دیدار آقای محمد خاتمی با آِیت الله سید علی خامنه ای، بالاخره برگزار شد. از این دیدار ـ همان طور که انتظار می رفت ـ خبری بیرون نیامده است؛ از هیچ سو. تنها خبری هم که به شیوه قطره چکانی به بیرون درز کرده در این جمله خلاصه شده است: “رهبری نه معین می کند نه بنایش بر این است که چه کسی بیاید یا چه کسی نیاید. من هم با ایشان دیداری داشته ام و البته دیداری هم قبلاً داشته ام. ایشان هر کسی بیاید و رای مردم را داشته باشد، با او کار می کنند و نظر ایشان هم همین است.” به عبارت رایج، آقای خامنه ای “نفیا یا اثباتا”، له یا علیه کسی موضع ندارند. آیا چنین است؟
آقای خامنه ای درست همزمان با رهنمود “پرهیز از ورود زودهنگام به تبلیغات انتخاباتی”، خود اولین کسی بود که به صراحت پای در این عرصه نهاد و در هفته دولت، در دیدار با محمود احمدی نژاد و اعضای کابینه اش گفت: “مثل کسی که پنج سال دیگر بناست کار بکند، کار بکنید؛ یعنی تصور کنید که این یک سال به اضافه چهار سال دیگر در ید مدیریت شماست. با این دید نگاه کنید و کار کنید و برنامه ریزی کنید و اقدام کنید. فکر نکنید که امسال، سال آخر دولت است؛ نه.”
به همین صراحت. این اگر “اثبات” نیست، چیست؟
وی در دیداری دیگر ضمن حمایت از عملکرد دولت احمدینژاد “پرکاری، برجسته کردن گفتمان انقلاب و امام و انس با مردم” را به عنوان “سه ویژگی با ارزش” این دولت برشمرد و “منتقدان دولت را مورد سرزنش قرار داد و اگرچه انگیزه آنها را متفاوت دانست اما از آنها به عنوان طیف وسیعی نام برد که به تخریب دولت مشغولند.”
این هم “اثبات” نیست؟
یا این یکی: “رهبر جمهوری اسلامی با حضور در دانشگاه علم و صنعت تهران، از محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری ایران قاطعانه حمایت کرد. آقای خامنهای در سخنان خود آقای احمدی نژاد را رئیس جمهوری «انقلابی، متعهد، کارآمد، فعال و شجاع» نامید و او را از «نمونههای بزرگ تربیت نیروهای برجسته در دانشگاه علم و صنعت» به شمار آورد.”
این هم اثبات نیست؟ آن هم در حالیکه نمونه ها از این دست بسیارست؟
شاید “اثبات” معنی دیگری دارد که ما شهروندان ساده این مرز و بوم با آن آشنایی نداریم.
پس از سویه دیگر ـ “نفیا” ـ موضوع را بکاویم.معنی این عبارت چیست اگر نفی نیست: “آیت الله سید علی خامنه ای با مقایسۀ دولت نهم با دو دولت پیشین سید محمد خاتمی، گفت که دولت محمود احمدی نژاد روند خطرناک غربزدگی و عرفی گرایی را که در حال نفوذ در مراکز تصمیم گیری کشور بود، کاملاً متوقف کرد.”
یا این جمله را چگونه باید معنا کرد: “اگر روزی در میان مسئولان کشور مسئولان بی جرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، کار مملکت و جمهوری اسلامی تمام است؛ چرا که مسئولان ترسو و مقهور، ملتهای شجاع را نیز به ملتهای ضعیف تبدیل می کنند.”
و هنوز هم هست: “بعضی یا از اول امام را قبول نداشتهاند و یا در وسط راه با انقلاب دچار مشکل شدهاند. به همین علت با غرضهای عمقی و کینه امام، به تخریب دولت نهم مشغولند.”
در این عرصه نیز نه فقط گفتارها، که کردارها بسیارست، اما ظاهرا بحث بر سر تفاوت لغت نامه هاست؛ لغت نامه های سیاسی. بحث بر سر آن است که “خاتمی با ابراز تاسف از اینکه گفته می شود مقام معظم رهبری معین کرده است چه کسی باید رئیس جمهور باشد، این گونه سخنان را جفا به رهبری نام می نهد و می گوید: متاسفم از اینکه در جامعه گفته می شود رهبری معین کرده که چه کسی باید باشد.”
و کسانی از قول او بر این خبر چند خطی می افزایند که: “آقای خاتمی برخی نظرات و دل نگرانی های خود را با رهبر انقلاب در میان گذاشته که ایشان نیز با استماع نظرات خاتمی و تایید برخی مسائل طرح شده، رهنمودهای خود را مطرح کرده اند. رهبر انقلاب همچنین شخصیت خاتمی را محترم دانسته و اظهار کرده اند شخصیت او نباید آسیب ببیند.ایشان همچنین اظهار کرده اند نسبت به آمدن یا عدم حضور افراد در انتخابات آینده توصیه یی نمی کنند و در صورت حضور خاتمی و حتی پیروزی او یا هر کس دیگر، طبق معمول گذشته و روابط رهبر و رئیس جمهور با وی تعامل خواهند کرد.”
حال در واقع سئوال این است که اگر آقای خاتمی و دیگران بر این باورند که چنین است، باید پاسخ دهند چرا در دو دوره حضور ایشان در کاخ ریاست جمهوری، حاصل این “تعامل” بروز بحران هایی بود که خود آقای خاتمی آنها را چنین زمان بندی کرده است:هر 9 روز یک بحران.
اما نه، اگر بر این باورنیستند که کشتی بان را سیاستی دیگر آمده ست، چرا خود و یاران شان، از گره گاه اصلی سخن نمی گویند؟ وقتی مردمان حتی حق ندارند بدانند در جلسه ایشان با “ولی مطلقه فقیه” چه گذشته، چگونه انتظار دارند همین چند خط گزیده ای که در اختیار افکار عمومی گذارده اند، به آنان نشان دهد که یکی از دو شرط آقای خاتمی برای آمدن، محقق شده است؟
به زبان دیگر وقتی هنوز نیامده، طیف چند پاره اصلاح طلبان را جز سکوت چاره نیست، وقتی خبری از اطلاع رسانی شفاف نیست، وقتی هیچ نشانه ای از دیگر شدن سیاست کشتی بان در میان نیست، چگونه باید انتظار داشت رای دهندگان، به شرکتی دیگر در انتخاباتی این چنینی قانع شده باشند؟
وقتی مهندس میرحسین موسوی، لب از لب نمی گشاید، عبدالله نوری، بر روزه سکوت خود پای می فشارد، آیت الله خوئینی ها، سالی دو کلمه و نیم بیش نمی گوید… آیا می توان تنها به چند ققنوس و چند پیشمرگ دل خوش داشت؟
به خاطر دارم در دوران رژیم گذشته، پس از انحلال احزاب ایران نوین و مردم ـ که آنان نیز به گونه ای احزاب دولتی محسوب می شدند ـ حزب واحد رستاخیز به فرمان پادشاه وقت شکل گرفت و بعد از مدتی نیز صاحب دو جبهه شد:جبهه سازندگی و جبهه پیشرو. رهبران این دو جناح حزب واحد نیز به گونه ای به اشارت، تعیین شدند. در همین دوران، تلویزیون ملی ایران میزگردی با شرکت رهبران دو جناح ترتیب داد که از مواضع خود و دیدگاه هایشان بگویند. من نیز که خبرنگار سرویس سیاسی کیهان بودم، به این میزگرد تلویزیونی دعوت شدم. پیش از رفتن به جلسه، ساعتی را در آرشیو روزنامه کیهان گذراندم. گفته های گردانندگان دو جناح را بارها و بارها مرور کردم. تفاوتی نیافتم. جمله بندی ها فرق می کرد اما مضامین یکسان بود؛ که نمی توانست غیر از این نیز باشد.در جلسه مصاحبه همین یکی بودن را مطرح کردم و اینکه معنای واقعی دو جناح چیست وقتی حتی جمله بندی ها نیز نمی تواند متفاوت باشد. آن هم در حالیکه همگان می دانستنداختلاف نظرهای جدی در میان مسئولین وقت مملکت وجود دارد؛ اختلافاتی که در نبود دموکراسی، امکان بروز عملی نیافت تا آن روز که از کوچه به کوچه مملکت، بیرون زد.
پس سئوال به جای خویش باقیست. آقای خاتمی! در دیدار با “رهبر معظم انقلاب” چه گذشت؟ شما برای آمدن هم شرط همراهی مردمان را تعیین کرده بودید، هم شرط همراهی مسئول نظام را. این اتفاق افتاد؟ می افتد؟ آنچه شما از جلسه گفته اید با واقعیت در تناقض است. برای حل این تناقض چه باید کرد؟راه پیشنهادی شما کدامست؟ “آقا” با هر کس که بیاید، چه شاه سلطان حسین باشد چه محمود افغان، “تعاملی” یکسان خواهند داشت؟…
اگر جواب این سئوال ها یا منفی ست یا روشن نیست، میدان را به آنان بگذارید که شرکت در بازی انتخابات، و ایفای نقش “ژوکر” را پذیرفته اند. آنان که حداقل این نقش را خوب تر ایفا می کنند.