار نگرفته. آقای شریعتمداری با هرگونه طرح اصلاحی موافق است به شرط شیء “وجود دارالتبلیغ” و آقای خمینی به شرط لا “عدم دارالتبلیغ” دو طرح نیز بنده پیشنهاد کرده بودم که از ناحیه ی آقای خمینی رد شد. اخیراً یکی از طرح های بنده که گویا با تغییراتی آقای خمینی پذیرفته و به بنده ابلاغ کرده بود همین امشب 22 ج 2 با آقای شریعتمداری ملاقات و مذاکره کردم. اول رد کردند و پس از کشمکش زیاد بنا گذاشته شد که فکر کنند، طرح مزبور که در ده ماده تنظیم شده بود و کمی تغییر داده شده ماحصلش این بود که آقایان معاً دست به اصلاح کلی حوزه بزنند و طبعاً دارالتبلیغ نیز در حوزه ادغام شود و در زمینه ی این منظور اولاً دفتری مشتمل بر احصاء محصلین و نام و نشان و مشخصات آنان تنظیم شود : و ثانیاً محصلین به فقها و مبلغین و غیر ایشان تقسیم و طبقه بندی و برای هر طبقه برنامه تحصیلی خاص و امتحانی مناسب بوده باشد: و ثالثاً برای هر رشته استادان آزاد معین شود و کسی مجبور به تعلٌم از استاد معین نباشد: و رابعاً آقای شریعتمداری حق دارد که از هر طبقه بخواهد عده یی در مدرسه خود جای دهد به شرط این که این مدرسه تشکیلات خاصی مغایر تشکیلات عمومی حوزه نداشته باشد: و خامساً آقای شریعتمداری اسم مدرسه خود را دارالتبلیغ نگذارد بلکه اسم دیگری که مفهم این معنی نباشد انتخاب کند.این بود خلاصه طرح بنده. فکر می کنم بالاخره بین آقایان التیام داده می شود. کثرت مراجعه و اصرار که البته اکثر آن متوجه آقای خمینی است تاثیر خود را خواهد کرد، ولی در سر اصلاحات باز شاخسانی بند خواهد شد. دلم مطلب این است که عده یی از هواخواهان هر یک از آقایان می خواهند مرجع خود را رئیس منحصر به فرد قرار دهند و در این راه از هیچ گونه تحریک و دسیسه و ایجاد اختلاف فروگذاری نمی کنند.فعلاً زمینه همین است و سرکار می توانید درخصوص تشریف فرمایی موقت تان در مطالب فوق تامل فرموده تصمیم مقتضی بگیرید. فقط آنچه تذکرش را لازم می دانم این است که در صورت تصمیم مثبت اگر خواستید تشریف بیاورید، دو نکته را مورد توجه قرار دهید. اول این که خروج از مشهد به طور سری انجام داده، طول راه از مشهد تا قم را متنکراً طی فرمایید و با ماشین نه طیٌاره )تا می توانید( و ثانیاً چند روز پیش از حرکت به بنده یا به سایر علاقه مندان اطلاع دهید که منزل مناسب و سایر تدارکات لازمه قبلاً تهیه شود و به منزل خودتان وارد شوید نه منزل یکی از آقایان. البته منزل این بنده نیز منزل خودتان است. در خاتمه وعده یی را که راجع به آقای ربانی شیرازی به بنده، فرموده بودید تذکر می دهم. بنا بود هر ماه چیزی به آقای نامبرده بفرستید، اگر به طور نامرتب هم باشد، خیال می کنم بییمیل نباشد.خدمت آقازاده خودم، آقای حاج سیدمحمدعلی - سلمه الله و ایده و سدده - سلام مشتاقانه دارم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.محمدحسین طباطبایی” (روزنامه ی اعتماد، شماره 1333، 28 بهمن 1385).