روزدوشنبه ۲۵ خرداد فراتر از یک روز عادی حداقل در ۳۰ سال گذشته بود. از صبح زود جوش و خروشی در همه بخشهای جامعه به چشم میخورد و شنیده میشد. چند تلفن کوتاه به دوستان در ادارات مختلف و دهها تلفن از دوستان از تهران و برخی از شهرهای دیگر نشان میداد همه به بعد از ظهر روز دوشنبه چشم دوختهاند و اینکه آیا رای دهندگان معترض به ندای نامزد مورد نظر خود پاسخی در خور خواهند داد؟
اخبار ضد ونقیصی درباره صدور مجوز رسمی برای راهپیمائی دوشنبه از میدان انقلاب تا میدان آزادی منتشر میشود. نامزد معترض به نتایج متقلبانه انتخابات، میرحسین موسوی تقاضای صدور مجوز را کرده و اعلام کرده است، اگر با این درخواست قانونی مخالفت شود در مرقد امام بست خواهد نشست.
رهبری دستور رسیدگی به اعتراضات نامزدها را صادر کرده بود و شورای نگهبان را مسئول رسیدگی به تقلب انتخاباتی اعلام کرده بود و به همین بهانه، خبر صدور این دستور پیاپی از صدا و سیما پخش میشد.
با اینحال این درحال دستههای بزرگی از مردم به سوی خیابانهای مرکزی تهران سرازیر بودند.
شبکه تلفن همراه که از شب گذشته بخش زیادی از بار فراخوان شبکهای را تحمل کرده بود به ناگاه از صبح دوشنبه دچار اختلالات شدید شد و ارسال و دریافت اسام اس غیر ممکن بود. اینترنت هم وضعیت مشابهی داشت و سرعت آن به پایینترین میزان رسیده بود.
نزدیک ظهر شهر سیمای متفاوتی به خود گرفته بود و گویی همه به خیابان انقلاب و آزادی ریخته بودند.
امروز دوشنبه ۲۵ خرداد است و تنها ساعاتی به ورق خوردن برگ بزرگی از تاریخ اعتراضات ایران زمین و آغاز فصلی جدید.
درخواست میرحسین برای تجمع هواداران عصبانیاش و ایراد سخنرانی از سوی وزارت کشور دولت کودتا رد شده بود.
وزارت کشور که تنها چند روز پس از سرقت آرای مردم و ریزش مشروعیت تنها، ساختمانی معظم داشت، اخطار داده بود که براساس قانون با تمامی برهمزنندگان امنیت عمومی برخورد خواهد شد.
واقعیت این است که به عنوان کسی که در برهههای تنش آلود به عنوان خبرنگار حاضر بودم، هرگز تصور نمیکردم جمعیتی اینچنین به ندای یک نامزد ریاست جمهوری بدون تریبون و بدون رسانه پاسخ دهند.
از صبح زود شایعاتی زیادی دهن به دهن میگشت. عدهای، از تلفنهای ناشناس و اتوماتیک میگفتند که به شهروندان هشدار میداد که در راهپیمایی غیر قانونی شرکت نکنند.
نفس شبکههای ماهوارهای که ویژه برنامههای خود را به دلیل التهابات سیاسی افزایش داده بودند در اغلب نقاط تهران با امواج پارازیت به شماره افتاده است.
ساعت ۱۰ صبح یکی از همکاران خبرنگار از خوابگاه دختران دانشگاه تهران زنگ زد و از حمله شبانه به کوی دانشگاه گفت که منجر به کشته و زخمی شدن عدهای از دانشجویان شده است.
او با گریه و وحشت زده از ویرانیهای زیاد در کوی دانشگاه میگفت و شنیدن شایعه صدور حکم تیر مستقیم برای مقابله با مردم در تظاهرات عصر امروز خبر میداد.
از ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه بعد از ظهر با تاکسی، چند بار مسیر احتمالی حرکت تظاهرکنندگان را رفتیم و برگشتیم. سرانجام تاکسی را در کوچه ای نزدیک بزرگراه یادگار امام، طوری پارک کردیم که میانه مسیر باشد تا در صورت نیاز بتوانیم زودتر به آن دسترسی داشته باشیم.
به سوی میدان انقلاب پیاده حرکت کردیم تا از ابتدای تظاهرات همراه با مردم باشیم.
مردم دسته دسته از کوچه ها و خیابانهای اطراف با نمادهای سبز رنگ به سوی میدان انقلاب در حرکت بودند.
در تمامی کوچه های منتهی به خیابان آزادی هزاران نیروی ضد شورش با خودروهای رعب آور و زندانهای سیار مستقر بودند و حضور این همه تجهیزات نشان از آن داشت که دولت تصمیم به مقابله با این تظاهراتی که غیر قانونی خوانده بود، دارد.
با دیدن این نیروها کمی نگرانی در دلم ایجاد شد اما موج مردمی که به سوی میدان انقلاب رهسپار می شدند، نگرانی را تا حد زیادی رفع می کرد.
به انقلاب که نزدیک شدیم از دور صدای شعارها و همهمه جمعیت، دلگرمی زیادی را با خود همراه داشت.
شعارهایی چون “یا حسین میرحسین”، “رای ما ما یک کلام، نخست وزیر امام”، “الله اکبر”، “موسوی موسوی حمایتت میکنیم”، “تقلب ۱ درصد، ۲ درصد نه ۵۳ درصد”، “این ۶۳ درصد که میگن کو، دروغگو؟” و “احمدی آگاه باش، ما مردمیم نه اوباش” فضای خیابان را مملو کرده بود و حنجره ها پرتوان انها را تکرار می کرد.
ف. پ، خبرنگار فرانس پرس را دیدم که لابلای جمعیت می گشت و به دنبال مصاحبه بود. حال و احوالی کردیم به شوخی گفت: “اینا همش نواره”.
جمعیت، میدان انقلاب و تا سر خیابان جمالزاده را مملو کرده بود. پلیس آرام گوشه های خیابان نظاره گر بود و از خیابانهای منتهی به میدان انقلاب موج جمعیت چونان چشمه ای جوشان به ازادی سرازیر بود.
در چشم به هم زدنی، فشار جمعیت حرکت را راس ساعت ۵ آغاز کرد. موج جمعیت شعارهای ابداعی خود را به اشکال مختلف فریاد می زد. از تقلب در انتخابات تا دروغ گویی و خرافه گرایی رییس جمهوری و نهایتا درخواست ملتی از نامزد مورد علاقه خود که رای آنها را پس بگیرد.
در ابتدای راه، هنوز گوشه و کنار نیروهای یگان ویژه به چشم می خورد و مردم شاخه های گل را به سوی آنها پرتاب می کردند و برای انها علامت پیروزی می فرستادند.
نیروهایی که تا دیروز صورت سیاه و تیره آنان پس پشت کلاه خودهای رعب آور هرگز به چشم نمی آمد، امروز لبخند می زدند، گاهی اوقات هم بدون اینکه جلب توجه فرمانده خود را کنند، ۲ انگشت را به نشانه پیروزی نشان می دادند.
جمعیت حالا مقابل وزارت کار بود، یکصدا فریاد “وزارت کار این همه بیکار” به آسمان بلند شد. بدون هیچ خشونت یا شعار تندی جمعیت به میدان آزادی نزدیک می شد، هر لحظه خیل جمعیت از خیابانهای اطراف به رود خروشانی که به سوی آزادی جریان داشت، می پیوست.
جمعیت انبوه، بالای پل های عابر در خیابان آزادی به مانعی بر وسوسه صعود و دیدن این رود خروشان تبدیل می شد اما گریزی از این میل سرکش نبود.
از روی پل تا چشم کار می کرد جمعیت متراکم از انقلاب سرازیر بود و از جهت دیگر پل تا میدان آزادی امواج خروشان مردم، عرصه را بر خیابان تنگ کرده بود.
تلفن زنگ زد و دوستی از میدان فردوسی گفت که پشت تقاطع خیابان فردوسی به سپهبد قرنی ساعتی است به انتظار گسست در صف جمعیت منتظر مانده است و امیدی هم به باز شدن ترافیک ندارد و این در حالی بود که ما در میدان آزادی بودیم!
آنانی که نقطه عزیمتشان حوالی میدان امام حسین بود، از ۴ ساعت پیاده روی تا رسیدن به آزادی می گفتند. در حالی که حدود ساعت ۶ میدان آزادی گنجایش جمعیت را نداشت، انتهای جمعیت هنوز در میدان فردوسی قرار داشت.
چندین هلی کوپتر نیروی انتظامی و ارتش در طول راهپیمایی، مردم را تحت نظر داشتند.
با رسیدن به میدان آزادی، نیم ساعتی در میدان آزادی در انتظار میر جنبش بودیم، اما نیامد.
از سمت خیابان محمد علی جناح و سمت مقابل آن جنوب و شهرک فکوری و اکباتان، عده ای سراسیمه خود را به میدان نزدیک می کردند.هوا گرم بود و نفس کشیدن مشکل.
موسوی، با یک بلندگوی سادهٔ دستی در طول مسیر سخنرانی کوتاهی ایراد کرده و بر لزوم دفاع از رای مردم تأکید کرده بود و این را جمعیت تازه رسیده به میدان آزادی می گفتند که خواستار رویت انتهای مسیر بودند.
میرحسین موسوی گفته بود “راه حل بنده، ابطال این انتخابات مخدوش است و این کمترین هزینه را برای ملت ما خواهد داشت. وگرنه از اعتماد ملت به دولت و نظام هیچ چیزی باقی نخواهد ماند.”
او اعلام کرد: “مردم ما بر سر این حق خود ایستادهاند و من هم آمادهام همه گونه هزینهای را برای تحقق آرمانهای شما ملت عزیز بپردازم.”
میرحسین، رای مردم را “مهمتر از موسوی یا هرکس دیگر” خواند و گفت: “ان شاء الله حقمان را پس خواهیم گرفت.” وی گفت: “من نامهای به شورای نگهبان نوشتهام و موارد تخلف را شرح دادهام، گر چه امیدوار به شورای نگهبان نیستم. تعداد زیادی از اعضای شورای نگهبان در طول انتخابات بی طرفی خود را نگه نداشتند و از کاندیدای دولتی حمایت کردند.”
تا این ساعت تصورم این بود که باید یک میلیون نفر در این نمایش اراده ملی شرکت کرده باشند و به نیت اینکه انتهای جمعیت را ببینیم مجددا عازم میدان انقلاب شدم.
در هیچ مراسمی این همه جمعیت یکجا و یکدل جمع نشده بودند. همه لبخند می زدند و ۲ انگشت را به نشانه پیروزی به رخ یکدیگر می کشیدند.
چیزی که خیلی روشن بود و در سیمای تک تک تظاهر کنندگان می شد دید، بازسازی اعتماد به نفس یک ملت در جهت اراده تغییر بود.
به عنوان یک منتقد همواره دلم می خواست پاسخی به یک شبهه حکومتی که مردم شرکت کننده در جشن انقلاب را به رخ مخالفان می کشید با ما به ازای متقابل پاسخ دهم. و امروز این فرصت فراهم آمده بود که دهها برابر آن تجمع ناشی از تبلیغات مستمر رسانه ملی را که با هزاران وعده و وعید و جایزه و… به میدان می کشیدند را یکجا ببینم که به حکومت به دلیل خیانت و تقلب در ارایشان معترض بود.
در میانه راه بازگشت اما به یکباره جمعیت متراکمتر شد و در مقابل دانشگاه صنغتی شریف شیخ اصلاحات را دیدیم که بر روی خودرویی برای مردم سخن می گفت که البته فریادهایش به گوش کسی نرسید اما حضورش گرما بخش و دلگرم کننده بود.
جمعیت قرار فردا را با قطعه ای آهنگین فریاد می کرد که “فردا ۵ عصر، میدان ولی عصر”. آنها قصد داشتند صدای جنبش سبز خود را در زیر گوش صدا و سیما زمزمه کنند شاید که گوشهای ناشنوای این رسانه کمی باز شود و خروش ملت را ببیند.
بمیدان انقلاب ساعت ۷ شب، همچنان مملو از مردمی بود که می گفتند آغاز حرکتشان از خیابان تهران نو بوده است و این یعنی بیش از ۲ میلیون معترض که برای دفاع از حیثیت خود و رای خویش به میدان آمده بودند.
از عجایب این تظاهرات پس از دو روز سرکوب و کتک و آتش سوزی این بود که در جریان تظاهرات اصلی در خیابان انقلاب و آزادی، خونی از دماغ کسی نریخت و جنبش سبز مردم ایران بدون خشونت متولد شد.
اگرچه در پایان این تظاهرات عده ای خائن به ملک و ملت بر روی مردم آتش گشودند ولی جنبش همچنان به عدم خشونت وفادار ماند.
تظاهرات آرام و میلیونی تهران دور از چشم و حرکت اصلی خود قربانیانی هم گرفت، کسانی که از سوی میر حسین موسوی شهدای راه دموکراسی نام گرفتند.
در پایان تظاهرات این روز از پشتبام پایگاه بسیج مقداد به سوی جمعیت شلیک شد و تعدادی هم در جنگ و گریز ماموران پنهان در خیابانهای اطراف.
احمد نعیم آبادی بر اثر شلیک گلوله در حاشیه میدان آزادی، محرم چگینی در مقابل پایگاه بسیج مقداد، کیانوش آسا در میدان آزادی به دلیل اصابت گلوله کشته شدند.
علیرضا افتخاری به علت ضربه باتوم نیروهای امنیتی به سرش دچار ضربه مغزی شد، ناصر امیرنژاد در خیابان محمدعلی جناح در تیراندازی از ساختمان بسیج کشته شد و محمود رئیسینجفی در میدان آزادی تهران با گلوله و ضرب و شتم نیروهای امنیتی مجروح و پس از ۱۳ روز در منزل درگذشت.
فهیمه سلحشور به دلیل اصابت باتوم به سر توسط نیروهای بسیجی در میدان ولی عصر تهران کشته شد.داوود صدری با شلیک از بام پایگاه بسیج مقداد جان باخت.
لطفعلی یوسفیان در ۲۵ خرداد بر اثر استنشاق گاز اشکآور شیمیایی مسموم شده و در تیر ماه در بیمارستان ابن سینا درگذشت.
حسام حنیفه در برابر پایگاه بسیج مقداد، علی حسنپور در خیابان آزادی، فاطمه رجبپور در میدان آزادی و سرور برومند در میدان آزادی بر اثر اصابت گلوله کشته شدند.
علیرضا صبوری میاندهی بر اثر عفونت ناشی از ترکش های گلوله شلیک شده به سرش، جان خود را از دست داد، رامین رمضانی در میدان آزادی به ضرب گلوله کشته شد ز مهدی ستارنسب در تظاهرات این روز مفقود و به دلیل نامعلومی کشته شد و امیرحسین طوفانپور به دلیل اصابت گلوله جان باخت.
و سهراب اعرابی یکی از کشته شدگان تظاهرات ۲۵ خرداد به یکی از نمادهای مظلومیت قربانیان انتخابات ۸۸ تبدیل شد.
اکنون، شهر آرام شده بود و از پلیس ضد شورش هم خبری نبود. قبل از ترک تظاهرات مشخص شده بود جمعیت به طور خودجوش فردا را اعتصاب اعلام کرده بود. بنا بر این فرصتی بود تا گشتی شبانه در خیابانهای تهران بزنم.
کوی دانشگاه سکوت حاکم بود و نشانه های یورش وحشیانه به این مکان مظلوم از بدو ورود به امیر آباد شمالی به چشم می خورد. چهره های مردم و اهالی وحشت زده بودند.
خیابانهای شهر نسبت به شبهای پیش آرام تر بود و نشان از آن داشت که ملت بغض فرو خورده خود را به یکباره فریاد کرده بود و دیگر آرام گرفته بود.
صدای الله اکبر در سراسر شهر طنین انداز بود و سکوت خیابانهای شهر را گاه به گاه، بوق های ممتد نشان پیروزی طرفداران موسوی می شکست.
امشب فرصتی دست داد تا تحولات چند روز گذشته را مرور کنم. با خودم فکر می کردم اگر جنبش امروز به پایان می رسید، این حرکت سبز توام با آرامش نشانه پیروزی آن بود.
درست ۳ روز پس از تسخیر تهران در امواج سبز، شهردار تهران از ۳ میلیون جمعیتی سخن گفت که فقط با تلفن های همراه و بدون مدد اتوبوس های دولتی و هدایای بعدی و تبلیغات صداو سیما به مراسم ختم مشارکت ملی آمده بودند.
ادامه دارد