تراژدی کاریزمای ده روزه!

مهدی نیاکی
مهدی نیاکی

این روزها گویی جهان، در فلاش بکی کوتاه زیست می کند. در سکانسی نه چندان بلند شاید، از بازگشت به ‏نیمه قرن بیستم و کمی پیش یا پس از آن: عصر کاریزما!‏

روزگاری که هر از گاه نامی بر سر زبان ها می افتاد. کسی از کوه های “سیرامائسترا” فرود می آمد و با ‏سیگار برگ هاوانایی اش قلب روشنفکران و مردم جهان را تسخیر می کرد. یا کودکی از محله ای فقیر نشین ‏به عرصه می رسید و فیلسوف نامور قرن، حکم می کرد که همه به دست هایش نگاه کنند.‏

در دوران فقد و فقر رسانه های خبری و مجازی مردمان جهان در کوی وبرزن و بزم و مجلس و محفل حتا ‏در دورافتاده ترین نقاط، میهمانی های خانوادگی یا جمع های سیاسی و فرهنگی را به عرصه تقابل و تنازع ‏موافق و مخالف تبدیل می کردند و در این میان از همه آشکارتر، بروز و ظهور جلوه های جوان عاطفه ‏ورزی عوام و رمانتی سیسم هنوز از مدنیفتاده برخی روشنفکران بود.‏

چندانکه تب آن نام نوپدید یا آوازه آن مرام جدید،چه اشک ها که جاری نمی کرد و چه فریادها که بلند نمی ‏نمود تا در سروصدای سرسام آور اکثریت، هر اقلیتی با هر دلیل و در هر آیین و مسلک و ایدئولوژی، سر در ‏گریبان صبر و سکوت فرو برد تا زمانه اشک ها و لبخندها بگذرد و جیغ ها و عربده ها آرام گیرند و دوران ‏شورش عاطفه عوام به سر رسد و روزگار کوشش عاقله خواص در رسد.‏

آن عصر البته سپری شده اما گویی جهان، رجعتی موقت به آن روزگار رفته،نموده است.‏

باراک اوباما؛ کودکی کنیایی تبار از محله های فقیر نشین با چهره ای مقتدر و سخنانی شورآفرین و رویایی که ‏قرار است رنگ پوستش نمایشگر تحقق آن باشد. با شعار “تغییر و گفت و گو”.‏

‏ مرد سیاه پوست که تصاویر راهپیمایی اش در روز استقلال آمریکا را با صحنه های سیاه و سفید از ‏راهپیمایی “مارتین لوترکینگ” رهبر جنبش مدنی سیاهان در آمریکا مونتاژ می کند تا دیگر از روشنفکران ‏کلاسیک کسی نماند که دل به او ندهد. اوباما به هرحال نام خود را بر تارک این فلاش بک کوتاه حک کرده ‏است. اما چرا کوتاه؟ چرا موقت؟ و چرا نباید از این واقعه خشنود بود؟

به راستی باراک اوباما کیست؟ آنها که در گوشه گوشه جهان در هنگام ایراد سخنرانی پیروزی او در شیکاگو ‏اشک ریختند تا به امروز چند نطق و نظر از او دیده یا شنیده بودند؟ او چه می گوید؟ چه می خواهد؟ و چه ‏کسی می داند که این مرد در روزهای آتی چه خواهد کرد؟ او کیست که قلب ها ی تپنده به نامش و هواداران ‏بغض گرفته ناآرامش گمان می کنند کوله باری از آروزهای سرخورده و ناکام بشر را به دوش می کشد؟ او ‏قرار است تمام کارهای انجام نشده و هرچه را که مردم در هر نقطه از جهان درست می دانند به انجام برساند.‏

مردی محبوب همه. هم مورالس ضد آمریکایی که سفیر آمریکا را از کشورش اخراج کرده، هم چاوز که از ‏بوی گند برخاسته از تریبون سازمان ملل سخن می گوید چرا که ساعاتی پیش رییس جمهور آمریکا در آن ‏مکان ایستاده بود، هم اورتگای ساندنیست که عمری را در مبارزه با امپریالیسم گذرانده، هم کاستروی ‏کمونیست که می گوید ایالات متحده بارها قصد داشته او را ترور کند، و هم احمدی نژاد که آمریکا را نماد شر ‏و اشغالگری می داند. اینان، همگی در یک عکس دسته جمعی ایستاده اند و از شنیدن خبر پیروزی مرد سیه ‏چرده لبخند می زنند.‏

چهره ای که گوردون براون گرم ترین تبریکاتش را نثار او می کند، سولانا در حال لحظه شماری برای دیدار ‏با اوست، بان گی مون از “نقش برجسته” او در “برجسته نمودن نقش سازمان ملل” سخن می گوید، مرکل ‏تبریکات صمیممانه اش را در حالی نثار او می کند که ضمنا یادآور می شود در اروپا 2 میلیون آلمانی گرم ‏ترین استقبال تاریخ را از یک کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا رقم زدند و برلوسکونی خشنود است که دیگر ‏رییس جمهور آمریکا در گوش او سخنانی را نجوا نمی کند که از ترس بر خود بلرزد!.‏

همه برای پیروزی او دعا کرده اند. از پاپ بندیکت شانزدهم و واتیکان تا نجف و نزدیکان آیت الله سیستانی و ‏دالایی لاما و بسیاری از بوداییان جهان که حضور اوباما را تقویت کننده انقلاب زعفرانی در برمه می دانند.‏

او رییس جمهور بزرگترین کشور دشمن چپ هاست. اما چپ ها چندان مخالفتی با او ندارند. مکتب ‏فرانکفورتی ها هم. سوسیالیست ها که او را از خود می دانند. لیبرال ها نیز. فمینیست ها (اگرچه کمی از او ‏گلایه مندند که لابد چرا بر هیلاری کلینتون پیروز شده اما) سرودهای ستایش برای “میشل همسر باراک ‏اوباما” ساختند و لااقل تا همین جا با او آمدند و ساز مخالف کوک نکردند. ‏

‎ ‎به راستی باراک اوباما کیست؟‎ ‎

گروهی از شیعیان عراقی به خاطر برگزیدن او به مقام رهبریت آمریکا نماز شکر می خوانند و اعلام می کنند ‏که حضور باراک اوباما در نگاه آنان مصدق و موید روایتی است که تاکید دارد مردی سیه چرده رهبری ‏جهان را به دست خواهد گرفت و زمینه های ظهور امام دوازدهم (ع) را فراهم خواهد آورد. کاتولیک ها در ‏او چهره پیام آور صلاح و صلح و اصلاح و آغازگر عصر جدید تسلط آموزه های عیسوی را می بینند.‏

‏ محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطین شادمانه می گوید که او با ما قول و قراری بسته که حقوق ‏مردم فلسطین به کمک آمریکا بیشتر از گذشته استیفا شود. اسماعیل هنیه نخست وزیر حماس انتظاراتش را از ‏رییس جمهوری جدید برمی شمرد و در عین حال شیمون پرز، لیونی و اولمرت از به قدرت رسیدن یک متحد ‏راسخ تر با گرایشی افزون تر به سیاست های اسراییل خشنودند.‏

مخالفان حضور نظامی آمریکا در عراق و توافقنامه امنیتی، امید و انتظار دارند او در تغییر و ترقیق و یا ‏الغای این توافقنامه بکوشد و به عهد خروج سریع از عراق وفا کند. وزرا و نمایندگان متمایل به آمریکا نیز ‏اطمینان دارند رئوس مواضع آمریکا در عراق تغییر نخواهد کرد. ‏

‏”کرزای” در حالی پیام شادباش به اوباما را می نویسد که رییس جمهور جدید ایالات متحده از “کار ناتمام” ‏کشورش در افغانستان (و نه عراق) سخن گفته است. همان کشوری که روزی یک استراژیست برجسته ‏آمریکایی گفته بود: “اگر می خواهید بر جهان تسلط یابید بر فراز کوه های افغانستان بایستید!“‏

‏”اسامه بن لادن” یا “ایمن الظواهری” این بار لزومی نمی بینند که با یک نوار ویدئویی از شبکه الجزیره سر ‏در آورند و علیه “آمریکای اوباما” فتوای جهاد صادر کنند. ‏

‏”پوتین” ناخشنود نیست. “مدودف” هم. مثل “اسد” و “نصرالله” و آنان علیرغم اختلاف نظرهای فراوان با ‏‏”سعد حریری” و “میشل سلیمان” هم عقیده اند. ‏

آنچنان که چینی ها و کره ای ها در جنوب و شمال. سران کره جنوبی فقط کمی نگرانند که اگر گفت و گوهای ‏مستقیم در دستور کار آمریکا قرار گیرد نقش آنان در مذاکره با کره شمالی تضعیف شود و انگار با همان زبان ‏دیپلماتیک از اوباما می خواهند که با این دامن مشحون حسن، اجازه ندهد لکه این عیب بر دامن محبوبیتش ‏بنشیند. مذاکره کننده ارشد آمریکا در کره شمالی شاهد مخالفت های شدید و غلیظ رهبران این کشور با ‏کشورش نیست. آنان به گرفتن مشوق های اقتصادی بیشتر از اوباما (بسیار بیشتر از آنچه از بوش گرفته اند) ‏امید دارند. ‏

گویی پرچم آمریکا در همه کشورهای مخالف ایالات متحده موقتا از زمین و زیرپا و مجاورت آتش،جمع ‏آوری می شود.‏

‏”نلسون ماندلا” او را “فرزند آفریقا” می خواند اما اوباما خود را “فرزند آمریکا” می داند. چرا که آگاه است و ‏می گوید هم که: “تنها در آمریکاست که ناممکن ها، ممکن می شوند” و کودکی فقیر از تبار سیاه پوست های ‏کنیایی به ریاست جمهوری می رسد. اوباما می داند تنها در آمریکا می تواند “پریزیدنت اوباما” باشد وگرنه ‏در آفریقا حتا اگر می توانست “ماندلا” شود می بایست “سی و هفت سال” از عمرش را در زندان می گذراند! ‏در قاره سیاهان راه ریاست جمهوری از زندان و اردوگاه های کار اجباری می گذرد. در همان کشور کنیا که ‏اینک روزان و شبان متوالی است که برای پیروزی فرزند هموطن خود پای می کوبند و دولت این کشور روز ‏پبروزی باراک اوباما را تعطیل عمومی اعلام کرده است. ‏

باری، در جهان هر کسی از ظن خود، یار این مرد خوش گفتار شده است. اما این بخت محبوب القلوب بودن و ‏دل هر طایفه را به کلامی به دست آوردن به زودی به پایان خواهد رسید. ‏

اوباما دو راه پیش رو دارد. یا باید با تکرار همین کلیات و شعارهای زیبا در کاخ سفید بنشیند که در این ‏صورت باید به زودی با کرسی ریاست جمهوری وداع کند یا آنکه دست به کار شود و برای اجرای آنچه او و ‏تیم مشاورانش به آن اعتقاد دارند تصمیمات بزرگ بگیرد. در این صورت او مثل هر انسان یا تیم برنامه ریز ‏دیگر شعارها و برنامه هایی دارد که با دیدگاه و انتظار بسیاری متفاوت است. موضعگری ها و تصمیمات او ‏در عرصه سیاست خارجی به ویژه وقتی ناچار است در تداوم و تلائم با دکترین امنیت ملی آمریکا گام بردارد ‏موافقان و مخالفانی خواهد داشت. این امری بدیهی و ابتدایی است. اما هرچه هست چهره کنونی رییس ‏جمهوری که آمده است تمام کارهای ناممکن و متضاد را انجام دهد مخدوش خواهد شد. ایالات متحده ‏بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی دنیاست. در این کشور امور ثابت بسیار بیشتر از متغیرها هستند. از آن ‏جمله سیاست های کلی در سیاست خارجی و نوع برخورد با جهان. ‏

اوباما این چنین نمی ماند. نه به این دلیل که او فریب کار یا دروغگو ست. بلکه به این دلیل که عصر چنین ‏کاریزمایی سپری شده است. مسئولیت کسانی که با مشاهده مواضع او سرخورده می شوند و در خود فرو می ‏روند و شاید بیشتر از گذشته علیه آمریکا فعالیت کنند با خودشان است. چرا که شاید تنها مردم آمریکا که دو ‏سال مداوم،ریزترین و جزیی ترین مواضع و سوابق او را بررسی کرده اند و نه به دلیل سیاه و سفید بودن و ‏نه با انگیزه عاطفی و رمانتیک، بلکه برای مصالح عالی آمریکا به او رای داده اند می توانند از گزند شوک ‏های آینده مصون باشند و سنت نقد مداوم را در کشور تداوم دهند. درباره اوباما و سیاست های آینده اش.‏

شاید همین امروز نیز پایان دوره ای کوتاه که تقریبا از روزهای پیش از انتخابات آمریکا آغاز شد و کوتاه ‏مدتی پس از انتخابات، ادامه یافت فرارسیده باشد. آنچه اوباما در کنفرانس مطبوعاتی خود گفت بی تردید برای ‏عده ای، نقش نیشگون هوش آور را داشته است. بروز نخستین جلوه های واقعیت، شاید برای چهره هایی که ‏در برابر دوربین های خبرنگاران بی بی سی و سی.ان.ان می گریستند، رویدادی در اندازه های یک تراژدی ‏را رقم بزند؛ و این بی تردید، پایانی غمناک برای آن صحنه های دراماتیک و سرشار از اشک و آه خواهد ‏بود.‏

در ایران و در میان طرفدران احمدی نژاد شاید تنها کیهان بود که در پیوستن به موج هیجانی اوبامایی احتیاط ‏ورزید و این (مستقل از اینکه با مواضع کیهان موافق یا مخالف باشیم) ستودنی است. موجی که حقا چنان ‏سهمگین و مقاومت ناپذیر بود که بسیاری اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان را نیز در ربود.‏

آنها که هنوز از خواب خوش دوران ده روزه اوباما بیدار نشده اند به زودی صدایی را خواهند شنید که فرمان ‏اتمام این فلاش بک کوتاه است. واقعیت جهان در حال “جهانی شدن”، بسیار فربه تر از آن است که بتوان به ‏سبک چهره های کاریزماتیک اعصار سپری شده، محبوب همه قلب ها ماند. ‏