پیش چشم نمایندگان رسانهای غرب، برج خنککنندهی رآکتور “یونگبیون” کره شمالی منهدم گردید. آن همه ادعا و لجاجت و سختگیری پیونگ یانگ، دود شد و به هوا رفت؛ همانگونه که کارل مارکس در مانیفست خود توصیف میکند: “هر آنچه که سخت است و استوار، دود میشود و به هوا میرود…”
اینک، مردم کره شمالی فقیرتر و نحیفتر از همیشه، باید با توجیهات دستگاههای تبلیغاتی و رسانهای کیم جونگ ایل کنار آیند که آن همه هزینهای را که متحمل شدند، چه شد و به کجا رفت؟ حاصل آن همه چالش با غرب ـ با امپراتوری ایالات متحده ـ و تحمل تحریمها برای مردم کره شمالی، زنان و مردان امروز و کودکان بیگناه، چه بود؟ غرور و افتخار ملی یا برپاماندن نظام سیاسی توتالیتر؟ اینها، اینک و درپی ارایهی فهرست کامل برنامه هستهای این کشور و نیز فهرست حسابداری امور هستهای، و همچنین انفجار برج 20متری، جملگی غبار شده و به هوا رفته است. نماد فعالیتهای هستهای پیونگ یانگ فرو میریزد تا مشوقها و امتیازات اقتصادی بیشتری به سوی رژیم منزوی و مردم در تنگنا و مشقت کره شمالی روانه شود. فروریختن برج را همهی جهانیان دیدند اما “پند گیرندگان” پرشمار نیستند…
کیم جونگ ایل، رهبر نظام تک حزبی کره شمالی، 20 ماه پس از نخستین انفجار و آزمایش هستهای، اینک امیدوار است ـ و چشم انتظارـ که آمریکاییها 2هزار صفحه سند ارایه شده را در 45 روز وعده داده شده، بخوانند، و آنگاه با ابراز رضایت از توقف واقعی فعالیتهای هستهای مخرب کره شمالی، این کشور از فهرست سیاه تحریمهای بینالمللی خارج شود.
سرمایههای ملی کره شمالی سالها(حدود دو دهه) است که صرف تاسیسات و تحقیقات هستهای میشود تا 23 میلیون جمعیت این کشور بیش از آنکه برای خود “زندگی” کنند، برای تحقق رویاهای کیم جونگ ایل و دیگر حاکمان و نیز برای تداوم اقتدار نظام توتالیتر، رنج بکشند و محرومیتهای گوناگون را تحمل کنند. بازار سیاه کالاهای ضروری، کمبود مواد غذایی، گرانی وحشتناک، فقر، خفقان و اختناق، واژهها و مفاهیمی هستند که
فاجعه و نتیجهی “سخت مغزی” و میل به قدرت حاکمان پیونگ یانگ را توضیح میدهند.
دردناک و تلخ و تاسفبارتر از این، انسانهایی هستند که تصاویر فروریختن و دودشدن برج خنک کننده را در کره شمالی میبینند اما همچنان باورها و خیال پردازیها و پروژههای جزمی و خیالی و میل خویش به تداوم اقتدار را ـ هرچند به بهای مادی و معنوی خیرهکننده، و به قیمت جان انسانهاـ فرونمیگذارند؛ حاکمانی که “واقعیت”های جهان و مناسبات بینالملل و الزامات زیست جهانی را در هزارهی سوم درنمییابند. اینان باورهایشان را فرونمینهند تا روزی که دیگرانی دیگر، ناظر و شاهد دودشدن و بههوارفتن هر آن چیزی باشند که ایشان، روزگاری سخت و استوار ارزیابیاش میکردند…