حبس در وطن

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

آن قدر زمان گذشته و آن قدر سن و سالم بالا رفته است که خجالتی ندارد اگر ندانم چه روزی و حتی چه ماهی ‏بود که از فرودگاه مهرآباد برگرداندنم و پاسپورتم را به گروگان گرفتند.‏

اکنون که باز بحث ممنوع الخروجی فعالان حقوق بشر و کنشگران جامعه مدنی در پی رفتاری مشابه با ‏عبدالله مومنی و چند فعال دانشجویی و حقوق بشر که برای شرکت در”نشست سالیانه نهادهای ملی حقوق بشر ‏در آسیا و اقیانوسیه” راهی کوالالامپور بودند، بر سر زبان افتاده است می توان سخنی با آیت الله شاهرودی ‏داشت که آخرین روزهای ریاستش را بر قوه قضائیه می گذراند و هنوز مشخص نیست که پله های ترقی را ‏طی خواهد کرد، یا مانند بسیاری از مقام های دیگر خانه نشین خواهد شد، یا چون گروهی دیگر به عراق ‏جلای وطن خواهد کرد، یا شاید هم فارغ از مسائل سیاسی و قضایی برای پیگیری امور اقتصادی به یک کشور ‏اروپایی.‏

اکنون که به ذهنم فشار می آورم همین اندازه به خاطر می آورم که گویا آن ماجرا در یکی از ماه های زمستان ‏روی داد. آن صبح در یکی از روزهای سرد زمستان سال 83، وقتی راهی مهرآباد شدم تا برای شرکت در یک ‏کنفرانس بین المللی راهی هلند شوم و از آنجا برای حضور در چند نشست و سخنرانی به دیگر کشورهای ‏اروپایی بروم، تقریبا مطمئن بودم که صندلی ام در میانه ی هواپیما خالی خواهد ماند، یا در آخرین لحظه به ‏یک مسافر خوش اقبال که ساعت ها در صف لیست انتظار ایستاده فروخته خواهد شد.‏

اشاره ها از پیش رسیده بود و شواهد و قرائن تا حدودی موید آن ها بود. از قول یک مقام قضایی که اکنون ‏جایگاهی بالاتر و والاتر یافته است، به دروغ چنین مضمونی نقل شده بود که “فلانی زن و بچه هایش را به ‏خارج فرستاده و خود اکنون قصد خروج از کشور را دارد”. این سخن ساختگی کم نشانه ای نبود برای درک ‏یک تصمیم برنامه ریزی شده. تصمیمی که چند هفته بعد تحقق یافت؛ مهر خروج بر روی پاسپورت زده شد، ‏اما در نقطه ی بازرسی دوم از خروج ممانعت شد. چمدان ها از درون هواپیما بیرون آورده شد و شخص بی ‏پاسپورت برای پیگیری ماجرا به آن عمارت سنگی معروف حوالت داده شد تا بعد راهی دادگاه انقلاب شود.‏

آن روز در نامه ای سرگشاده به آیت الله شاهرودی که تازه دور دوم ریاستش را آغاز کرده بود و دیگر خودش ‏هم چندان امیدی به شعارها و برنامه های اولیه اش نداشت، شرح ماوقع بیان شد و مستندات این اقدام ‏غیرقانونی ارائه گردید. نامه ای که به دلیل بازتاب گسترده، اگرچه پیگیری سریع اولیه داشت، اما با پاسخ یک ‏قاضی ناشناس و وارد آوردن اتهام های جدیدی که هیچگاه در دادگاه و مراحل بازرسی تفهیم نشده بود - و ‏اکنون نیز پس از گذشت سال های سال تکلیفشان روشن نیست- موضوع به دست فراموشی سپرده شد. البته ‏جز برای آن دسته از دوستان و بستگانی که گاه گاه می پرسند چرا پیش ما نمی آیی؟ آنان چون علت را می ‏یابند، ادامه می دهند که ماجرا به کجا انجامید؟ و پاسخی که دائم تکرار می شود: “موضوع را چندان جدی ‏نگیرید، این ایام نیز بگذرد!“‏

این ایام گذشتنی است، اما این پرسش همچنان باقی است که نقض حقوق بشر گسترده در ایران، از جمله ‏گروگان گیری فعالان حقوق بشر و کنشگران جامعه مدنی تا کی ادامه پیدا خواهد کرد؟ البته، در خصوص آن ‏گروه که هدفشان از سفر زیارت و سیاحت است یا شرکت درهمایش های منطقه ای و بین المللی. آن جماعت ‏که نیت واقعی شان جلای وطن نیست که به صورت مستقیم و غیرمستقیم مورد لطف و عنایت ویژه قرار ‏گیرند یا چون قرار است که بروند و حالا حالاها باز نگردند، به نوعی از رفتنشان استقبال هم شود!‏

نکته ی درخور توجه، سکوت نسبی مدافعان حقوق بشر در قبال این ماجرای سابقه دار و زندانی کردن ‏مخصوص قربانیان و گروگان های خاموش است در سرزمینی به وسعت ایران. گروگان هایی که بسته به ‏شرایط سیاسی - اجتماعی داخلی و بین المللی یا فراخور پرونده های ساخته شده، گاه باید به زندانی کوچکتر- ‏اوین یا …- هم سر بزنند! ‏

مقام های قضایی ایران از جمله آیت الله شاهرودی که خوشبختانه این روزها در مورد مسائل بسیار کوچک تر ‏و کم اهمیت تر، دیدگاه و احکام خود را - حتی در شرایط عدم توانایی برای اجرا- اعلام می کنند، در این ‏خصوص هیچگاه موضع روشنی نگرفته و نگفته اند که اولا چگونه بازرس پرونده یا قاضی بدون تفهیم اتهام، ‏تشکیل دادگاه و طی تشریفات قانونی می تواند حکم ممنوعی الخروجی را پیش از صدور و ابلاغ به متهم به ‏اجرا گذارد؟ ثانیا اگر این بحث درست است که مدت زمان این احکام حداکثر می تواند شش ماه باشد و تمدید ‏آن تا سقف شش ماه دیگر تشریفات قانونی جداگانه ای دارد، چگونه چنین مجازات سنگینی می تواند سال ها و ‏به کرات در مورد فعالان سیاسی یا کنشگران جامعه مدنی اعمال شود؟ ‏

البته در این میان باید نیم نگاهی هم به رفتار غیرقانونی مقام های اجرایی و امنیتی انداخت که در زمان ‏دستگیری فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی گاه پاسپورت متهمان را مصادره به مطلوب کرده و با دلیل و ‏بدون دلیل از استرداد آن- حتی پس از منتفی شدن موضوع یا حتی مختومه شدن پرونده- خودداری می کنند و ‏کار مقام های قضایی را راحت!‏

این در شرایطی است که فارغ از مسائل قضایی و اجرایی، این “گروگان گیری آشکار” و “حبس در وطن”، ‏نقض روح و مفاد قانون اساسی ایران و مغایر با میثاق ها، کنوانسیون ها و پیمان هایی چون اعلامیه جهانی ‏حقوق بشر است که جمهوری اسلامی ایران، دست کم در ظاهر و در کلام، خود را متعهد به اجرای آن ها می ‏داند.‏

در فصل سوم قانون اساسی وقتی به “حقوق ملت”‌ اشاره می شود اصول متعددی وجود دارد که پس از حدود ‏سه دهه اجرا مشخص شده است دائم و به کرات زیرپا گذارده می شوند. فارغ از اصل سی هفتم که تاکید دارد ‏‏”اصل، بر برائت است و هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمی شود، مگر اینکه جرم او در دادگاه صالح ‏ثابت گردد”، اصول متعدد دیگری وجود دارد که در این ماجرا نقض شده و می شود، از جمله اصل سی و ‏شش که صراحت دارد که “حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون ‏باشد”، یا اصل سی و سه که تاکید دارد: “هیچ کس را نمی توان از محل اقامت خود تبعید کرد یا از اقامت در ‏محل مورد علاقه اش ممنوع یا به اقامت در محلی مجبور ساخت، مگر در مواردی که قانون مقرر می دارد”.‏

مورد آخر خود اصلی است برگرفته از اعلامیه جهانی حقوق بشر یا منطبق و همسان با مواد آن. ماده 13 این ‏میثاق بین المللی به صراحت اعلام می کند: ‏

‏1) هر شخصی حق دارد در داخل کشور خود آزادانه رفت و آمد کند و اقامتگاه خود را برگزیند.‏

‏2) هر شخصی حق دارد هر کشوری، از جمله کشور متبوع خود را ترک کند یا به کشور خویش بازگردد.‏

این حق و حقوقی است که در کنوانسیون های مرتبط با اعلامیه جهانی حقوق بشر و همچنین قطعنامه های ‏متعدد مجمع عمومی سازمان ملل به اشکال و انحای گوناگون مورد تاکید فراوان قرار گرفته است و قوای ‏مختلف ایران متعهد و مکلف به اجرای آن هستند.‏

به نظر می رسد در شرایطی که قوای مختلف حاکمت ایران روز به روز بیشتر از حربه هایی چون “ممنوع ‏الخروج”، “ممنوع الورود” و “ممنوع الصدور” گذرنامه استفاده می کنند و بی توجه به مسئولیت های و ‏تعهدهای قانونی خود، از طریق روش “حبس در وطن” سیاست “ضبط گذرنامه و بازگردان از فرودگاه” را ‏به نیت “گروگان گیری فعالان سیاسی و کنشگران اجتماعی” اعمال می کنند، یک اقدام جمعی افشاگرانه در ‏سطح بین المللی بتواند تا حدودی در جهت جلوگیری از این اقدام ناقض حقوق بشر و حق شهروندی ایرانیان ‏کارساز شود.‏