آغوشهای ترس

محمد رهبر
محمد رهبر

در آغوش گرفتن همیشه از دل نیست که می تواند از سر ترس هم باشد. آغوش ترس، پناه بردن  از پیرامونی هولناک به آغوشی نامطمئن است که دلخواه نیست. چند روز دیگر تنفیذ و تحلیف است و آغوشهای ترس بر حسن روحانی گشوده و خنده های طراحی شده ی روزهای بعد سرانِ سپاه و رییس قوه قضاییه و ریاست صدا و سیما که بند به لبخند مصلحتی مقامِ ولایت را نظاره می کنیم که دیری نخواهد پایید؛ نشان به آن نشانی که سال 76 و با ظهور خاتمی این چهره های بشاش کینه جوی را بسیار دیده ایم و اما بعد

مذاکره با نظام، سخت ترین کارها برای  رییس جمهور حسن روحانی نه مذاکره با غرب و آمریکا بر سر تحریم و غوغای هسته ای که مذاکره با رهبر جمهوری اسلامی و هسته ی انتصابی قدرت است.

 سیاست های کلی نظام که از سوی آیت الله خامنه ای ابلاغ و حتی اعمال می شود، آنچنان که در عنوانش آمده است به کلیات نیست و اتفاقا در همه امور جزئی و زندگی روزمره ی ایرانیان دخیل است. سیاست های کلی نظام از فرایند برخورد با دنیای خارجه آغاز می شود و خط قرمزهای خونینی ترسیم می کند که کسی حق عبور ندارد و نتیجه اش اینکه در تمام 23 سال گذشته و با رفت و آمد سه رییس جمهور، هیچ گاه رابطه ی ایران با غرب آرام نگرفت و همواره بین مذاکره تا تحریم و ایستادن بر آستانه ی جنگ در نوسان بود.

 سیاستهای کلی نظام در اقتصادیات نیز با پشت کردنِ آیت الله خامنه ای به الگوهای توسعه ی علمی و هراس آن جناب از پا گرفتن بخش خصوصی مستقل از دولت و حتی ترس از اقتصاد دولتی که با رهبری هماهنگ نباشد، ناچار به اقتصادی فرادولتی ختم شد و سپاه پاسداران به عنوان تنها معتمد رهبری در همه ی دورانها اقتصاد کشور را بلعید.

 در بخش توسعه ی سیاسی، سیاست های کلی نظام موفق شد تا اثری از احزاب باقی نگذارد و ماترک اصلاحات در بخش مطبوعات مستقل و منتقد را هم بر باد دهد ، گو اینکه سد مستحکم شورای نگهبان امکان حضور گرایش های متفاوت با کلیاتِ نظام را کاملا منتفی کرد، مجلس هفتم و هشتم و آنچه در شورای شهر تهران و باقی شهرستانها می گذرد، نشانه ای از ابلاغ بی کم و کاست همان سیاست هاست. با این وصف پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری نشان داد که آن همه کوشش برای یکدست کردن قدرت، کار را به جایی رساند که میان اصولگرایان و پیروان ناب ولایت کسی نماند تا بتواند نظام را از پرتگاه سقوط کنار کشد و پذیرش حسن روحانی به عنوان رییس جمهور نه از باب تن دادن به قواعد دموکراسی که در پی هراس از سقوط بود. احمدی نژاد و دار و دسته اش همان گونه که تمدن ایرانی را دچار فرسایشی جبران ناپذیر کردند، رهبری و اقمارش را مستهلک کردند و هرچند قدرت یک دست شد اما دست توانمندی برای اداره ی بحران نماند و ناگزیر آغوش ترس بر حسن روحانی گشوده شد و از قضا حسن روحانی که  همه ی عمر به مذاکره و گفتگو گذرانده در مقام ریاست جمهوری نیز  سفیر ملت است تا هم با نظام مذاکره کند و هم با غرب و آمریکا.

اعتدال بدون عقب نشینی      

تجربه ی هشت سال مماشات و امتیاز دادن از سوی سید محمد خاتمی پیش روی رییس جمهور منتخب است و از این هشت سال سیاه احمدی نژادی زمین سوخته ای بر جای مانده که دیگر برای حسن روحانی زمینی برای عقب نشینی نمانده است. دولت اصلاحات در همان وقت که تنور داغ بود و بیست میلیون رای پشتیبان، بند را آب داد و در گزینش وزیران خواسته های رهبری به گوش گرفت و نتیجه اش فاجعه ی قتل های زنجیره ای بود که در دوران زعامت “دری نجف آبادی” رخ داد. از سویی ابتکار عمل خاتمی در گفتگو با مردم آمریکا و طرح گفتگوی تمدنها در سازمان ملل هم با تشر مقام معظم به کناری نهاده شد و هر موقعیتی که می شد از بیت رهبری امتیازی گرفت و راهی باز کرد با عدم اعتماد به نفس رییس جمهور محبوب خاتمی از دست رفت و آن شد که نباید می شد. انتخاب کابینه آنگونه که رییس جمهور صلاح می داند از اختیارات مصرح رییس جمهور در قانون اساسی است و اگر حسن روحانی از همین نقطه خشت کجی گذارد، سنت اعتدال را وانهاده و این قافله تا به حشر لنگ خواهد بود. اعتدال بی هیچ گونه عقب نشینی البته راه جنگ گزیدن نیست که پافشاری است بر رایی که ایرانیان با هزار امید به رییس جمهور داده اند و اگر باید رضایت کسی را در انتخاب وزرای کابینه در نظر گرفت، این مردم هستند که باید راضی باشند، گرنه رهبری از همین اوضاع قمر در عقرب که احمدی نژاد ساخته  هم کمال رضایت را دارند.

قدرت عرفی و قدسی

 یکصد سال از انقلاب مشروطه می گذرد و قدرت در ایران همچنان در هاله ای قدسی است  و رهبر جمهوری اسلامی با همین استتار که به او اختیارات می دهد و مسوولیتش را محو می کند، حکم می راند. اگر رییس جمهور به رهبری نزدیکتر باشد و دنیا به کام ، آیت الله خامنه ای با فراغ بال در امور کشور داری دخالت می کند و نتیجه ی آزمون و خطایش همه بر گردن رییس جمهور می افتد و اگر که آن جناب با رییس جمهوری احساس دوری کنند در نقش “بزرگ اپوزیسیونِ” نظام در آمده و بنیان دولت را با نقدی مقتدر متزلزل می کند. تجربه ی 23 سال گذشته پیش روی رییس جمهور منتخب است، انصافا بزرگترین خدمت به ایران و از قضا به رهبری این است که نقش مقام رهبری در امورات کشور و بازده ی تصمیمات ایشان آفتابی شود و نظرات متفاوت با رهبری با دلیل و برهان در کنار نظر ایشان به صراحت گفته شود، تا افکار عمومی ارزیابی از روند اختلافات داشته باشند.

 چه خوب است که در سالهای آتی از رییس جمهور بشنویم که نظر دولت و رییس جمهور با این دلایل چنین بود و نظری رهبری چنان. طرح نظرات مخالف با رهبری از تریبون های رسمی کشور البته که به تضعیف رهبری ختم نخواهد شد بلکه تضارب آرایی شکل خواهد داد و هم نظرات مقام رهبری در بوته ی نقد و نظر عموم کارشناسانه خواهد کرد.

بیان کردن دیدگاه مخالف و انتقادی نسبت به رهنمودهای رهبری به رییس جمهور تشخص می دهد و از سویی می تواند آهسته و آرام وصفِ استبداد را از آیت الله خامنه ای بزداید.