شعرای گمنام امام زمان

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

پیش چشم نمایندگان رسانه‌ای غرب، برج خنک‌کننده‌ی رآکتور “یونگ‌بیون” کره شمالی منهدم گردید. آن همه ‏ادعا و لجاجت و سخت‌گیری پیونگ یانگ، دود شد و به هوا رفت؛ همان‌گونه که کارل مارکس در مانیفست ‏خود توصیف می‌کند: “هر آنچه که سخت است و استوار، دود می‌شود و به هوا می‌رود…”‏

اینک، مردم کره شمالی فقیرتر و نحیف‌تر از همیشه، باید با توجیهات دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای کیم ‏جونگ ایل کنار آیند که آن همه هزینه‌ای را که متحمل شدند، چه شد و به کجا رفت؟ حاصل آن همه چالش با ‏غرب ـ با امپراتوری ایالات متحده ـ و تحمل تحریم‌ها برای مردم کره شمالی، زنان و مردان امروز و کودکان ‏بی‌گناه، چه بود؟ غرور و افتخار ملی یا برپاماندن نظام سیاسی توتالیتر؟ اینها، اینک و درپی ارایه‌ی فهرست ‏کامل برنامه هسته‌ای این کشور و نیز فهرست حسابداری امور هسته‌ای، و همچنین انفجار برج 20متری، ‏جملگی غبار شده و به هوا رفته است. نماد فعالیت‌های هسته‌ای پیونگ یانگ فرو می‌ریزد تا مشوق‌ها و ‏امتیازات اقتصادی بیشتری به سوی رژیم منزوی و مردم در تنگنا و مشقت کره شمالی روانه شود. فروریختن ‏برج را همه‌ی جهانیان دیدند اما “پند گیرندگان” پرشمار نیستند…‏

کیم جونگ ایل، رهبر نظام تک حزبی کره شمالی، 20 ماه پس از نخستین انفجار و آزمایش هسته‌ای، اینک ‏امیدوار است ـ و چشم انتظارـ که آمریکایی‌ها 2هزار صفحه سند ارایه شده را در 45 روز وعده داده شده، ‏بخوانند، و آنگاه با ابراز رضایت از توقف واقعی فعالیت‌های هسته‌ای مخرب کره شمالی، این کشور از ‏فهرست سیاه تحریم‌های بین‌المللی خارج شود.‏

سرمایه‌های ملی کره شمالی سال‌ها(حدود دو دهه) است که صرف تاسیسات و تحقیقات هسته‌ای می‌شود تا 23 ‏میلیون جمعیت این کشور بیش از آنکه برای خود “زندگی” کنند، برای تحقق رویاهای کیم جونگ ایل و دیگر ‏حاکمان و نیز برای تداوم اقتدار نظام توتالیتر، رنج بکشند و محرومیت‌های گوناگون را تحمل کنند. بازار سیاه ‏کالاهای ضروری، کمبود مواد غذایی، گرانی وحشتناک، فقر، خفقان و اختناق، واژه‌ها و مفاهیمی هستند که ‏

فاجعه و نتیجه‌ی “سخت مغزی” و میل به قدرت حاکمان پیونگ یانگ را توضیح می‌دهند. ‏

دردناک و تلخ و تاسف‌بارتر از این، انسان‌هایی هستند که تصاویر فروریختن و دودشدن برج خنک کننده را ‏در کره شمالی می‌بینند اما همچنان باورها و خیال پردازی‌ها و پروژه‌های جزمی و خیالی و میل خویش به ‏تداوم اقتدار را ـ هرچند به بهای مادی و معنوی خیره‌کننده، و به قیمت جان انسان‌هاـ فرونمیگذارند؛ حاکمانی ‏که “واقعیت”های جهان و مناسبات بین‌الملل و الزامات زیست جهانی را در هزاره‌ی سوم درنمی‌یابند. اینان ‏باورهایشان را فرونمی‌نهند تا روزی که دیگرانی دیگر، ناظر و شاهد دودشدن و به‌هوارفتن هر آن چیزی ‏باشند که ایشان، روزگاری سخت و استوار ارزیابی‌اش می‌کردند… ‏