آقای جوانفکر! راست می گویی اینجا به جان احمدی نژاد قسم می خوردند.
حتما این قصه تکراری را می دانید اما بگذار یک بار دیگر شرح کوتاه اش را برایتان بگویم:
کوچه پرآشوب بود و هیچکس توان حتی یک نگاه چپ به “گردنکلفت محله” را نداشت، بچهها لام تا کام حرف نمیزدند تا آنکه یکی پیدا شد و سر نترس بالا گرفت و هرچه در توان داشت به میدان آورد تا روی “گردنکلفت” محل را کم کند. بچهها از گوشه و حاشیه برایش کف و سوت میزدند چنانکه دلشان “خنک” میشد از گردن فرازی های او که با دست و بازوی کوچک تر باز هم کم نمی آورد و “بی کله” بود و کلام به کلام و دهان به دهان در برابر “گردنکلفت محله” میایستاد..
اما وقتی که شب جایش را با روز عوض می کرد، دیگر کسی مایل نبود که خانه اش حتی در چند فرسخی او که تمام روز با “گردنکلفت محله” در میافتاد باشد، دیگر کسی دلش مثل روز قرص نبود تا حتی لبخندی به او که تمام روز از نزاع کلامیاش دل خوش بودند، نشان دهد تا مبادا “ بی کله” ی محله، راه خانه کج کند و به سمت خانه آنها برود و در پیاش “گردنکلفت محله” نیز به همان سمت برود و آوار شود بر سر جماعتی که شاید برای شاخ و شانه کشیدن های گردن کلفت ها و بی کله ها کف و سوت می زنند اما میلی به در افتادن و گلاویز شدن و نا امن کردن حریم امن زندگی شخصی خود ندارند.
جناب جوانفکر!
گفته اید: امروز جمهوری اسلامی ایران بخش مهمی از مهندسی افکار عمومی دنیا را در اختیار گرفته و بسیاری از ملتها و مردم دنیا به جان رئیس جمهوری ایران قسم می خورند. ما مثل شما انکار نمی کنیم محبوبیت احمدی نژاد در بخش هایی از جامعه جهانی را. برای شما میلیون ها آدم که در ایران چشم دیدن احمدی نژاد را ندارند اساسا وجود خارجی هم ندارند اما برای ما همه آنانی که احمدی نژاد را دوست دارند آدم هستند و نه خس و خاشاک و مشتی اراذل و اوباش.
حتی اینجا در دل اروپا هم اگر به مناطق مهاجرنشین بروی و نام ایران بر زبانت جاری شود، کمتر زمانی است که به نشان شعف و شور، دستی به آسمان نبرند و رئیسجمهور ایران را سزای ستایش ندانند. شاید دل ناخوش خیلی ها از آمریکا و اسرائیل و سالهای سخت حقارت و پسگردنیهایی که یکی پس از دیگری تحمل کردهاند، دلایلی شد تا در گوشه و حاشیه، دلشان «خنک شود» از جدال کلامی او که با دست و بازوی کوچکتر هم کم نمیآورد و خوف به دل راه نمیده و در برابر آمریکا و اسراییل می ایستد. در این میانه اما تنها یک پرسش ساده ما و یک پاسخ مشترک سوی آنها کافیست تا ذهن را به سوی همان خاطرات دور روزهای کودکی و و کوچههای پرآشوبی ببرد که هیچکس حتی توان یک نگاه چپ انداختن به گردنکلفت محله را نداشت.
وقتی از تمام کسانی که با تمام صورت میخندند و مشتها را به نشان تایید و تشویق جسارت و شجاعت رئیس دولت ایران بالا میبرند در مورد تمایلشان به داشتن رئیسجمهوری با همین رویکرد میپرسی، درست یاد همان جابجا شدن شب و روز خواهی افتاد. آنگاه که همه این تشویقکنندگان دیگر رغبتی به پرسه زدن در چند فرسخی آن ها را ندارند که تمام روز برایشان کف و سوت و هورا کشیدهاند.
پیش از این هم نوشته بودم: اینجا لندن است، خیابان “اجور رود” منطقه معروفی است با فاصله محدود از خیایان پر زرق و برق آکسفورد. از همان ابتدای خیابان انگار از اروپا خارج شدهای و پای به یکی از کشورهای عربی گذاشتهای، مغازهها، سوپرمارکتها و رستورانها و ساختمانهای مسکونی و تجاری، همه در اختیار اهالی کشورهای مختلف عربی قرار دارد. محبوبیت رئیس دولت ایران به دلیل موضعگیریهایش در برابر آمریکا و اسرائیل و نامه های معروفش به بوش، اینجا به وضوح مشهود است و تنها در برابر همان یک پرسش ساده است که این محبوبیت تعریف جدیدتری مییابد.
اینجاست که دیگر در تفسیر تمجیدهای غلوآمیز شما و باقی اطرافیان احمدی نژاد که او را پیامبر پس از محمد هم نامیده اند و از معجزه هزاره سوم تا مرحله سقراط زمانه بودن فراز و فرود داشته اند، باید گفت، این نوع تشویقهای خارجی های احمدی نژاد دوست نیز بیتاثیر نیست. بدان معنی که وقتی در کوچه ولوله میشود یا در دهکدهای بزرگتر به نام “جهان” کسی یا کسانی خود را آقای جهان میدانند و به نام دموکراسی یا حقوق بشر، سفره بسیاری از اهالی مناطق عربنشین را پر از بوی خون و باروت میکنند، طبیعی است که گردن فراز کردن و ایستادن یکی، البته خارج از گردونه این ولوله و کمی دورتر از این سفرههای پرخون، در برابر “گردنکلفت”های جهان، دل خنک میکند و سزای ستایش میشود، اما قطعا با حفظ فاصله. یعنی آفتاب که غروب کرد و شب نزدیک شد، یا به عبارتی بوی تهدید جدیتری اگر به مشام رسد و شرایط منطقه بحرانی شد دیگر کسی حاضر نیست حتی در چند فرسخی او که تمام روز بی کله بود و با نزاع کلامیاش هلهله می آفرید، بایستد از هراس آنکه مبادا آوار خشمی که او را تعقیب میکند، دامن آنها را نیز بسوزاند.
در قاموس تصمیمگیران حوزه سیاست خارجی ایران، اگرچه ممکن است گاهی دیپلماسی مبتنی بر تدبیر و مدارا، با مفهوم “ترس” یا مرعوب شدن تعریف شود، اما کشورهایی که به دلیل آنچه “شجاعت” در رفتار سکانداران عرصه سیاست خارجی ایران، مینامند به طرفداران پر و پا قرص آنها تبدیل شدهاند نیز، مدارای سیاستورزان کشور خود را هرگز با شجاعتی از جنس شجاعت یا همان بی کلگی های احمدی نژاد تعویض نمیکنند. چنانکه در تمام طول “اجور رود” لندن اگر شم روزنامهنگاریات گل کند و به طرح یک پرسش ساده بسنده کنی، هیچکس دلش رضا نمیدهد آن شجاعت و بی کله گی را برای کشور خود هم تجویز کند اما دلشان خنک” میشود از نزاع کلامی رئیس دولت ایران با گردنکلفتها در منطقهای بزرگتر و این مبداء همان محبوبیتی است که هواداران داخلی آقای رئیس دولت، به آن میبالند. محبوبیتی که وجود دارد. غافل از آنکه وقتی هوا تاریک شود کسی حاضر نیست این آدم شجاع را در چند فرسخی خانه ای که در آن زندگی می کند راه دهد چون نه ادبیات اش را مناسب احوال خانه می پندارند و نه حضورش را در کنار خانواده خود امن و بی خطر می بیند.
هر سیاستمداری اگر به جای سیاست ورزی تن به ماجراجویی و هوچی گری و پرخاشگری دهد، هستند مردمی که در یک سوی دعوا برایش کف و سوت بزنند اما از همان مردم باید پرسید شما که به جان احمدی نژاد قسم می خورید حاضرید احمدی نژاد رییس جمهور خودتان هم باشد ببینید در مواجهه با عواقب اقتصادی و سیاسی و منطقه ای که ممکن است چنین رییس جمهوری برای کشورشان بیافریند چه جوابی به شما می دهند. آنها بی شک دلشان نمی خواهد همزمان با سخنرانی رییس جمهورشان در سازمان ملل، جمع زیادی از سران کشورهای مهم دنیا سالن را ترک کنند. برای بی کله گی احمدی نژاد کف می زنند و شاید به جانش هم قسم بخورند اما ترجیح می دهند روسای جمهور کشور خودشان مناسبات و معادلات سیاسی را در نظر بگیرند و کشورشان را نه در انزوای سیاسی قرار دهند و نه انگشت نمای جهان سازند.
جناب آقای جوانفکر!
ما همین محبوبیت نیمه را هم دیده ایم اما شما که گفته اید ؛ “باید مردم را از همه مسائل مطلع کرد و با مردم رو راست بود”، بگویید آیا وقتی در تلویزیون جمهوری اسلامی از عظمت سفر احمدی نژاد به نیویورک می گفتید، واقعا با مردم رو راست بودید؟ می گفتید شما را حتی در هتل های نیویورک هم راه نمی دادند. آیا این از قدرت یک دولت است که در کشور میزبان، حتی به هتل هایی که هزینه اش را خود دولت باید بپردازد هم راه نمی دهند و آن وقت دولت احمدی نژاد در همان کشور ضیافت برپا می کند تا رای و نظر مساعد سایر کشورها را برای عبور از بحران هسته ای و تحریم بخرد. اگر نام این شام را هم بگذاریم اصول ابتدایی سیاست ورزی، پس چرا راه ندادن تان به هتل را به مردم گفته اید اما سیاست ضیافت شام تان را پنهان کرده اید؟ اگر تکاپوی دولت متبوع شما برای کسب نظر سایر کشورهای دنیا همراه با عزت است و نه ذلت و اگر قرار بر روراست بودن با مردم است، پس چرا پنهان کاری کرده اید که در همین مراسم شام تان هم کشورهای دعوت شده نماینده های دست چندم خود را به جای سفرا فرستاده بودند؟ اگر قرار بر مطلع کردن مردم است، شاید بد نباشد به مردم بگویید حق مسلم شان، در یکی از همین سفرهای عزت مند به توافقی جدید بدل شده است و اگر همین توافق را دولتی غیر از احمدی نژاد امضاء می کرد، خود احمدی نژاد کفن پوش شماره یک آشوب های خیابانی می شد و شما هم به جان او قسم می خوردید.
راست می گویید، این ور دنیا هم خیلی ها به جان آقای دکتر قسم می خورند با این تفاوت که حاضر نیستند جان خودشان را کف دست چنین رییسی بگذارند.