علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در چهارمین اجلاس رؤسای پارلمان های جهان شرکت کرد. این اجلاس نشستی در بالاترین سطح میان مجالس کشورها است که توسط اتحادیه بین المجالس جهانی (IPU) از نهم تا یازدهم شهریورماه جاری در مقر سازمان ملل متحد واقع در شهر نیویورک برگزار شد. حضور لاریجانی در نیویورک فقط به شرکت در اجلاس محدود نشد بلکه شامل دیدارهای غیر رسمی با برخی شخصیت ها و جریانهای سیاسی نیز بود که بخش همیشگی اینگونه سفرهاست. در مورد جوانب مختلف سیاسی این سفر با منصور فرهنگ، کارشناس مسائل ایران در آمریکا گفتگویی انجام داده ام.او با اشاره به اینکه لاریجانی سعی داشت خود را “علاقمند به رابطه با غرب” نشان دهد، می گوید: “ آدمهایی نظیر لاریجانی که این بلند پروازی را دارد که روزی رئیس جمهور بشود، در صدد ترسیم چهره بین المللی هم برای خود هستند. یعنی امروز تلاش برای قدرت است که مواضع را تعیین می کند و آقای لاریجانی هم می داند که موفقیت در ایران و پذیرش در سطح بین المللی، نیاز به یک چهره متعادل دارد”.
حضور رئیس مجلس شورای اسلامی در امریکا، بازتابی در سطح رسانه ها یا محافل سیاسی آمریکا داشته است؟
به حضور ایشان در این اجلاس توجه ویژه ای نبود. چون دستور کار و موضوع این کنفرانس دموکراسی، صلح و توسعه است و آقای لاریجانی نمی تواند در زمینه صلح و دموکراسی صحبتی بکند که مورد توجه ناظرین خارجی قرار بگیرد. اما او در نیویورک مصاحبه ای با خانم کریستین امانپور کرد که از این جهت قابل توجه بود. او در این مصاحبه برای اولین بار سعی داشت روحیه ای ملایم و به نوعی علاقمند به رابطه با غرب از خود نشان بدهد. یعنی حتی برخلاف صحبتهای تند و تیز خودش در گذشته سعی می کرد مواضع نرمی نسبت به مسائل مختلف بگیرد.
امروز حد نصاب کسب ۳۴ رأی موافق برای توافق هسته ای با ایران نیز در کنگره آمریکا حاصل شد. آیا این اتفاق ارتباطی با حضور آقای لاریجانی و موضعگیری های مورد اشاره شما داشته است؟
بهیچوجه! کوچکترین ارتباطی با ایشان نداشته. نکته اصلی این است که بسیاری از جمهوریخواهان کنگره که رأی منفی به این توافق می دهند، خواهان شکست اوباما در این پروژه نیستند به این معنا که می دانند شکست اوباما در این زمینه برای سیاست خارجی آمریکا مسئله ساز است. ولی در سیستم سنای امریکا این روش وجود داشته است که گاهی اکثریت بر علیه یک لایحه ای رأی بدهد در حالیکه می داند آن لایحه تصویب خواهد شد. اینها می خواهند بگویند که با سیاست خارجی اوباما مخالفیم و در عین حال نمی خواهند که در حریم سیاست خارجی شکستی متوجه آمریکا بشود.
ولی با توجه به اینکه جمهوریخواهان مبارزه انتخاباتی را در پیش دارند، آیا این شکستی برای سیاست حزبی آنها محسوب نخواهد شد؟
به هیچوجه! ببینید طبق آخرین آمار ۵۴ درصد از افکار عمومی آمریکا و همین طور اکثریت یهودیان آمریکا و اکثریت بزرگ کارشناسان و دیپلمات های آمریکایی از این توافق حمایت می کنند. مستمعین این انتخابات مقدماتی آمریکا هم بیست در صد از مردم آمریکا هستند. در واقع رأی دهندگانی که در این مرحله به جمهوریخواهان رأی می دهند از نظر تاریخی دست راستی ترین و تندرو ترین رأی دهندگان هستند. یعنی در این مرحله جمهوریخواهانی که برای کسب رأی مبارزه می کنند، حواسشان معطوف به این گروه است و بعد از اینکه انتخابات مقدماتی تمام بشود و با جامعه آمریکا روبرو بشوند، در اغلب اوقات مواضع خود را تعدیل می کنند تا بتوانند برای بخشهای دیگر جامعه جذابیت داشته باشند.
برگردیم به سفر آقای لاریجانی؛ این تحلیل در فضای سیاسی ایران وجود دارد که ممکن است او در این سفر قصد طرح چهره مشخصی از جریان فکری و سیاسی خود در سطح بین المللی داشته باشد. به ویژه صحبتهایی که در مصاحبه با خانم امانپور مطرح کرد و مورد اشاره شما هم بود می تواند این گمان را دامن بزند. شما با چنین تفسیری موافق هستید؟
از دو زاویه باید به این مسئله نگاه کرد. یک زاویه کلی و واقعیتی به این شکل است که رژیم های انقلابی که با ایئولوژی مشخصی بر سر کار می آیند، همچون انقلاب شوروی، انقلاب چین، کوبا و انقلاب ایران، هر چهار تای اینها آمدند و گفتند که ما موازین و عرف بین الملل را قبول نداریم و به اصطلاح می خواهیم “ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم”. این بینش به طور اجتناب ناپذیر در سیاست خارجی سرش به سنگ می خورد و اینها به جایی می رسند که یا باید درون سیستم جهانی نقشی ایفا کنند که هم ثبات و بقای خودشان را تأمین بکنند و هم مشکلات عدیده اقتصادی و انزوای سیاسی را که با ان روبرو می شوند حل بکنند، یا شکست می خورند. تردید نیست که جمهوری اسلامی به این دو راهی رسیده است. همان دوراهی که اتحاد شوروی، چین و کوبا به آن رسیدند. نکته دیگر اینکه ایران تنها کشور استبدادی در دنیاست که انتخابات رقابتی دارد. یعنی انتخابات ضد دموکراتیک ولی رقابتی! این مردم در برابر کاندیداهای بد و بدتر قرار می گیرند و باید جذابیتی در این میان ایجاد بشود. این است که آدمهایی نظیر لاریجانی که این بلند پروازی را هم دارد که روزی رئیس جمهور بشود، ایجاد این جذابیت را هم در نظر دارد و در صدد ترسیم چهره بین المللی هم برای خود هستند. یعنی امروز تلاش برای قدرت است که مواضع را تعیین می کند و آقای لاریجانی هم می داند که موفقیت در ایران و پذیرش در سطح بین المللی، نیاز به یک چهره متعادل دارد.
به این ترتیب آیا می شود گفت لاریجانی در یک مأموریت حکومتی، در واقع منافع فردی یا گروهی خودش را نیز نمایندگی می کند؟
دقیقاً! ولی در ضمن این تضاد هم در ایران وجود دارد، که مثلاً خود آقای خامنه ای یا لاریجانی یا دیگران، بسته به اینکه در کجا هستند و با کدام مخاطبین صحبت می کنند، مواضع خود را تعیین می کنند. یعنی دو دوزه بازی کردن و اینکه نه سیخ بسوزد و نه کباب، یک راهکار سیاسی است. اینها می خواهند هم یک چهره متعادل تری به مردم ایران و جامعه بین المللی نشان بدهند و هم میخواهند در مقابل آن بخشی که قدرت دارد؛ هم قدرت نظامی و قدرت سرکوب و هم قدرت تبلیغاتی، به عنوان عناصر ملایم یا سازشکار معرفی نشوند. واقعاً هر جا که آقای خامنه ای صحبت می کند حرفهایش را بر حسب نوع مخاطبانش تعیین می کند. البته جریاناتی هم در ایران هستند که در یک جهت معین حرکت می کنند مثل آقای روحانی، مثل ظریف و دیگران…وقتی آقای روحانی می آید و بیان می کند که ما برای اینکه از انزوای سیاسی و اقتصادی خارج بشویم باید روابط عادی با جهان داشته باشیم و سرمایه خارجی را جذب کنیم، این صحبتی است که با تمام تبلیغات ۳۶ ساله رژیم در تضاد است.
با تفکیکی که شما داشتید، علی لاریجانی را در این سفر باید بیشتر در هماهنگی با رهبرجمهوری اسلامی دید یا حسن روحانی؟
بیشتر متمایل به روحانی. اما رهبری هم امروز دو بعد مختلف را در خود دارد. بعدی از سیاست های روحانی و هم بعدی از آیت الله یزدی. از یکطرف دولت را دعوت می کند و از آنها تقدیر می کند و می گوید شما در این مذاکرات موفق بوده اید؛ از طرف دیگر در نشست و گفتگو با آخوندها، زبانش نسبت به آمریکا و غرب تند می شود. خامنه ای همواره این بازی را می کند زیرا او از اقتدار خمینی یا شاه برخوردار نیست که بتواند یک حرف را بزند و بقیه سکوت بکنند. یعنی ما یک رهبر بلامنازع مثل آنها نداریم که کسی نتواند با او هیچ مخالفتی بکند. در واقع ما امروز در موقعیتی مانند سالهای بعد از جنگ جهانی اول تا کودتای ۲۸ مرداد هستیم. نوعی کثرت گرایی نه به معنای گذشته ولی کم و بیش شبیه به آن. یعنی چون آقای خامنه ای آن کاریزمای لازم را ندارد مجبور به دو دوزه بازی کردن است. فراموش هم نکنیم که اینها ۳۶ سال است در قدرت هستند و این بازی قدرت را و اینکه چگونه باید قدرت را نگاه داشت یاد گرفته اند.
آقای فرهنگ، دیدارهای لاریجانی در حاشیه این اجلاس و به ویژه همین امروز را چگونه ارزیابی می کنید؟ دیدار ها با روسای مجالس دیگر کشورها و گروهی از اسرائیلی های ضد صهیونیسم و تعدادی از ایرانیان مقیم آمریکا؟
ببینید، همیشه وقتی مقامات ایرانی به نیویورک می آیند، مثل مجمع عمومی یا هر نشست دیگری نظیر همین اجلاس، در کنار آن ملاقاتهای دیگری هم وجود دارد. تشکیلات ایران در سازمان ملل هم همیشه عده ای ایرانی را دعوت می کند. ایرانیانی که به حکومت نظر ملایم تری دارند، یا به ایران سفر می کنند و یا حامی رژیم هستند و یا اساساً کسانی هستند که می خواهند شخصیت ها را ببینند. اینها هم هیچکدام چیز غیرمترقبه ای نیست. ولی اگر بدون آنکه ما بدانیم، یعنی به طور محرمانه، دیداری میان آقای لاریجانی و شخصیت های آمریکایی صورت بگیرد ( که البته امکان آن هم وجود دارد) طبعآً ما هیچ گزارشی در مورد آنها در روزنامه ها نمی خوانیم. ولی این ملاقات ها که خبرنگارها را جذب می کند و در باره اش می نویسند بسیار فورمال و تشریفاتی است و هیچ اهمیتی هم در سیاست گذاری های طرفین ندارد.