در چهارمین روز جشنواره دو فیلم “مصائب دوشیزه” و “آنکه به دربا می رود” از دوکارگردان جوان به نمایش درآمد. همکاران ما این دوفیلم را بررسی کرده اند.
مصائب دوشیزه: کامبیز رحیمی
بازهم تحول
کارگردان: مسعود اطیابی، نویسنده: احمد رفیعزاده، مدیر فیلمبرداری: حسن کریمی، تدوین :حسن ایوبی، موسیقی: ناصر چشمآذر، بازیگران: بهنوش طباطبایی، مهدی پاکدل، پوریا پورسرخ، بهزاد فراهانی
خلاصه داستان: ژانت دختر مسیحی در آستانه ازدواج با آندره قرار دارد، اما تقابل تفکرات او با پدرش و همزمانی آن با یک سانحه رانندگی، زندگی او را به مسیری تازهای میکشاند.
خانواده ای صاحب فرزند نمی شوند و با توسل به ماه محرم خداوند به آنها فرزندی اعطا می کند. این را هم می شود به خلاصه داستان این فیلم افزود. این دختر در پی هویت خود است. او نمی خواهد بنابه نذر خانواده اش به قواعد اسلام پایبند باشد اما چون خانواده اش او را به عقیده خود از امام حسین گرفته اند نمی خواهند دخترشان به عقاید انها پشت پا بزند.
بنابراین دختر سفری ادیسه وار را اغاز می کند. او می کوشد ذهنیات در هم ریخته اش را کنار یکدیگر قرار دهد تا دریابد چرا نمی تواند این مسئله و باور مذهبی پدر و مادرش را بپذیرد. او نیاز به یک شوک دارد و این شوک نیز بر اثر یک تصادف به زندگی او وارد می شود. این تصادف به ژانت کمک می کند تا سفر ایستگاهی اش را کامل کند. او با نقاشی اشنا می شود که این نقاش هم مسیحی است و به او کمک می کند تا عقایدش را کامل کند. اما به هر حال اطیابی که پیش تر به عنوان تهیه کننده در سینما مشغول به کار بوده می بایست هوای تماشاگر را هم داشته باشد تا او از داستان نبرد. بنابراین پای نامزد ژانت را به داستان باز می کند. نامزد ژانت به رابطه ژانت با پسر نقاش مشکوک می شود. او فکر می کند ژانت در حال خیانت به اوست، پس به سمتی می رود تا رابطه ازدواجشان را بر هم بزند. اما ژانت باید سفر می کرد تا در قالب این سفر به تحول می رسید. عنصری که در این سفر به ژانت بسیار کمک می کند تا جایگاه خود را بشتاسد استفاده از عنصر صداست. صدا ها دائم در گوش ژانت می پیچند و همین سبب می شود تا ما بیشتر به سفر درونی ژانت ایمان بیاوریم. ایکاش این استفاده های تکنیکی از عناصر صدا و گهگاه تصویر در بعد های دیگری همانند بازیگیری از بازیگران نیز رخ می نمود. بازی بازیگران فیلم آنگونه که باید چندان قابل قبول نیست. بهنوش طباطبایی که نقش ژانت را ایفا کرده چندان از نظر فیزیکی و درونی ارتباط صحیحی با شخصیت برقرار نمی نماید. او بیشتر گرفتار حرکاتی متظاهرانه شده است که این حرکات در فیلم نمودی اشکار دارد.
ژانت وقتی متحول می شود و به سوی زندگی خود باز می گردد که فضا کاملا دیگر شده است. امکانات زندگی ژانت کاملا تغییر می کند. حتی میزان علاقه ای که به نامزدش داشت دیگر همانند سابق نیست. ژانت در پاسخ به ندای وجدانش قدم در راه جست و جو می گذارد. حالا شکل بیرونی این صدای وجدان تصادفی است که او انجام داده و می پندارد مرتکب قتل شده است. او نه فقط در پاسخ به ندای وجدان که احساس گناه هم می کند. این حس های متفاوت است که به سفر ذهنی ژانت کمکی دو چندان می کند. از منظر تصویری هم همانند صدا اطیابی کوشش هایی انجام داده است. از نمونه های آن می توان به فصلی اشاره کرد که ژانت از اینه ماشین پشت سر خود را می نگرد. ما دائم او را می بینیم که هراسناک داخل اینه را نگاه می کندو ظاهرا تصویر هیچکس در اینه نیست اما فیلمساز در این فصل سعی داشته به تماشاگر بگوید که سایه ای در تعقیب ژانت است.
اطیابی در این فیلم مسیری میانه را پی گرفته است. او انتهای فیلم را هم تقریبا باز گذاشته تا تماشاگران خودشان قضاوت کنند. از نظر ساختاری هم فیلم بسیار می توانست بیشتر از چیزی باشد که امروز شده، اما به هر حال می توان آن را از اطیابی پذیرفت.
آن که دریا می رود: سعیدزمانی
یک جنگی دیگر
کارگردان: آرش معیریان، تهیه کننده: مهدی همایونفر، نویسنده فیلمنامه: حبیب احمد زاده مدیرفیلمبرداری: حسن کریمی، تدوین: آرش معیریان، چهره پرداز: مهری شیرازی، صدا بردار: حسین بشاش، طراح صحنه ولباس: کامیاب عشایی، مدت: 90 دقیقه، رنگی. بازیگران: هومن سیدی، افشین هاشمی، پرویزچابهاری، غزاله غضنفری.
خلاصه داستان: رزمنده جوانی درآستانه آغازعملیات، توسط فرمانده اش فراخوانده می شود وازاوخواسته می شود برای فعالیت بیشتردرعملیات، روزه اش رابشکند. رزمنده فرصت کوتاهی دارد تاازحد ترخص شهرگذشته وپس ازافطارمجددا به خطوط نبرد بازگردد. دراین میان حوادثی حرکت اورا برای گذاشتن ازحد ترخص “قبل از اذان ظهر” با مشکل روبه رومی کند…
کارگردان: متولد 1350 تهران، لیسانس کارگردانی ازدانشگاه هنر، فوق لیسانس ادبیات نمایشی ازدانشگاه تهران، عضوهیات علمی دانشگاه هنر، عضوکانون کارگردانان خانه سینما و… عضو کانون تدوینگران سینما و مدرس سینما، سازنده فیلم های “خلوت گزیده” – “رفقای خوب” – “کما”- “شارلاتان”- “چپ دست” و “احضارشدگان”، سازنده آنونس ومولف متون سینمایی.
داستان انتزاعی سفرعینی وذهنی یک رزمنده دردوران دفاع مقدس، عجیب ترین ماجرایی است که ازسازنده کمدی های عامه پسندی مثل کما، چپ دست وشارلاتان می توان انتظار داشت. آرش معیریان “در آن که دریا می رود”، به قصد خروج ازکلیشه تثبیت شده ای که دراین سالها ازخود ساخته بود، به دوران دفاع مقدس می پردازد. فیلم با نگاهی هنری ونزدیک به چیزی که دراین سالها سینمای معنا گرا خوانده می شود، قصد ارائه شکلی جدید ازمفهوم سفربربسترداستانی استعاری رادارد. درآغازروایت مخاطب با نمک زاری مین گذاری شده درآبادان مواجه می شود که چند سربازایرانی درانجا شهید شده اند. دیده بانهای ایرانی موقعیت رابررسی می کنند تااگرسربازی تکان خورد ومبنی برزنده بودنش بود به کمکش بروند. درهمین حین یکی ازسربازها دستش تکان می خورد، فرمانده “ افشین هاشمی” که بادوربین اش آن رادیده ازافراد خود می خواهد که به کمک اوبروند. فرمانده به همراه تانکی ازافراد خود برای نجات به دل میدان مین می رود. کاظم” هومن سیدی” سربازی است که می خواهد به عملیات برود اما فرمانده او” افشین هاشمی” بخاطرضعف جسمانی اوکه بخاطرروزه ماه رمضان است ازاومی خواهد که ازعملیات رفتن منصرف شود. اما درادامه با اصراربیش ازحد کاظم، فرمانده تنها شرط رفتن اوبه عملیات را شکستن روزه اش می خواند. وازاو می خواهد برای این کارمسافتی رابه عقب خط مقدم بازگردد تابا توجه به احکام شرعی، مسافربه حساب آید تابتواند روزه اش رابشکند. کاظم به راه می افتد. البته دراین بین مخاطب برشی اززمان حال راهم مشاهده می کند که کاظم که اکنون مهندسی است ازخارج ازکشور بازگشته وبرای بهره برداری ازپروژه ایی به آبادان آمده، کاظم درراه ابتدا به زن وشوهر جوانی برمی خورد که برروی پلی باهم درگیرمی شوند. کاظم واسطه دعوای آنها می شود، دختراسلحه کاظم را می گیرد گلوله ایی ازاسلحه خارج می شود ونامزد دخترزخمی می شود. درادامه راه کاظم به مرد طماع وپول پرستی بر می خورد که ازترس جان خود به کانال های آب پناه برده، مرد بادیدن کاظم تمام موجودی آب اورا می خورد. علی رغم درخواست مرد، کاظم اورا ترک می کند وبه راه خود ادامه می دهدتا به تابلوی ورودی شهرآبادان برسد. اوبه تابلوی ورودی شهرمی رسد وروزه خودرا می شکند وبازمی گردد ودرعملیات شرکت می کند. کاظم چشم بازمی کند وخود رادرمیدان مین می یابد، اودرمیان سیم خاردارها گیرکرده فرمانده به همراه سربازان با تانک به کمک اومی آیند واورا نجات می دهند. مهندس کاظم که تمامی این خاطرات رابه یاد می آورد برسرمزارفرمانده اش نشسته است ومی گرید. هلی کوپتری به سراغ اومی آید واورا با خود می برد وفیلم به انتها می رسد. فیلم با سفردوگانه قهرمان ماجرا، یک بارازمبدا به مقصد دردوران جنگ وباردیگربازگشت به مبدا دردوران معاصر، ساختاری دایره ای پیدا می کند ودرواقع این ساختارنمایانگرتضاد دوران جنگ ودوران معاصرنیزهست.
در واقع فیلمساز با استفاده از شیوه روایت کردن موازی در فیلمنامه و هم چنین استفاده ازتدوین موازی، دوداستانرابرای مخاطب همزمان روایت می کند. یکی سرگذشت کاظمی است که سربازجنگ می باشد وبرای شکستن روزه اش فرسخ ها راه را می پیماید وتحت تاثیرسختی ها وموقعیت به تهذیب وکشف خود می پردازد ودیگری داستان زندگی کاظمی است که ازجنگ سالها دورافتاده ودرگیردوران معاصروزندگی شهری شده است. وحالا هوای آن دوران به سرش زده، فیلم با سکانس های غافلگیرکننده وتاثیرگذاری آغازمی شود وموقعیت نجات دادن سربازها به خوبی شکل می گیرد اما درادامه ریتم کند اثرباعث خستگی تماشاگرمی شود. ویکی ازضعف های مشهود درکارگردانی فیلم دکوپاژآن می باشد که نماهای تکراری وطولانی ازآن جمله است. درواقع این امربیشتربه ساختمان فیلمنامه هم بازمی گردد که خوب پرداخت نشده ورویدادها بدرستی کنارهم چیده نشده است. بعنوان مثال: برخورد کاظم بازن وشوهرجوان برروی پل بیشترازآن که غافلگیرکننده وناگهانی باشد که مسلما نیت مولف هم این بوده، باعث خنده مخاطب می شود. بنابراین ضعف ساختاری بعضی ازرویدادها درفیلمنامه دردکوپاژضعیف کارگردان تاثیرسوء گذاشته است. درمجموع “ آن که به دریا می رود” نه صرفا یک فیلم جنگی مبتنی برکشت وکشتاراست ونه نگاه بیش ازحد اخلاقی – انسانی دارد. بسترفیلم جنگ است، اما درمیان آن روابط انسانی، تاثیرات تعاملی آدم ها، ورشادت های رزمنده ها وآدم هایی که به نوعی گرفتارپیامدها ومصیبت های جنگ هستند به چشم می خورد.