بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر هفته دوم سال بیست و ششم را در حالی پشت سر می گذارد که پس از دو دهه و نیم برگزاری، هنوز معیارهای لازم برای کسب استحقاق کلمه بین المللی را نیافته است. جشنواره ای که بدون شک آینه تمام نمای اغتشاشی است که در طول نزدیک به سه دهه بر تمامی ارکان فرهنگی کشورمان حاکم بوده است.اما اشتباه خواهد بود اگر این اغتشاش را تنها مولود سیاست های بسیار غلط دولت بدانیم، چون فرصت طلب ها و سودجویانی که در سازمان های ذیربط خط دهنده اند و بساط رانت خواری خود را گسترده اند، سهمی به سزا در این آشوب دارند…
نگاهی به بخش خارجی جشنواره فیلم فجر
در حسرت بین المللی شدن
در اولین سال های استقرار نظام جمهوری اسلامی که هنوز بحث بر سر فحشاء بودن یا نبودن سینما با حرارت دنبال می شد، کم نبودند کسانی که می کوشیدند رهبران معنوی! جامعه را وادار به قبول استفاده از این آلت ممنوعه کنند. کسانی که بعدها مونولوگ شان در ویژه نامه دومین جشنواره فجر اعلام شد: “وقتی می توان با سلاح هنر کاتیوشا شلیک کرد، چرا خود را با چاقوی زنگ زده مشغول کنیم”.
جشنواره فیلم فجر از سال های آغازین خود کوشید تا کلمه بین المللی را به هر نحوی به خود سنجاق کند. ابتدا با دوری از فیلم های آمریکایی که در آن زمان مظهر اسکتبار جهانی بود، و سپس انتخاب فیلم از کشورهای آسیایی یا اروپای شرقی و در برخی موارد آمریکای لاتین که صبغه ای ضد آمریکایی داشتند یا لااقل مبلغ مرامی بودند که هنوز غیر قانونی بودنش رسماً اعلام نشده بود. مانند نمایش گسترده فیلم های کوبایی و ژاپنی که اولی انقلابی بود و دومی نمایشگر فرهنگ شرقی که بعدها انسان گرایی و چیزهای دیگر هم از دل آنها کشف شد.
با گذشت چند سال از برگزاری جشنواره، مسئولین که دریافته بودند بده بستان فرهنگی رابطه ای دو طرفه محسوب می شود، شروع به دعوت از فیلمسازان شناخته شده و نشده کشورهای دیگر و مدیران جشنواره ها کردند. کاری که با صرف هزینه های گزاف همراه بود تا آنها و به خصوص مدیران جشنواره ها را راضی به نمایش فیلم های ایرانی بکنند. اتفاقی که تا میانه دهه 1360 به دلیل کیفیت پایین ساخته های فیلمسازان مسلمان شان، غیر ممکن بود. بنابراین با اتخاذ سیاست تولید فیلم برای جشنواره ها کسانی را مامور ساختن فیلم هایی کردند که در مرزهای جغرافیایی نگنجد و بتوان به عنوان آثاری جهانشمول به جشنواره های خارجی ارسال کرد.
از صدقه سر همین روابط بود که کسانی چون گاوراس و فرانچسکو رزی که شهره به سیاسی ساز بودن داشتند به جشنواره فیلم فجر دعوت شدند. اما همین آقایان وقتی متوجه شدند آثارشان به شکل مثله شده در بخش بزرگداشت جشنواره به نمایش در می آید، حیرت کردند. البته میزان حیرت آن قدر نبود که بر دلارها و هدایای دولت دست و دلباز جمهوری اسلامی فائق آید.
حضور چنین کارگردان هایی قدمی بزرگ برای بین المللی کردن جشنواره محسوب می شد که اصلی ترین کار آن، یعنی نمایش فیلم های مطرح فیلمسازان روز دنیا، در برنامه اش جایگاهی مستحکم نداشت. چون همواره سیاست گذران رسانه های تصویری در ایران اسلامی با صدای بلند اعلام می کردند: “هیچ کشوری اختصاصاً برای ما فیلم تولید نمی کند.“
بنابراین هیئت های اغلب دچار فقر دانش که عموما توسط مشاور ابزمانده از جشنواره فیلم تهران راهنمائی می شدند، برای پرهیز از هر گونه گرفتاری آتی، اغلب فیلم هایی خنثی را انتخاب می کردند. اما در پشت انتخاب همین فیلم های خنثی نیز گاه سیاست هایی نهفته بود تا سینمایی ایده آل و وطنی از دل آن زاده شود. انتخاب فیلم های فیلمسازان ژاپنی و بعد کسانی مانند تارکوفسکی و پاراجانف نمونه بارز این حرکت ها بود که سینمای ایران را نزدیک به یک دهه دچار رخوت ناشی از تقلید از آثار همین آقایان کرد.
اما اکنون سخن بر سر آخرین دوره برگزاری همین جشنواره بی هویت است که اصرار بر یدک کشیدن پیشوند “بین المللی” دارد و همچون سال های قبل سنگ هایی بزرگ نیز به نشانه نزدن بلند کرده است. یعنی بزرگداشت دو فیلمسازی بزرگ دنیا-اینگمار برگمان و آندری میخالکف-. بدیهی است فیلم های انتخاب شده برای بخش های مربوطه نیز از زیر تیغ سانسور خواهد گذاشت تا استخوان های برگمان تازه مرحوم را در قبر بلرزاند. این واقعه البته برای میخالکف که در دوران استیلای استبداد بر کشورش با سانسور دست و پنجه نرم کرده، خیلی غریبه نیست. اما کدام جشنواره بین المللی را می شناسید که خود را محق در سانسور فیلم بداند؟ و از همه خنده دارتر فیلم هایی را برای چندمین بار و هر بار تحت عنوانی تازه به نمایش بگذارد[دوستداران سینما با یک سری از این فیلم ها که سرقفلی جشنواره محسوب می شود، آشنا هستند که جمال ا مید هر سال آنها را در بسته بندی جدیدی به نمایش می گذارد[.
این آشوب در دیگر بخش های این جشنواره که قرار است فیلم های روز! را به معرض تماشا بگذارند، بیشتر به چشم می خورد. سیاست گذرانی که نتوانستند ذائقه تماشاگر را به میل خود تغییر داده و عادت دیدن فیلم آمریکایی و هالیوودی را از سر او بیندازند، ناچار با خرید همین فیلم ها از دلال های منطقه ای سعی در جور کردن جنس دکان خود کردند. و چون مانند تلویزیون نمی توانستند بدون کسب اجازه یا پرداخت حقوق قانونی فیلم ها، آنها را نمایش دهند؛ پس دست به دامان شرکت های بی نام و نشان و گاه خوشنام مستقلی شدند که خود را مقید به رعایت تحریم های دولت آمریکا و هفت استودیوی بزرگ هالیوودی علیه جمهوری اسلامی نمی دیدند.
ثمره تلاش “خانواده “حاکم بر بخش بین الملل فارابی برای یافتن” فیلم” مناسب جهت نمایش در جشنواره ای اسلامی، امسال منجر به اعلام نام 45 فیلم شده که جدا از نحوه نمایش شان، نگاهی به آنها می اندازیم.
عمده فیلم های خارجی جشنواره امسال در دو بخش با نام نمایش های ویژه- آثار داستانی روز و جشنواره جشنواره ها به نمایش در می آیند.
در بخش آثار داستانی روز 15 فیلم و در بخش جشنواره جشنواره ها 14 فیلم از 11 تا 17 بهمن ماه در سینماهای محدودی به نمایش در خواهند آمد. البته در بخش جام جهان نما- مسابقه سینمای بین الملل نیز 16 فیلم خارجی با 3 فیلم ایرانی[” آتش سبز” از محمدرضا اصلانی، “آواز گنجشکها ” از مجید مجیدی، “کنعان” از مانی حقیقی] برگزیده رقابت می کنند. این فیلم ها بنا به گفته دبیر جشنواره در کنار فیلمهای کوتاه و مستند بخش های دیگر از میان محصولات 63 کشور جهان انتخاب شده اند تا جشنواره دو پاره امسال از زیر سایه جشنواره برلین بیرون آمده و قدم بزرگی در راه بین المللی تر شدن بردارد.
از میان فیلم های اعلام شده متعلق به این 3 بخش؛ 20 فیلم متعلق به سال 2006 و دو فیلم محصول سال های 2005 و 2004 است. از میان 24 فیلم باقیمانده که محصول 2007 هستند، آثاری چون کوه نشین: سرچشمه، مردان پرنده، قطب نمای زرین، جنگ اژدها، خانم پاتر، قطار 3 و ده دقیقه به یوما، قلب های تنها و… که در گروه فیلم های تجاری و کم خطر جای می گیرند، از کانال پخش کنندگان خاورمیانه ای اکثراً لبنانی برای نمایش در سینماها یا پخش ویدیویی خریداری شده است و نمایش آنها فقط در جشنواره حکم سیاهی لشگر را دارد. از طرفی گاه در میان این فیلم ها آثاری یافت می شوند که به دلیل فقر اطلاعاتی خریداران بعدها موجب دردسر می شود. مانند قطب نمای زرین که ظاهراً پیامی التقاطی و بهتر بگوییم ضد مذهبی آن به گوش سیاست گذراان و سیاست بازان نرسیده و خبر از جنجال های پیرامون نمایش آن دراروپا و عکس العمل بسیار شدید واتیکان ندارند. شاید هم تجاهل العارفین است و می پندارند با تضعیف پایه های مسیحیت، به تحکیم اسلام گرایی کمک خواهد شد.
فیلم هایی نیز در میان آثار انتخاب شده به چشم می خورد که فقط و فقط در راستای سیاست های ضد آمریکایی قرار است به نمایش در آید و اصلاً مهم نیست که تولید کننده این فیلم خود هالیوود و سینمای آمریکاست. آثاری چون مایکل کلایتون[با تم فساد درون سیستم]، غیر قابل انتشار[در مورد آزار و قتل دختر ۱۴ ساله عراقی توسط سربازان امریکایی که قرار است بلاگردان نمایش کوکب سیاه باشد. البته نسخه اسلامیزه شده اش که لابد از بانو جوهانسون در آن خبری نیست.]، راهی به سوی گوانتانامو[البته این فیلم قابل قیاس با فیلم های آمریکایی نبوده و واجد ارزش های انسانی والایی است. اما شوربختانه با وجود فیلمبرداری قسمت هایی از آن در ایران پس از دو سال در این کشور به نمایش در می آید]، سرباز کهنه کار[که مستقیماً روی دی وی دی پخش شد و باز هم نگاهی به جنگ ویتنام دارد]، چوپان خوب[نگاهی از درون به سازمان سیا] و در دره اله ساخته پل هاگیس[درباره پیامدهای جنگ عراق] که قرار است آبروی جشنواره را بخرد و در خود آمریکا یک شکست کامل هنری و تجاری بوده است.
در کنار این فیلم های که از کارخانه رویاسازی آمریکای جهانخوار بیرون آمده، فیلم های بی نام و نشانی از کشورهایی چون پرتغال، نروژ، ژاپن، بلژیک، هلند، گواتمالا، موزامبیک، مکزیک و مجارستان انتخاب شده اند که بود و نبودشان فرقی نمی کند و تنها بدرد آمارساز در گزارش دبیر جشنواره می خورد. البته بضاعت جشنواره به این فیلم ها محدود نیست، بلکه بدترین نمونه های کار فیلمسازان موفق سال های پیش را نیز به قصد استفاده از نام آنها انتخاب کرده اند که نمونه شاخص آن بدورد بافانای بیل آگوست است.
با این حال نباید حضور فیلم های با ارزشی چون ویولون[فرانسیسکو وارگاس، 2005]، چشم انداز کنگو[فیلیپه فالاردو، 2006]، منطقه کروسز[رافائل روسال، 2006]، میروش[ماریوس هولست، 2007]، تخم مرغ[سمیح کاپلان اوغلو، 2007]، صندلی[خولیو دی. والوویتس، 2006]، بازگشت به خانه[ژانگ یانگ، 2007]، مردی از لندن[بلا تار، 2007]، خدک[پیتر بروسنس، جسیکا هوپ وودورث 2006]، مردمان شب[آدریان مید، 2005] و تولد دوباره[ماساهیرو کوبایاشی، 2007] نباید نادیده گرفت، که اگر اینها نیز نبود ضرورت شرکت در جشنواره فجر لااقل برای تماشاگران مشتاق از میان می رفت. ولی به یاد داشته باشیم که نمی شود با نمایش ده فیلم معتبر مثله شده، اعتبار و هویتی برای یک جشنواره منطقه ای به شدت دولتی و سیاست زده فراهم کرد.
شکی نیست که پس از ربع قرن آزمون و خطا، هنوز بر سر وجود یا عدم سینما و ضرورت برگزاری جشنواره در میان رهبران معنوی و سیاسی جامعه ایران اختلاف های عمده وجود دارد. گروهی به این وسیله همچون سلاحی روزآمد می نگرند که قرار است بلندگوی تبلیغاتی شان باشد و گروهی دیگر آن را مخالف ارزش های دینی خود قلمداد می کند. وجود دلالانی نیز که سعی در خلق کلماتی چون “سینمای ماورایی” یا “معناگرا” و دادن پوششی مذهبی به این هنر دارند هم چندان کارساز نبوده و فقط منافع میان مدت برخی از آنان را تضمین می کندو بس.
بیست و شمشین جشنواره فیلم فجر با چنین انتخاب ها و نگرش غلط برگزار کنندگانش و با توجه به گسترش اختلاف ها و طبعاً جنجال ها و آشوب فرهنگی پس از انتخاب محمود احمدی نژاد که در تندروی شهره آفاق شده، اگر بدترین دوره جشنواره ارزیابی شود، اغراق نخواهد بود[مشروط شدن یا راه نیافتن برخی فیلم ها به جشنواره که از کانال های رایج و قانونی وزارت ارشاد مجوزهای لازم را دریافت کرده اند، خود نمونه ای واضح از این اختلاف هاست]. جشنواره ای که خود را ملزم به رعایت قراردادهای فرهنگی بین المللی نکند، محکوم به ماندن در مرزهای جغرافیایی کشور خویش است. فراموش نکنیم اگر گرفتن پروانه نمایش مشروط به نمایش فیلم ها در بخش های داخلی همین جشنواره نبود، سال ها پیش بسیاری از فیلمسازان وطنی عطای آن را به لقایش بخشیده بودند!