با مهدی خزعلی، فعال سیاسی در مورد انتخاب رئیس مجلس خبرگان و تاثیر آن بر روند آتی حوادث سیاسی در ایران گفت و گو کرده ام. به باور وی “مجلس خبرگان باید در جای واقعی خود قرار گیرد” و به جای “تایید” رهبر، بر کار او نظارت کند: “رهبری باید به محضر خبرگان برسد، گزارش کار بدهد و خبرگان نظارت و بررسی کنند”.
مسئله انتخاب جانشین برای آقای کنی به عنوان رییس مجلس خبرگان، موضوع بحثهای تندی میان چهرههای سرشناس فقهی شده، چرا این مسئلهاین همه اهمیت یافته است؟
بر خلاف آن چیزی که الان تصور میشود که بالاترین مرجع، مقام رهبری است، در ساختار جمهوری اسلامی، در قانون اساسی اینطور پیش بینی شده که خبرگان رهبری بالاترین مرجع است. خبرگان رهبری وظیفهی انتخاب رهبر، نظارت بر عملکرد او و در صورتی که لازم بود، عزل او را دارد. مسئلهی جانشین برای آقای مهدوی کنی هم از این بابت اهمیت بسیاری برای جامعهی ما در بر دارد که باید مجلس خبرگان در جای واقعی خود قرار بگیرد. آقای مهدوی کنی آخرین جملهای که گفتند این بود : وظیفهی خبرگان تأیید رهبری است! حال آنکه ما در قانون اساسی، در شرح وظایف خبرگان، انتخاب، نظارت و عزل داریم و صحبتی از تأیید نداریم. یا در توجه به جایگاه خبرگان میبینیم که به عنوان مثال همیشه در این دوره خبرگان به حضور رهبری میرسیدند؛ حال آنکه آن چیزی که در قانون آمده این است که رهبری باید به محضر خبرگان برسد، گزارش کار بدهد و خبرگان نظارت و بررسی کنند.
آقای خزعلی، ولی آیتالله خمینی هم در واقع تأیید شد و نه انتخاب!
بله؛ من فکر میکنم در طول عمر این خبرگان، یعنی از سال ۶۱ تاکنون که نزدیک سی و دو سال میشود، تنها در ۱۰ ساله اول یا بهتر بگوییم هشت سال اول، یعنی دوره اول خبرگان بوده، که قانوناً باید بهاین نحو عمل میشد. امام به دلیل شخصیت کاریزماتیک و اینکه خودش رهبرانقلاب و بنیانگذار نظام جدید و در واقع منتخب مردم بود، خودبهخود در این جایگاه قرار میگرفت و خبرگان رهبری در آن دوره تنها باید تنفیذ میکردند. ولی پس از آن، وظیفهی انتخاب رهبر جمهوری اسلامیبه عهدهی خبرگان به عنوان کارشناسان دین بوده است. طبق قانون اساسی و طبق قوانین شرع هم این کارشناسانی که باید ولیفقیه را انتخاب کنند باید منتخب مردم باشند. اما ما مشکلاتی در راه این انتخاب مردم داشتهایم. به عنوان مثال توجه کنید که در این چهار دوره انتخابات، از دورهی اول که ۱۲ نفر رد صلاحیت داشتهایم، رسیدیم به جایی که در دورهی چهارم انتخاب خبرگان رهبری ۳۰۰ نفر رد صلاحیت داشتهایم. و وقتی که از چهارصد و اندی نفر، قریب سیصد نفر یعنی ۷۰ درصد کاندیداها در یک انتخابی رد صلاحیت میشوند، انتخاب مردم زیر سئوال میرود و این پرسش پیش میآید که آیا رقابت وجود دارد و آیا رقابت سالم است یا خیر؟ وقتی برای هر صندلی فقط یک نفر کاندیدا باقی میماند، دیگر این انتخابات نیست؛ رفراندم آری یا نه است. در هر انتخاباتی باید حداقل دو برابرتعداد صندلیهایی که موجود است کاندیدا داشته باشیم تا مردم بدانند که واقعاً دارند انتخاب میکنند. در صورتی که در انتخابات خبرگان در بعضی مناطق نه تنها دو برابر کاندیدا نداشتیم که در جاهایی اصلاً کاندیدا نبود و از جایی دیگر میآوردند. یعنی آنقدر رد صلاحیت شده بود که کفگیر به ته دیگ خورده و مجبور میشدند آنهایی را که مورد تأیید نظام بودند از جاهای دیگر بیاورند و جای خالی رد صلاحیتشدگان را پر کنند.
کاندیداهای محتمل برای ریاست خبرگان چه کسانی هستند و شانس کدام شخصیتها بیشتر است؟
ببینید اینکه تلاش کردند آقای مهدوی کنی را نگه دارند تا اجلاس شهریور ماه مجلس خبرگان بگذرد، برای همین بود که فرصتی بهدست بیاورند تا جانشینی برای ایشان تعیین کنند و این جانشین آقای هاشمی رفسنجانی نباشد. مسئلهی آقای هاشمی برای جناح قدرتمدار مهم است. تا آقای مشگینی رییس خبرگان بودند انتخاباتی در کار نبود. یعنی تا ایشان زنده بودند به احترام ایشان کسی کاندیدا نمیشد و در واقع اینجا هم بحث رفراندم و تنفیذ بود. بعد از آقای مشگینی بود که مسئلهی ریاست خبرگان اهمیت پیدا کرد و در مواردی جنجالی شد. یکبار آقای جنتی به رقابت با آقای هاشمی آمد و شکست خورد. دور بعد آقای یزدی به مصاف آقای هاشمی آمد و شکست سختتری خورد. بعد خواستند آقای مصباح را مطرح کنند دیدند ایشان در حوزه جایگاه لازم را ندارد و این شکست مهلکی خواهد بود. آقای شاهرودی هم نپذیرفت و نخواست وارد این رقابت شود. در واقع ایشان نمیخواهد رفاقتش را با آقای هاشمی رفسنجانی از دست بدهد. الان هم زیر فشار سنگین قرار دارد که ریاست خبرگان را بپذیرد؛ اما فضای بعد از انتخابات ۹۲ فضایی است که هاشمی محبوبیت دارد حتی برای خبرگان. آقای شاهرودی هم نمیخواهد کاری را بکند که آقای کنی کرد که با لابیهای عجیب و غریب و تهدیدات رد صلاحیت در واقع ۶۵ رأی قطعی پیشاپیش برای ایشان اخذ شده بود. به همین دلیل هم آقای هاشمیکنار کشید و دیدیم که آقای مهدوی کنی گفت: ایشان به من تفویض کرد ریاست را.
بله! دقیقاً ریاست خبرگان ردایی بود که به قامت هاشمی دوخته شده بود و او آن را به آقای مهدوی کنی تفویض کرد و نخواست وارد دعوایی بشود که حرمتها شکسته شود. بهویژه از این جهت که مهدوی کنی بهتر از تندروها و جبههی پایداری و مصباح و جنتی و یزدی و احمد خاتمیو غیره و ذالک بود…
و اگر ریاست خبرگان به هر شکل تعیین بشود، به نظر شما این احتمال وجود دارد که مجلس خبرگان کنونی دست به انتخاب جانشینی برای ولی فقیه بزند؟ یا به دورهی آتی موکول میشود و یا مسئلهی تعیین جانشین توسط خبرگان تا آقای خامنهای در قید حیات است مطرح نیست؟
چنین اتفاقی، یعنی تعیین قائممقام برای رهبری در زمان امام در سال ۶۴ افتاد، که خیلیها مخالف بودند از جمله پدر من و امام هم مخالف بودند. نظرشان این بود که وقتی اتفاقی افتاد همان وقت میشود اقدام کرد؛ کمااینکه بعد از رحلت امام همان روز جانشین تعیین شد. الان هم خیلیها مخالفند که پیشاپیش قائممقام تعیین شود؛ برای اینکه طبیعتاً آن مقام درامور دخالتهایی خواهد کرد. اساساً هم بحث تعیین قائممقام پیش نخواهد رفت برای اینکه جناح حاکم نظراتی دارد؛ کسانی را میخواهد جا بیندازد که هنوز در جامعه جایگاهی ندارند. بر همین اساس تا آماده شدن آن شرایط مسئله را مسکوت نگاه میدارد. اما مسئله در حد ریاست خبرگان برای همین یکسالونیم اهمیت دارد. ریاست خبرگان میتواند دیالوگها را تغییر بدهد. اگر این رییس آقای هاشمی باشد، تبیین وظیفهی خبرگان، برداشت از وظیفهی خبرگان، شرح وظیفهی خبرگان به گونهای خواهد شد که من میتوانم به ضرس قاطع بگویم که خبرگان آینده، خبرگان دیگری خواهد شد و اکثر نمایندگان فعلی رأی نخواهند آورد. نمایندگان جوانی وارد مجلس خبرگان خواهند شد و آنجا وظایف بالاترین مرجع قانونی کشور به نحو دیگری تبیین خواهد شد و من گمان میکنم که مجلس آینده به وظایف نظارتیاش جدیتر خواهد پرداخت و به طور کلی فضا تغییر خواهد کرد. فضایی خواهد شد که ما برگردیم به ظرفیتهای مغفول ماندهی قانون اساسی. این بازگشت برای کسانی در جناح کنونی قدرت، کسانی مانند آقای مصباح که برداشت استبدادی از قدرت دارند، خوشایند نخواهد بود. اما این برداشتها باید عوض شود و عوض خواهد شد؛ گام به گام برداشتهای دیگری خواهد آمد، و اتفاقاً به سود حاکمیت! بر خلاف آنچه آنها تصور میکنند. زیرا حکومت اگر در استبداد بماند و در انسداد بماند وضعیت انفجاری خواهد شد.
اما با توجه بهاینکه شما از رد صلاحیت فزاینده در انتخاباتهای خبرگان صحبت میکنید که در آخرین دوره قریب سیصد نفر را شامل شده، چطور امید دارید گروهی که شما انتظار دارید از سد نظارت استصوابی بگذرند؟
حدس من این است که در انتخابات آیندهی خبرگان، قریب ۶۰۰ نفر کاندیدا خواهند شد بگذار سیصد نفر از آنها نیز رد صلاحیت بشوند. باز هم کاندیدای با صلاحیت به اندازه کافی داریم. من معتقدم که اهمیت خبرگان آشکار شده است و باید کاندیداتوری در سطح وسیعی انجام بگیرد حتی بین فقها و روحانیونی که غیر سیاسی هستند. باید تلاش شود علما و فقهای بزرگ وارد این عرصه بشوند و برای نجات دین خدا داوطلب بشوند. علمای بزرگی هستند که رد صلاحیت آنها هزینهی بالایی برای حاکمیت خواهد داشت مثل رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی که اگر اتفاق بیافتد اتفاقاً موجب رأیآوری افراد با صلاحیت دیگری خواهد شد.