کاترین اشتون و زندان نرگس محمدی

فرزانه روستایی
فرزانه روستایی

بی سرپرست شدن دوقلوهای چهارساله نرگس محمدی داستان بلند بالایی است که از فردای پیروز شدن انقلاب آغاز شد و ظاهرا پایان ندارد.اما من را به یاد خاطرات دکتر محمدملکی اولین رییس دانشگاه تهران پس از پیروزی انقلاب می اندازد که زندانی دو نظام است واز دفتر ریاست دانشگاه راهی اوین شد تا شاهد شرم آورترین تسویه حساب سیاسی تاریخ معاصر ایران، یعنی اعدام های سال ۶۷ باشد.

دکتر محمد ملکی در یکی از خاطراتش از آن سالها می گوید که در سلول روبروی من زن جوانی با کودک نوپایش زندانی بود. صبح که می شد از درز در سلول می دیدم و می شنیدم که در سلول آنها باز می شد و مادر را برای بازجویی می بردند. با صدای باز و بسته شدن در، کودک حدود دو ساله از خواب بیدار می شد. یک روز به دنبال مادرش از سلول بیرون می آمد چند ساعت گریه می کرد و گاهی هم از صدای در بیدار می شد ولی دوباره می خوابید.محمد ملکی ادامه داستان این کودک را که نقل می کرد گریه امانش نمی داد. او بارها شاهد بوده که این کودک نوپا در حالی که تا کمر خود را کثیف کرده بود ساعت ها گریه می کرده و در راهروی بند مادرش را می جسته. هر روز  پس از  پایان بازجویی مادر کودک را در حالی که توان سر پا ایستادن نداشت کشان کشان به در سلول می آوردند و به درون سلول می انداختند و با کودکی که ساعت ها گریه کرده و گرسنه بود و کثیف تنها می گذاشتند.اکنون آن کودک دو ساله آرشیتکت سی ساله ای است و احتمالا آن سلول تاریک و ناله های خود و مادرش را از یاد نبرده است.

بی سرپرست شدن دوقلوهای تقی رحمانی و نرگس من را به یاد سیمای مادر تقی رحمانی نیز می اندازد که از ستم کشیده ترین مادران روشنفکران ایرانی است که ستم کشیده تر از او هم در کشور ما کم نیستند. تا جایی که دوستان این خانواده به یاد دارند مادر بزرگ این دوقلوها، عمر خود را پشت درهای زندان ، دادگاه ، یا ساختمان های دادگستری گذرانده تا یا خبری از از تنها پسرش بگیرد که 17 سال از عمرش را در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده یا برای ملاقات با فرزندش چاره جویی کند. این زن ستم کشیده سالیان کمی را در کنار فرزندش گذرانده و اکنون به ستم مضاعفی نیز دچار شده است. یعنی تبعیدی شدن همان فرزندی که 17 سال را در زندان گذرانده و بی سرپرست شدن فرزندان پسرش که مادرشان نیز برای اجرای حکم راهی اوین شده است. حال این اوین است و نرگس محمدی بیمار که که هر چند وقت یک بار کنترل عضلاتش را از دست می دهد و راهی بیمارستان می شود.

سال گذشته هدی صابر و هاله سحابی از ساکنان اوین و از نزدیکان ملی مذهبی ها نیز از سفر به اوین بازنگشتند.هدی صابر سالم و ورزشکار در زندان اوین سکته کرد و به گفته هم بندی هایش کسی به ناله های او که از سینه درد به خود می پیچید گوش نکرد تا دیگر دیر شده بود. اما هاله سحابی با دستوری از جایی به مرخصی آمد تا بر بالین پدرش عزت الله سحابی حاضر شود که در حال احتضار بود. ظاهرا آن کسی که دستور آزاد شدن هاله سحابی را داده بود نمی خواست این بد نامی نیز به او نسبت داده شود که این پیرمرد شاخص اصلاح طلبی جامعه ایران که سالها از عمرش را در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده بود و زندان و سلول انفرادی او را پیر و فرتوت کرده بود در شرایطی بمیرد که تنها دخترش در بند نسوان اوین باشد.هر چند بزودی بد نامی بزرگتری به پای او نوشته شد و به قول وزیر اطلاعات ، آن مامور خاطی بر خلاف دستور، مشتی را حواله پهلوی هاله کرد که قرار نبود او را بکشد اما هاله دیگر  از زمین بلند نشد.حال چگونه می توان اطمینان داشت که ماجرای امثال هدی صابر برای نرگس محمدی تکرار نشود که بسیار بیمار و ناتوان است.

 طرح یک بحث منطقی :

و آن اینکه ایران در شرایط  ویژه ای قرار دارد که به رسمیت نشناختن این شرایط خاص اوضاع را فقط  بدتر می کند که به نفع هیچ کس نیست.افراطی ترین چپ و راست های  مذهبی و سکولارهای ایرانی بر این توافق هستند که معضلی که با رییس جمهور شدن احمدی نژاد پدید آمد به نقطه حساس و خطرناکی رسیده است. نوک تیز این خطر احتمال یک درگیری نظامی است که امید می رود با ادامه مبادله لبخند در اجلاس استانبول کاهش یابد.

از موارد اعتراف به این شرایط خاص آزادی دکتر مهدی خزعلی وبلاگ نویس است که هم با محکومیت طولانی مدت او آبروی قوه قضاییه رفت و هم با آزاد شدن او که همه انفرادی کشیده ها را خوشحال کرد.

 کاش عقلانیتی که محکومیت 14 سال حبس، ۱۰ سال تبعید و ۹۰ ضربه شلاق  دکتر مهدی خزعلی را ندید گرفت و نگذاشت محمد نوری زاد را به خاطر نوشتن نامه های سریالی اش به رهبر ایران تکه تکه کنند محکومیت نرگس محمدی را نیز ندید بگیرد.

بیایید تا دیر تر نشده استثنایی بودن شرایط ایران را بپذیریم. استثنایی ما نند دورانی که در پایان جنگ جهانی اول ایران از سوی متفقین اشغال شد، یا مانند پاییز 57 قبل ازپیروزی انقلاب که سنگ روی سنگ بند نبود ، یا مانند هفته اول مهر ماه 88 که عراقی ها در حال اشغال غرب و جنوب کشور بودند.

اگر حاکمیت سیاسی ایران در حال توافق با گروه 1+5 است که بر اساس آن توافق ـ– و به دلیل شرایط استثنایی کشور ـ– باید از میلیاردها دلار سرمایه گذاری بی حساب و کتاب در تاسیسات اتمی و غنی سازی دست بکشد و آن را فراموش کند این را نیز بداند که کنار آمدن با امثال نرگس محمدی بیمار و مادر دوقلوهای چهار ساله از توافق با کاترین اشتون هماهنگ کننده سیاست خارجی اتحادیه اروپا سخت تر نیست.کاش با آزاد کردن نرگس به استقبال فردای توافق با 1+5 بروند.