جشنواره ♦ گفت وگو

نویسنده
بهرام تقوی

saeedsoheilib.jpg

آشفتگی ذهنی دردنیای سهیلی، یعنی رفتن به سوی دوایر ملتهب موضوعی ومضمونی درفیلم هایش، بانوعی عجله ذاتی که دلیلش معلوم نیست. با این فیلمساز که، شاید نتوان چند فیلمش رادوست داشت ولی بازهم نمی توان خط قرمزبرکارهایش کشیده، به بهانه “سنگ، کاغذ، قیچی” حرف زده ایم.

حرف های سعید سهیلی

من کبوتر جلد سینمای جنگم

این خشونت و ناآرامی که درفیلم های شماست از کجا می آید؟ چراینقدرخشمگین هستید؟

این نکته ای که درمورد فیلم های من اشاره کردید کاملا درست است ونه تنها درمورد من که درمورد همه کارگردان ها می تواند صادق باشد. اصولا هرکارگردانی حتی درصورتی که قصه ای ازدیگران راکارکند دراصل آن قصه رامتعلق به خود می کند وبه عبارتی درهرفیلمی نشانی ازسازنده آن را می توان دید وآنچه برپرده سینما می افتد قطعا ازدرونیات این آدم سرچشمه گرفته است. بطورمثال: کارگردانی که روحیات شوخ وطنزدرآثارش نمود پیدا می کند یا فیلمسازی که خیلی عاطفی است حتی اگرفیلم احساسی وعاطفی نسازد ولی بطورقطع فیلمش سرشارازعاطفه واحساس خواهد بود. حالا شما سئوال کرده اید این خشونت ازکجا می آید. من وقتی گذشته ام رامرورمی کنم درنهایت به “جنگ” می رسم. درواقع جنگ به قدری دردرون من ریشه دوانده که با گذشت این همه سال ها هنوزتبعات آن رادرذهن وروحم احساس می کنم واین بی تاثیردرشخصیت پردازی فیلم هایم نیست، وبه همین دلیل شما درفیلم های من کاراکترهای آرام وخنثی نمی بینید.

چنین به نظرمی رسد که این روحیه معترض سعید سهیلی ناشی ازبغض فروخورده ای ازدوران جنگ وتصاویری که درذهنش مانده است، می باشد؟

اگربتوان این تعبیرراداشت باید بگویم بغض فروخورده شخصیتی خودم فقط به این روحیه معترض دامن نزده، بلکه این اعتراض به خاطربغض فروخورده خودم است وخیلی های دیگرکه می شناسمشان. وخیلی های دیگرکه الان دیگرنیستند وشاید بغض فروخورده بچه های آنان وهمسران ومادرانشان باشد وشایذ بغض فروخورده کل بچه های جنگ باشد که من خیلی هایشان را می شناسم.

شما درچند فیلم اولتان “مردی شبیه باران”، “مردی ازجنس بلور”، و تا حدودی “سهراب” تمرکز بیشتری روی آدم های جنگ داشتید ولی رفته رفته از آنها فاصله گرفتید. دلیل فاصله گرفتن شما ازاین نوع کاراکترها چه بود. آیا شما هم آنها را فراموش کرده اید؟

البته در”تاراوتب توت فرنگی” دوباره به آدم های جنگ پرداخته بودم وفیلم “سنگ، کاغذ، قیچی هم درباره همین آدم هاست ولی این که درچند فیلم ازجمله “غوغا” این آدم ها کمرنگ ویا فید شده بودند ریشه دراین نکته دارد که وقتی همه مردم بچه های جنگ رادرطول این سالها فراموش کرده اند شاید این فراموشی درطول زمان ناخودآگاه به من هم سرایت کرده است واصلا زمان یعنی فراموشی.

ولی ظاهرا در “چهار انگشتی” هم دوباره ازآنها فاصله گرفته اید؟

به هرحال من کبوترجلد سینمای جنگ هستم وهربارهم که ازروی بام این سینما پروازکنم وبه جاهای دیگرسرک بکشم ولی دوباره برمی گردم روی همان بام می نشینم وآنجا رابه عنوان ماوا ومامن خودم می دانم. به همین دلیل اگر” چهارانگشتی” هیچ ربطی به جنگ ندارد دلیل نمی شود که فیلم بعدی ام جنگی نباشد. البته من فیلم “چهارانگشتی” راهم به نوعی سینمای جنگ می دانم اما نه جنگ ایران وعراق ویا جنگ دوتاکشور ودوتا مرز، بلکه یک نوع جنگ دیگرمی دانم.

خودتان راچگونه فیلمسازی می دانید؟ یک فیلمسازسیاسی واجتماعی یا کسی که می خواهد فقط یک قصه راتعریف کند؟

من یک فیلمسازاجتماعی هستم که آدم های جنگ هیچ وقت توی قصه های اجتماعی من فراموش، حذف یا گم نمی شوند. یعنی هنوزیک پای من درامروزوسال 1385 است ویک پایم درسال های 1359، 60 وزمان جنگ است. درواقع یک نگاه به آن سالها دارم ویک نگاهم به این سالهاست، به دلیل اینکه هم تعلق به آن دوره دارم وهم شرایط جامعه امروزبرایم مهم است وبه موضوعات وفیلم های اجتماعی علاقه دارم وهنوزهم رخشان بنی اعتماد را بعنوان بهترین فیلمسازاجتماعی سینمای ایران می دانم ومعتقدم اوموضوعات اجتماعی رابه شکلی عمیق درآثارش دنبال می کند. بنابراین من فیلم های اجتماعی رادوست دارم، سینمای دفاع مقدس راهم دوست دارم وسعی می کنم این دومقوله رادریک نقطه به هم گره بزنم. درمورد سیاست هم باید یگویم من فیلمسازسیاسی نیستم ولی نه به آن معنی که مسائل سیاسی رادنبال نمی کنم ووقتی که این مسائل رادنبال می کنم قطعا این درفیلم هایم نمود پیدا خواهدکرد.

“سنگ، کاغذ، قیچی” رابه لحاظ تاثیرگذاری برمخاطب درکجای کارنامه کاریتان قرارمی دهید؟

من فیلم هایم رازمانی دراین طبقه بندی ها قرارمی دهم که بتوانم با تماشاگران آنراببینم، چون فیلم رابرای خودم نمی سازم. بنابراین “سنگ، کاغذ، قیچی” رادرکنارتماشاگران ومردم ندیده ام نمی توانم درصد رضایت خودم را ازفیلم اعلام کنم چون اصلا عکس العمل آنها رادرمقابل فیلم نمی توانم حدس بزنم.

آیا خودتان ازفیلمی که ساخته اید راضی هستید؟

بله، چون احساس می کنم یک تجربه کاملا موفق درکناریک تیم کاملا همراه وخوب بود. ولی هنوزنمی توانم نمره ای به آن بدهم. اگردرطول جشنواره یکی –دوسانس با تماشاگران فیلم را ببینم آنوقت می توانم دراین مورد نتیجه گیری کنم وبگویم “سنگ، کاغذ، قیچی” درکجای کارنامه ام قراردارد.