باز هم بهمن باز هم گلوله

فربد طلایی
فربد طلایی

باز هم بهمن از راه رسید، با همان شور و هیجان تاریخی اش. آمد تا به یادمان بیاورد طعم خوش پیروزی را. آمد تا دوباره داستان عشاق آزادی خواه رونقی بگیرد. بهمن، ماه پیروزی عشق بر چوبه های دار، این بار جلوه گر شکوه ملتی است که در انتظار فرشته ای نیست و برای کشتن دیو بنا ندارد از نیروی هراس انگیز خشمش بهره ای بجوید.

دوباره بهمن از راه دشوار سرنوشت گذر کرد تا در سینه پر رمز و راز خود، اسرار ملتی که اسماعیل اش را دیگر تنها به قربان گاه نمی سپارد به یادگار بماند. بهمن آمد تا گوش سنگین والی قلعه نشین دوباره آشتی کند با نغمه های عاشقانه.

بهمن آمد تا عاشقان عاشقانه تر، آگاهان آگاهانه تر، زیرکان زیرکانه تر و سیاسیون سیاست مابانه تر سرود آزادی ملت را نجوا کنند تا شاید ظالمان هم آرامتر چوب الف را بر سرمان فرود آورند چرا که جوانه های سبز اندیشه امان سخت اسیر سرمای توطئه و خشم و خود فریبی شده اند.

بهمن از راه رسید تا انسانیت دوباره مجالی یابد برای زنده ماندن از گزند خشم و جهل و قدرت، تا آب گوارای امید بجوشد درچشمه های خشک سرزمینی که بوستان آزادی اش خون خوار شده. تا زندگی با مفهوم عاشقانه اش بتپد در سینه های نگران مادرم ایران.

بازهم بهمن باز هم شقایق، بازهم چکمه و باتوم و گلوله. بازهم سینه های سرخ و صورتهای گلگون، اشکهای رها در جاری رود، قلمهای آغشته به درد، زبان های خفته در حلقوم.

بازهم بهمن بازهم خواب آشفته حاکم. بازهم چکامه شاعر درگاه. بازهم تعبیر خواب تملق. بازهم سرنوشت سرد فرار از اجباری.

بهمن آمد تا دوباره ایران آبستن امید شود و تاریخ، محال بودن تشیع آزادی را گواهی کند.