شرح

محمد صفریان
محمد صفریان

نگاهی به حس طنز رایج در میان نویسندگان اینترنتی

خاک بر سر کن غم ایام را…

اشاره:

پرونده ی این هفته را به بررسی فضای طنز و جک هایی اختصاص داده ایم که بیشینه شان اوضاع و احوال آشفته ی این روزهای ایران و انتخابات گذشته و کنونی را دستمایه ی شوخ چشمی شان قرار داده اند. در صفحه ی شرح، نگاهی جامع داشته ایم به این جک ها و مطالب شیرین؛ در یادداشت و نگاه روز، جک ها و صفحات پرمخاطب فیس بوکی را در پی آورده ایم و در نگاه دیگران، ناقل دوباره ی مطلبی شده ایم که…

عکس منتشر نشده ای از دفتر رئیس جمهور منتخب

 

داشتن حس طنز و یا نگاه شوخ چشمانه به زندگی؛ این خصلتی ست که شاید یکی از مشخصه های تمیزدهنده ی ایرانیان باشد، در میان دیگر مردم دنیا.

نگاهی به گذشته ی ادبی ایران و میراث مکتوب ادب فارسی و همچنین سفرنامه هایی که با قلم مسافرین ِ به ایران آمده نوشته شده، همه موید این حقیقت است که ایرانیان (لااقل طیف وسیعی از مردم ایران) به خوبی می دانند تا چطور در هنگامه های سخت زندگی دست به دامان شوخ چشمی روزگار شوند و خود را از غم لابد عبورایام، برهانند.

این حس طنز با شدت و کیفیت پردامنه ای در میان کاربران اینترنتی هم رایج است، هم آنهایی که در سخت ترین و پرگزند ترین حوادث روزگار، با نوشتن جمله ای و بیان خاطره ای، همه ی ناخوشی ها را خاک بر سر می کنند.

خوب در خاطرم مانده، روزهای سخت، (شما بخوایند، “ بسیار ” سخت) پس از انتخابات پیشین را، زمانی که کوچه پس کوچه های شهر با خون جوانان ایران سرخ شده بود و آنگاه که صدای اعتراض به حق شهروندان با گلوله و باتوم پاسخ داده می شد. دربحبوحه ی همان روزها، یکی نوشته بود که حالا خوب است همه مان همت کنیم تا خاتمی رهبر شود و موسوی رئیس جمهور!

جالب تر از خواست و اراده ی این بلاگر اما، کامنتی بود که در پای این مطلب نوشته شده بود؛ در آن آشفته بازاری که همه چیز از عجز و ناتوانی شهروندان نشان داشت، یکی آمده بود و گفته بود (نقل به مضمون) که برادر، حالا که داری زحمت می کشی، الکس فرگوسن رو هم بذار هد کوچ (سرمربی) تیم ملی!!!

نکته ی جالب اینجاست که این کاربران خوش مشرب اینترنتی، در میان آن همه جور و ظلم و جبر، که خواهی نخواهی روال عقل و سلامت و صلابت فکر و اندیشه را از انسان زائل می کند؛ می توانند تا با نوشتن جمله ای کوتاه، حال خود و دیگران را به کنند؛ حال این به شدن اوضاع چه از جادوی کلام نوشته شده باشد و چه از شوخ چشمی صاحب قلم، نتیجه اش همان لبخندی ست که حتی برای یک لحظه می آید و غم ایام را از میان می برد.

این حس طنز و این به سخره گرفتن جبر تحمیلی از جانب حکومت، در تمامی روزهای پیش و پس انتخابات اخیر هم ادامه داشت. بسیاری از وبلاگ های نویسنده های اینترنتی، خالق جملات کوتاهی بودند که بیش و پیش از هر موضوع دیگری از هوشمندی ایشان نشان دارد و از قدرت جادویی و ذاتی انسان در حقیر کردن مشکلات لابد.

در این میان، موضوع به واقع مهم دیگر، دوری جستن این پیام ها از هجو و هزل و ابتذال است و دیگر از این، پرهیزکردن از آنچه در میان عوام با مفهوم “ اهانت” معنا پیدا کرده.

در بیشینه ی این پیام ها، این “فرد” نیست که مورد خطاب قرارمی گیرد، بلکه موقعیت و اوضاع و احوالی به سخر گرفته می شود که بر خلاف شأن و اندازه و جایگاه مردم ایران، به شان تحمیل شده.

این گفته ها و جوک ها حتی آن زمان که به طور مستقیم انسانی حقیقی و حقوقی را خطاب قرار می دهند نیز، در واقع سر شوخی با موقعیتی دارند که به گونه ای به آن فرد مرتبط شده؛ مثلا قصه ی شرکت پیاپی یک کاندیدا در انتخابات و رای نیاوردن همیشگی او؛ مثلا داستان مذاکرات هسته ای ایران و همنشینی فردی از اهل مذهب لابد با زنی سیاست مدار از دنیای غرب؛ مثلا ارتباط های پشت پرده ی سیاست و اعلام اینکه این احوال بر کسی از شهروندان پوشیده نیست.

برای نمونه، این لطیفه را از نو بخوانید:

“موبایل روحانی در حضور رهبری زنگ می زنه

صدای اکبر: سلام اوضاع چطوره؟

روحانی: نخیر بنده جمشیدی نیستم اشتباه تماس گرفته اید…”

این لطایف طنز بیشتر از آنکه سر شوخی با روحانی و یا مثلا هاشمی رفسنجانی داشته باشند، موقعیتی را به سخره می گیرند که رواجش در دنیای آدم ها بسیار است. هم این روایات و حکایات با انکار نام ها و تاریخ روز، و گهگدار حتی از زبان کاراکترهای خیالی و یا حتی حیوانات (مثلا در کلیله و دمنه) بارها و بارها در ادب مکتوب و شفاهی ایران تکرار شده و از پی آمده.

دیگر از این، ثبت کلام کوتاه “ Small Talk ” که در فرهنگ های غربی بسیار مرسوم و در خور توجه است؛ از طریق همین جوک ها و گفته های شیرین، امکان پذیر شده است؛ امری که در نوبه ی خود، بسیار سودمند است. هویداست که اصطلاحات خیابانی در صورتی که با دفتر و دستک ادبی، ثبت و مرقوم نشوند، به کوتاه زمانی از میان می روند؛ و در ایران امروز هم به دلیل آشفته بودن همه چیز، مجالی برای دفاع از لغات خیابانی باقی نمانده؛ این جوکهای شیرین اما بی ادعا و مزد و منت، کلام شفاهی را به حوزه ی مکتوب آورده و ثبت کرده اند.

علاوه بر آنچه ذکرش رفت، بایگانی حس و حال راستین رایج در جامعه نیز از طریق همین گفته ها و نوشته ها ممکن شده است؛ فارغ از مراسم معمول تاریخ نگاری و روزنامه نویسی که در شرایط امروز ایران به غایت آشفته و نامنظم عمل می کند؛ ثبت و نگهداری این جک ها و لطایف باعث می شود تا سالها بعد، مردمان روزگار به یادآورند، احوال جامعه ای را که کاندیدهای ریاست جمهوری اش روانه ی زندان شدند و آب از آب تکان نخورد، احوال مملکتی که دروغ و نابهنجاری حکامش، در عین دشواری، اسباب ریشخند مردمان شده بود و احوال مردمی که با توسل به شدنی ترین راه های مبارزه؛ بابی تازه از نافرمانی مدنی را به روی جهانیان گشودند.

طرح از مانا نیستانی