پیام تبریک احمدی نژاد به باراک اوباما، فارغ از محتوای آن، می تواند نشانه مثبتی از تمایل ریاست جمهوری ایران در بازگشت به موازین متعارف در مناسبات دیپلماتیک باشد. البته این نخستین بار نیست که نفر اول قوه مجریه به یکی از سران کشورهای به ظاهر “دشمن” ایران نامه می نویسد. همین چند وقت پیش در مکاتباتی با جرج بوش، آنگلا مرکل و پاپ، تلاش کرده بود، با دعوت از آنها برای “رستگاری”، باب ارتباط را باز کند. اقدامی که از سوی همۀ آنها بی پاسخ ماند. اما این بار به نظر می آید در فضایی متفاوت و نحوۀ نگارشی متمایز، نسبت به دفعات قبلی، اقدام به این کار کرده است. چرا این نامۀ شادباش می تواند توجه ها را بیش از پیش به خود جلب کند؟ آیا اهمیت آن را باید به اندازۀ پندهای سخن گوی دولت به اوباما ارزیابی کرد؟ آیا ارزش این پیام تبریک به اندازۀ اظهار خوشحالی برخی از سران چپ گرای کشورهای آمریکای لاتین است؟ واقعیت های موجود حاکی از این است که این عمل بدون بهره بردن از یک برنامۀ حساب شدۀ قبلی شکل گرفته است. آن چه که از شواهد بر می آید، این تلاش یرای ایجاد ارتباط را باید تنها واکنشی، از سر ناچاری، به پیامدهای احتمالی قدرت گرفتن اولین آمریکایی آفریقایی تبار به عنوان رئیس جمهور آمریکا به حساب آورد.
برای آمدن اوباما برنامه ای نداشتیم چون مدتها شعار داده بودیم در آمریکا اجازه نمی دهند یک سیاه پوست رئیس جمهور شود. اما حکایت است که روزنامۀ گاردین یکی دو روز بعد از انتخابات 2004 از او به عنوان اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا در آینده یاد کرده بود و این آینده چه زود رسید. چندی پیش در سازمان ملل بانگ بر آوردیم که کار “امپراطوری آمریکا” به پایان رسیده است. اما امروز برای “امپراطورش” نامۀ تبریک می فرستیم. همین چند روز پیش شنیدیم که اختلاف ما با آمریکا تنها بر سر چند مسئلۀ سیاسی نیست. چه اتفاقی در حال شکل گیری است که چنین عکس العملی را، به ناگاه، شاهد هستیم؟
در پی پیروزی اوباما در انتخابات 2008 رفته رفته کار برای بخشی از حاکمیت ایران، که طرفدار روابطی پر تنش با جهان خارج به ویژه آمریکا هستند، دشوار خواهد شد. علت این امر را باید در چندین نکته جستجو کرد. اول این که اوباما با پرچمی سفید در حالی که بر روی آن شاخه ای از زیتون نقش بسته به میدان آمده است. او با طرح مسئلۀ گفتگوی مستقیم و بدون پیش شرط با کشورهای مخالف، از جمله ایران، توانسته توجه افراد مختلفی را در داخل و خارج خاک آمریکا، نسبت به این سیاست ها جلب کند. این منش جدید اوباما در ارتباط با ایران، باعث شده تا همۀ نگاه ها به سوی ما دوخته شود. اکنون دست اندرکاران عالم سیاست، منتظر هستند رفتاری متناسب و هم ارز را از طرف ایران شاهد باشند. به عبارت دیگر این حرکت، توپ را به زمین بخشی از دولت مردان نه چندان صلح جوی ایران انداخته است. در این شرایط ایران با دو تدبیر می تواند با تاکتیک متخذه از سوی اوباما روبرو شود. واکنش اول این که چون دفعات گذشته با تأکید بر این که، دشمنی ایران و ایالات متحده ریشه در مسائل لاینحل دارد، فرصت پیش آمده را به باد فنا بدهد. در این حالت به طور قطع و یقین موقعیت متزلزل و بی ثبات ایران در عرصۀ بین المللی با مخاطرات جدی روبرو خواهد شد. حداقل یک مورد از این بی اعتباری را در جریان رأی گیری برای شورای امنیت شاهد بودیم.
رویکرد دوم این است که ایران بپذیرد تا بدون هیچ گونه پیش شرطی و فقط با هدف مذاکره در پشت میز بنشیند. در چنین موقعیتی با بخشی از خواست های مشخص از طرف مقابل روبرو خواهد بود. این دستور جلسه در واقع امر پیش از این بارها از سوی جامعۀ جهانی مطرح شده است. از جملۀ این خواست ها و شاید مهمترین آن تعلیق فعالیت های غنی سازی اورانیوم در داخل خاک ایران است. در کنار آن مشکلات صلح خاور میانه، جنگ عراق و افغانستان، مسئلۀ تروریسم و حقوق بشر در ایران، از موارد مورد ادعای آمریکا خواهد بود. این گفتگوها در چند مسیر ممکن است پیش برود.
اول این که در پی چندین دور گفتگو، با قدری کوتاه آمدن هر یک از طرفین، آهسته آهسته به سوی عادی سازی روابط پیش بروند. این امر، به هزار و یک دلیل، اگر نگوییم در شرایط کنونی دور از دسترس است، باید باور کنیم که بسیار مسیر دشواری خواهد بود.
راه دیگر می تواند به سرنوشت مذاکره بر سر امنیت عراق مبتلا شود. یعنی بعد از یکی دو دور مذاکره، هر یک از دو طرف با اصرار بر مواضع گذشته بدون دست یابی به هیچ توفیقی به سنگرهای قدیمی باز گردند. این راه به طور حتم به مراتب کار را بر دولت ایران دشوارتر خواهد کرد. چرا که شاهد هستیم با آمدن هیئت حاکمه جدید در آمریکا، دولت ها و ملت های جهان با رویکردی بهتر به استقبال این پدیده رفته اند. در نتیجه بخشی از افکار عمومی جهان که به خاطر نوع رفتار جرج بوش گوشۀ چشمی به ایران داشتند، دیگر حاضر نخواهند بود رویه سابق خود را ادامه بدهند. متحدین نصفه نیمه کارۀ ایران در شورای امنیت قادر نخواهند بود به شکل گذشته عمل کنند. دولت ها مجبور خواهند بود مواضعی شفاف تر در مقابل ایران بگیرند. این آن زمانی است که حتی ممکن است همین سی و دو رأی را در سازمان امنیت نداشته باشیم.
تصور قرار گرفتن در چنین جو و فضایی می تواند باعث شود احمدی نژاد، در حرکتی به ظاهر پیش دستانه و با صلاحدید مقامات بالاتر، جهت کاهش فشارهای جهانی و خروج از انزوا تصمیم به این کار گرفته باشد. چرا که حتی اگر مذاکرات آغاز نشود و یا در صورت شروع گفتگوها و شکست احتمالی در آن، این رویکرد جدید تا حدی می تواند از حجم فشارها بکاهد.
اما نکتۀ دیگری که به درک چرایی نگارش این نامه می تواند یاری برساند نزدیک شدن زمان انتخابات در ایران است. عده ای یکی از علل قدرت گرفتن احمدی نژاد را در انتخاب مجدد جرج بوش جستجو می کنند. امروز که سیاست در کاخ سفید بر پاشنه ای دیگر چرخیده است، احمدی نژاد هم می تواند برای ادامۀ حکومت در روش های خود تجدید نظر کند. سال هاست که عادت کرده ایم سیاست های خود را با آمدن رؤسای جمهور مختلف در آمریکا تنظیم کنیم. کندی که آمد انقلاب سفید کردیم. کارتر قدرت گرفت فضای سیاسی کشور را باز کردیم. 444 روز گروگان ها را نگاه داشتیم تا ریگان بیاید و دو دستی تحویلش دهیم. شاید کسی برای ما انجیل و کیک بیاورد. اگر رئیس دولت نهم در مدت همین چند ماهی که از ریاست دورۀ اولش باقی مانده است، با روش هایی نظیر همین نامه نگاریها، موفق شود باب مذاکرات را با همتای آمریکایی خود باز کند، آیا تضمینی کافی برای چهار سال دیگر در قدرت ماندن فراهم نکرده است؟ هر چند این امر بسیار بعید و دشوار به نظر می رسد، چه اشکالی دارد او هم چون مارتین لوتر کینگ رویایی داشته باشد؟ او که زودتر از اوباما گفته بود “ این شدنی است و ما می توانیم”.