”برای درک موجود زنده باید دانست مرده های او کیستند و آرزوهایش چگونه پایان یافته اند. آیا به آرامی ناپدید شده اند یا اینکه کشته شده اند.” برای فهم و درک جنبش دانشجویی در ایران و یافتن جوهره اصلی آن از ابتدای پیدایش تا به امروز نیز شاید بهتر آن باشد که به آرمان ها و هزینه هایی که برای رسیدن به آنها پرداخته نظر کنیم چرا که برای یافتن برون رفتی از شرایط کنونی باید بتوانیم در گام اول مخرج مشترکی میان نسل های متفاوت این جنبش بیابیم. عنصری که در زمانه غلبه گفتمان چپ، هژمونی گفتمان شریعتی، برگزیدن مشی چریکی توسط اعضای جنبش دانشجویی در ایران و خارج از کشور، استیلای گفتمان اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی و… بتوان از آن نشانی یافت، عاملی که باعث شده است میان ما و کشتگان 16 آذر هویتی یگانه ایجاد شود. پیدا کردن این عنصر برای آن است که اگر با معیارها و خواست های امروز به گذشته نظر کنیم چه بسا با انبوهی از خطاها و کاستی ها مواجه شویم. به طور مثال اگر در تاریخ جنبش دانشجویی پیش از انقلاب به دنبال خواست دموکراسی بگردیم به احتمالی قریب به یقین چیزی نخواهیم یافت زیرا دموکراسی در آن دوره برای دانشجویان متاعی بی خریدار بوده است و در آن زمان که آنها کتاب های تئوریسین هایشان را بر زمین گذاشتند و اسلحه به دست گرفتند نمی توانستند حتی لحظه یی به دموکراسی بیندیشند. اگر در پی تلاشی برای گسترش عرصه عمومی و ایجاد فضایی برای بحث های جدی و به دور از سوگیری های سیاسی و دیالوگ به معنای اخص کلمه باشیم (که دو طرف به دنبال فهم یکدیگر و رسیدن به توافق باشند نه در پی بر جای نشاندن مخاطب خود) شاید از ابتدای تاریخ جنبش دانشجویی تا همین امروز چیزی نیابیم. اما به طور قطع عنصری یگانه میان این مسیر پر فراز و نشیب و سرشار از گسست و پیوست وجود دارد. می توان میان دانشجویانی که چریک شدند، آنها که با پهلوی در افتادند، در قلب سرمایه داری غرب کنفدراسیونی برای استقرار دیکتاتوری پرولتاریا بر پا کردند و آنها که برای رسیدن به دموکراسی از تحصیل محروم می شوند، مخرج مشترکی پیدا کرد. آن نقطه یی که این طیف های متفاوت در آن با هم تلاقی می کنند شهامت اعتراض و پرداخت هزینه برای ایده هایی است که البته شجاعت حاملانش گواه حقانیت آنها نیست. به طور مثال دهه های 40 و 50 چپگرایی در دانشگاه بر حریفان خود پیروز شد. دانشجویان برای ملاقات با تئوریسین های چپ راهی به درون زندان می جستند، خود را از داشتن یک زندگی آرام و عادی محروم می کردند و با علم به اینکه عمر مفید یک چریک چهار سال است قدم در راه مبارزه می گذاشتند ولی امروز اگر به گذشته نظر کنند می بینند درست در همان زمان گوشت دم توپ تئوری های پوسیده یی بودند که تولید کنندگان آنها در داد و ستدی سیاسی ماندن را به نفی همه چیز ترجیح دادند و جالب اینکه این تاخت زدن نابخردانه نیز موجب بقایشان نشد.
یا مثلاً چه کسی می داند آنها که برای یک نوشته شریعتی ماه ها به زندان می رفتند امروز در دعوای میان مخالفان و موافقان او چه احساسی بر آنها عارض می شود؟
نزدیک تر بیاییم، دانشجویانی که پیام آوران و منتشران اصلاح طلبی شدند وقتی حکم های قضایی و انضباطی به دستشان داده شد چه کسی در اطرافشان مانده بود، جز این بود که تمامی شور و هیجان آنها برای تغییر اوضاع، مغلوب یک ریش تراش شد؟
نتیجه اینکه در هر دوره یی می توان آرمانی و دانشجویانی مومن به آن آرمان مشاهده کرد. فارغ از چیستی این آرمان ها، کیستی حاملان آنها و میزان جسارت و شهامتی که برای تحقق آنها دارند مهم است. اکنون با سپری شدن تاریخی که غفلت از آن بر هیچ کس قابل بخشش نیست باید با شفاف کردن این عنصر ذاتی و هدایت آن در مسیری آگاهانه احتمال تکرار خطاهای پیشین را به حداقل رسانید. هرچند خطا کردن برای هر کنشگر اجتماعی ناگزیر است چرا که آنها که قدم در راهی می گذارند احتمال بیراهه رفتن و به مقصد رسیدن برایشان یکی می شود و تنها بی عملان خرده گیرند که سکون شان می تواند آنها را از هر خطایی مبرا کند.
اما تکرار خطاهایی از یک جنس و ارتکاب اشتباهاتی که گذشته جنبش دانشجویی بارها آن را متذکر شده قابل قبول نیست. با رجعتی به تاریخ درمی یابیم که در درجه اول در ساختار سیاسی ایران مفهوم جنبش برای جریانات دانشجویی مورد پرسش است. جریانات دانشجویی فعلی به عنوان بقایای تصفیه شده جنبشی به مراتب بزرگتر دارای توانایی های مشخص و البته محدودی هستند که هر گونه بزرگنمایی و خیال پردازی در مورد این توانایی ها ضربه یی جبران ناپذیر بر این ماترک وارد خواهد کرد. گذاشتن باری بیش از توان این ظرفیت بر دوش جریانات دانشجویی می تواند موجب از بین رفتن حاملان آن شود. با نگاهی به وضعیت فعلی این جریانات نیز می توان صحت این ادعا و نتیجه ایفای رسالت احزاب و رسانه های مستقل توسط آنها در چند سال اخیر را به عینه مشاهده کرد که وضعیت امروز چیزی جز نتیجه توقعات دیروز نمی تواند باشد. بنابر این جریانات دانشجویی باید با درک میزان واقعی پتانسیل ها و ظرفیت های خود در فضای فعلی، جایگاهی معین، درخور وحقیقی به خود اختصاص دهند. امروز هر گونه برخورد وهم آلود می تواند بهایی گزاف در پی داشته باشد زیرا اگر در ماهیت خود دچار توهم باشیم اهدافی مبهم و غیر قابل دسترس نیز برای خود در نظر خواهیم گرفت که دستیابی به آنها محال و یأس و دلزدگی نتیجه یی محتوم خواهد بود.اکنون این جریانات که به لحاظ تشکیلاتی با بحرانی تحمیلی دست به گریبانند و با دلزگی و یأسی که دانشگاه ها را فرا گرفته در خوشبینانه ترین حالت می توانند هزار نفر را در تجمعات خود گرد هم آورند اگر بخواهند وظیفه سنگین گذار به دموکراسی را بر عهده گیرند و در چنین قامتی ظاهر شوند آیا به خطا نرفته اند؟ آیا گذار به دموکراسی، تحول در ساختار سیاسی و تلاش برای تغییر مفاد قانون اساسی در زمانه یی که به روشنفکران زاویه نشینی و به فعالان سیاسی انفعال تحمیل شده وظیفه دانشجویان است؟ آن هنگام که هر گونه اعتراض صنفی و سیاسی موجب سلب حقوق مسلم و اولیه دانشجویان می شود و شمشیر داموکلس اخراج و تعلیق بر بالای سر فعالان دانشجویی خودنمایی می کند دانشجو می تواند در جبهه های دیگر درگیر شود و حق احزاب را مطالبه کند؟
در چنین شرایطی بدیهی است که اگر این جریانات را (که بهتر است برای جنبش خواندن آنها دچار تسامح نشویم) جانشین احزاب و رسانه ها و… بدانیم جز از بین بردن پتانسیل های آنها کاری نکرده ایم. و از همه مهمتر اگر دانشجویان بتوانند تمامی آن کاری را که بنا بر ماهیت دانشجو بودن شان می توانند انجام دهند به سرانجام برسانند قطعاً گشایشی در برخی از گره های فرو بسته دوران ما حاصل خواهد شد. دانشجویان با متمرکز کردن تمامی هم خود برای حصول آزادی های آکادمیک، ایجاد و گسترش عرصه عمومی و خلق فضایی جهت گفت وگو میان جریانات فکری متفاوت بیش از آنچه در سراب آرزوهای بزرگ می توانند بیابند، خواهند یافت.
دانشجویان با روگردانی از قدرت (در وجه سیاسی آن چرا که بازتولید قدرت و حضور آن در شبکه های زیرین اجتماعی غیرقابل اغماض است) و سوگیری به سمت عرصه عمومی می توانند نقشی زیربنایی در گذار دشوار دموکراسی ایفا کنند. آنها زمانی که قادر شوند از کیان دانشگاه در مقابل دست اندازی های قدرت حفاظت کنند خواهند توانست برای احقاق حقوق دیگران گامی بردارند اما مقدمه همه اینها تقویت داشته های امروزشان است. اگر آنچه را که احزاب خود باید انجام دهند و به هر دلیلی ناتوانند به خودشان محول شود شاید بهتر بتوانند برایش راه حلی بجویند. تغییر در مناسبات قدرت اگر ضروری است آنها که می خواهند به قدرت برسند برایش چاره یی خواهند جست. جنبش دانشجویی تنها با تکیه بر خصایل دانشجویی ماندنی است. در شرایط کنونی نیز این پیکر نحیف تنها با تقویت این خصایل است که می تواند در تند بادهای سیاسی ایستادگی کند و پایداری ورزد. دانشجویان باید با سرمایه گذاری روی شهامت و جسارت شان برای به چالش کشیدن اوضاع موجود سرمایه گذاری کنند. این ویژگی چه بسا با بالا رفتن سن شان کمرنگ شود اما تا زمانی که بدین اندازه است باید در مسیر صحیح ساماندهی شود آنگاه دیگر نه یأس بر کسی غلبه می کند و نه کسی به دانشجویان به چشم سربازانی آماده به خدمت خواهد نگریست.
منبع: اعتماد