دنیا برای ما توقف نخواهد کرد

احمد باطبی
احمد باطبی

دولت نهم با در نظر نگرفتن موقعیت زمانی عملکرد خود بیشترین ضربه تبلیغاتی را به حکومت اسلامی ‏وارد کرد . ادبیات نظامی و منطق چکمه نشأت گرفته از تفکر ایدئولوژیک بسیجی ، آن هم در عصر ‏انقلاب ارتباطات و رسانه باعث شدتا بعد از سالها، چهره عریان حکومت از پس پرده بیرون آمده و در ‏کنار بی کفایتی در اراده کشور، بحران مشروعیت را هم به اوج برساند.‏

امروز با یک جستجوی ساده در اینترنت میتوان ویدئوها و فایل صوتی سخنرانی های آیت الله خمینی در ‏ابتدای انقلاب و همینطور دولت مردان کنونی را پیدا کرد . نطق های آقای محمود احمدی نژاد و وعده ‏های انتخاباتی اش که عموما در دو شعار اساسی مطرح میشد ـ دولت عدالت گستر و دولت مهر ورز ـ

امروز درچه حد عملی گشته است ؟ عدالت گستری به جای تحقق مفهومی آن یعنی تقسیم امکانات جامعه ‏به شکل برابر و رشد و سعادت ملت ، به تقسیم فقر ناشی از تزریق امکانات جامعه به فلسطین و لبنان و ‏کشورهای آمریکای جنوبی مبدل شده است، و همچنین مهرورزی که حتی شکل ظاهری آن نیز محقق ‏نگردید .‏

‏ اگر کارنامه دولت نهم و نحوه مواجهه نهاد امنتی و قضائی آن را با مطالبات اجتماعی به شکل آماری ‏مرور کنیم ، خواهیم دید که نه تنها کوچکترین بخشش و گذشتی در قبال جرائم مختلف نبوده بلکه حتی در ‏قبال خواستهای قانونی اقشار مختلف نیز کوچکترین مدارایی نشده است . طبق اخبار منتشر شده از رسانه ‏های رسمی حکومت ـ صرف نظر از سرکوب و قتل عام دهه شصت ـ دولت نهم بیشترین آمار دستگیری ‏و باز داشتهای خودسرانه ، زندان و اعدام را داشته است.‏

اما سوال اینجا است که سرانجام این ماشین سرکوب به کجا ختم خواهد شد؟

بدون تردید نظام حاکم نسبت به بحران مشروعیت خود آگاه بوده و اولویت اول خود را کنترل شرایط تا ‏زمان انتخابات قرار داده است .در این فاصله زمانی هم تلاش خواهد کرد تا با بکار گیری ابزار های ‏مختلف و شیوه های پوپولیستی مردم را درگیر بحرانهایی کنترل شده نگه دارد . گرفتاری ذهنی اجتماع در ‏شرایط کنترل شده باعث خواهدشد فشار اقتصادی و شیوه عملکرد نادرست دولت در اداره امور مملکت ، ‏حتی برای زمانی کوتاه تبدیل به اولویت دوم مردم گردد و شامل مرور زمان شود. ‏

نمونه این شرایط کنترل شده ، بحرانهایی نظیر تصمیم دولت برای دفن بقایای اجساد شهدای جنگ در ‏دانشگاه امیر کبیر است . حکومت با این تصمیم چند هدف مشخص را دنبال می کند : ‏

‏1 - تفهیم این موضوع که نظام آنقدر مقتدر است که کسی یارای مقاومت در برابر تصمیمش را ندارد و ‏اگر تصمیمی بگیرد به هر قیمتی آن را اجرا خواهد کرد. ‏
‏2 - تبدیل دانشگاه به قبرستان و امکان بکار گیری این محیط به عنوان یکی از اماکن مقدس انقلابی با کار ‏کردی نظیر نماز جمعه .‏
‏3 - دلیلی برای ورود نیروهای وابسته و غیر دانشجو به داخل محیط دانشگاه به بهانه زیارت مزار شهدا ‏برای کنترل اعتراضات دانشجوئی
‏4 - تسلط روحیه مرگ و سکوت قبرستان بر فضای زنده و فعال دانشگاه و انزوای جریانات دانشجویی ‏معترض .‏

در درگیری ناشی از این اقدام علیرغم زخمی شدن 60 نفر ، دستگیری 70 نفر ، و بستری شدن 20 نفر ، ‏اجساد به خاک سپرده شد و حکومت ظاهرا به سه هدف اولش دست یافت . اما مسئله اینجاست که در این ‏گونه تشنجات اجتماعی وخصوصا با نزدیکی به انتخابات ، و زهرچشم گیری نهاد قدرت از جریانات ‏رقیب ، تاوان سیاست های اینچنینی و خصوصا نزاع و خط و نشان کشیدن میان جریانات سیاسی حاضر ‏را چه کسانی خواهند پرداخت و سرنوشت این قربانیان چه خواهد شد ؟بلا تردید این هزینه را نه ‏اقتدارگرایان خواهند پرداخت ، و نه اصلاح طلبان و نه اساساَ هر جریانی که برای کسب قدرت دورخیز ‏کرده است . در صورتی هم که به شکل استثنا کسی از جریانات رقیب نظیر گذشته هزینه گروکشی طرفین ‏بشوند ، به اندازه کافی تریبون و حمایت برای رهایی از سوی جریان متبوع در اختیارش قرار خواهد ‏گرفت . ‏

‏ اما تکلیف اقشار آسیب پذیر اجتماع نظیر دانشجویان ، کارگران ، معلمان و …. که از کمترین سطح ‏حمایت های قانونی و اجتماعی برخوردارند ، چیست؟ کارنامه دولت های مختلف به وضوح نشان داده که ‏نگاه طالبان قدرت چه در زمان انتخابات ، چه در زمان دردست داشتن آن نگاهی ابزاری و فله ای به بخش ‏های مختلف توده های اجتماعی بوده است. طبیعی است که وظیفه فعالین مدنی و اجتماعی در این مرحله ‏این است که با استراتژی عقلانی و رعایت الگوهای صحیح و مدرن جوامع انسانی چتر حمایتی خود را ‏برای اجتماع بگسترانند .شاید مفهوم استراتژی عقلانی و الگو های صحیح ومدرن و چتر حمایتی تعریف ‏مشخصی نداشته باشد اما امکان دیدن نمای کلی آن وجود دارد.‏

‏ مطالعه تحربیات جوامع دیگر در راه ساختن جامعه مدنی نمایانگر آن است که برای طی این مسیرالگوی ‏مشترکی وجود دارد . پدیده “حقوق بشر” به عنوان نقطه اشتراک تمام جوامع انسانی ( حتی به ظاهر ) ‏بزرگترین دلیل خواست انسانها برای داشتن جامعه ای مدنی و دمکراتیک است . هیچ عقل سلیمی منکر ‏این موضوع نخواهد شد که حقوق بشر یکی از بزرگترین مولفه های متقاعد ساختن حکومت برای رعایت ‏خواسته های مردم و همچنین خواست جهانی است . چرا که اگرهر فرد از این موضوع اطمینان داشته ‏باشد که در صورت برخورد حکومت ، مورد حمایت اصولی و عملی جامعه مدنی قرار گرفته و حقوق ‏انسانی اش پیگیری میشود ، بلاتردید به جمع فعالین پیوسته و به صورت جدی تر در صحنه حضور ‏خواهد یافت. ‏

اما با وجود اینکه همگان میدانند این پدیده نقطه مشترک تمام نیروهای فعال در حوزه های مختلف است ، ‏پس چرا در کشور ما فرایند رشد تفکر و فرهنگ “حقوق بشر” ، فاقد روند صعودی مورد انتظار بوده ‏است ؟برای پاسخ به این سوال دلایل بسیاری را میتوان برشمرد اما برای ما آن دسته از دلایل مهم است که ‏مربوط به خودمان بوده و ازنقص در عملکرد ما ناشی میشود . توان و تخصص هر عضو از یک جامعه ‏نقش آجری است در دیوار دموکراسی . ابعاد و حجم و ماهیت فیزیکی هر آجر ، محل جای گرفتن آن ‏دردیوار را مشخص میکند و از دید نگارنده این همان نقطه کانونی نقایص کاری اکنون جامعه ماست . ‏
اولین آفت این جریان “خود شیفتگی اپیدمی” است که در ذهن ها رسوب کرده و بسیاری حتی نخبگان ‏جامعه را از تاثیر گذاری خارج کرده است . تصور اینکه چند صباحی حضور در زندان ، و یا فعالیت در ‏گروهی سیاسی ، و یا داشتن تحصیلات و یا پروانه وکالت و دریافت چند جایزه… میتواند از یک فرد یک ‏صاحب نظر بسازد ، تصوری است اشتباه . “خود مرجع پنداری” باعث میشود فرد جایگاه و توانایی ها و ‏نقش خود را در دیوار دموکراسی فراموش کرده و توان و انرژی خود را صرفا در جهت آنچه از دید خود ‏صحیح میداند ، قرار دهد. اگر نهم ظرش تامین شد می پندارد که کاری درست وشایسته انجام داده است ، ‏بدون اینکه به بازدهی و کارآمدی فعالیتش بیندیشد.‏

‏ مرجعیت در هر موضوعی همانند مشروعیت برای یک حکومت است . مشروعیت یک حکومت در ‏دنیای امروز صرفا و صرفا از کارآمدی و بازدهی آن ناشی می شود ، نه ایدئولوژی و یا نظام چکمه . راه ‏حل این مشکل چیزی نیست به جز نظر سنجی و هم سطح پنداشتن تحلیل و درک دیگران از محیط اطراف ‏با خود.‏

دومین نقد در این باب ترس از نمایاندن چهره واقعی خود در منظر عمومی است . طبیعت سیاست و شاید ‏مناسبات دیگر این است که فرد محدوده رفتاری و کرداری مشخصی را در مناسبات خود ترسیم کرده و ‏در قالب آن عمل کند . این محدوده عموماَ تابع مواردی نظیر اعتقادات سیاسی ، مذهبی ، فرهنگی و … ‏غیره است . همین عامل باعث عدم نزدیکی فعالین مدنی به یکدیگر میشود . البته در کشور های توسعه ‏نیافته مناسبات اینچنینی تعریف و مرز مشخصی ندارد . و گاه گاه از سوی دیگران مورد تجاوز قرار می ‏گیرد واین همان نکته ای است که حکومت به آن دامن زده و از رفتار اجتماع در بازخورد آن استفاده می ‏برد . هدف نهاد های سرکوبگر چیزی نیست جز منفعل ساختن عناصر فعال در این حوزه . بنا بر این با ‏تقویت این ذهنیت که همکاری و تعامل افراد با جریانات مختلف نشانگر تمایل فرد به آن جریان است ، ‏باعث میشود عناصر جامعه حتی از تعامل در موضوعات مشترک نیز منصرف بشوند. ‏

اما واقعیت این است که جوامع با گذشت زمان و کسب تجربه حدود این مرزها را دریافته و خود را قاعده ‏مند میکنند . برای هرچیزی نقطه آغازی وجود دارد . تمرین تحمل مخالف ، احترام به درک و شعور ‏دیگران نسبت به محیط ، درک برابری حقوقی و شهروندی با تمرین های اینچنینی آغاز میشود. ‏

حقوق بشر نقطه اشتراک همه است . نمیتوان کسی را یافت که فعال سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و … ‏باشد و به مبانی حقوق بشر معتقد نباشد . پس میتوان با تکیه بر این اعتقاد مشترک بنیانگذار جریانی بود ‏که در آن پدیده حقوق بشر به شکل کامل از سیاست جدا بوده و محدوده فعالیت آن سالم از بهره برداری ‏های سیاسی باشد . باید باور داشت که در دفاع از حقوق انسانی آدمها خط قرمزی وجود ندارد . دفاع ‏شخصی و یا گروهی از یک قربانی نقض حقوق بشر به معنای تمایل و یا نزدیکی سیاسی به او نیست . ‏میتوان هم استقلال فکری داشت و هم تعامل تعریف شده.‏

سومین نکته مورد بحث ماهیت فعالیتها است . هدف یک جریان حقوق بشری در پروسه فعالیت هایش ، ‏متقاعد ساختن سیستم مدیریتی جامعه است برای رعایت موازین حقوق بشر . در جامعه ما این عمل ‏امکانپذیر نیست مگر با تحت فشار قرار دادن حکومت به وسیله بالا بردن هزینه رفتار هایش ، ارتباط ‏گسترده و شبکه ای ، دریافت و انتشار اخبار و اسناد ، ارتباط با نهاد های حقوق بشری بین المللی ، جمع ‏آوری ، ترجمه و انتشار جزوات و کتابهای آموزشی و … عموما شیوه هایی هستند که در این راه مورد ‏استفاده قرار میگیرند . اما مشکل اینجاست که سازمانهای فعال از یک تقسیم کار اجتماعی صحیح در بین ‏خود برخوردار نیستند.‏

سازمانهای حقوق بشری در ایران چند نقصان اساسی در تعریف سازمانی خود دارند .‏
‏ ابتدا تعریف نامشخص حوزه فعالیت ، و یا تعریفی فرا تر از توان و تخصص سازمان . ‏
دوم عدم شناخت نسبت به شیوه های کار حقوق بشری و عدم توانایی تمیز دادن آن با فعالیت سیاسی و یا ‏خبری ، رسانه ای .‏
سوم تاثیر هویت افراد فعال در این تشکل ها بر تعیین سیاست و خط مشی و همچنین مناسبات سازمانی .‏
چهارم عملکرد شرکتی و یا سیاست گزینش افراد برای حمایت حقوق بشری .‏
پنجم اعمال سیاست محافظه کارانه در فعالیت های سازمانی ، برای حفظ امنیت. ‏

و همچنین دلایل دیگری نظیر فقر مالی ، عدم امکانات و … در مجموع باعث میشود که سازمانهای ‏مشغول در عرصه فعالیت در جایگاه واقعی قرار نگرفته و دچار تداخل حوزه کاری شوند . بحث و نقد در ‏خصوص این موارد زمان و مکان خود را می طلبد اما به شکل کلی می توان گفت به رسمیت شناختن ‏یکدیگر ، تعامل و تبادل نظر بین سازمانهای حقوق بشری ضمن ایجاد فضایی برای فعالیت ، باعث خواهد ‏شد هر سازمانی به فراخور توان و امکانات خویش ، حوزه ای مشخص از کار را به عهده گرفته و ضمن ‏تخصصی کردن کار ها ، تمام توان خود را در راستای تخصص خود به کار گیرد و در عین حال از ‏امکانات دیگر سازمانها نیز بهره مند شود.‏

دنیا به پیش می رود و بلاتردید لحظه ای هم برای جامعه ما توقف نخواهد کرد . هر دقیقه تأخیر ، فاصله ‏ما را با پیشرفت بیشتر میکند . فاصله ای که شاید به این زودی ها جبران نشود . تعصب ها ، تقدس ها ، ‏تابو ها و … به جز درجا زدن و پسرفت نتیجه ای نخواهد داشت . اگر چیزی مقدس باشد آن شک است که ‏در طول تاریخ باعث تردید و تفکر و تجربه انسانها شده است. ‏

دموکراسی ، حقوق بشر ، آزادی ، جامعه مدنی و … مفاهیمی نیستند که یک شبه در ذهن کسی تولید و ‏فردا در جامعه تزریق شده باشند؛ بلکه حاصل تلاشها و آزمون و خطاهای فراوانی است که جوامع بشری ‏در طول سالها به دست آورده است . این مفاهیم هرچند اساس مشترکی دارند اما صادراتی نیستند . هر ‏جامعه ای میبایست نسخه بومی آن را برای خود بسازد . بدون تعصب و ترس تردید کند ، آزمون و خطا ‏کند و تجربه کند . دنیا به پیش می رود و بلا تردید لحظه ای هم برای ما توقف نخواهد کرد.‏